سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

فرهنگ نولیبرال و حجاب اسلامی

در یکی از فروشگاه های زنجیره ای بزرگ و معروف راه می رفتم و به دنبال پیدا کردن قسمت مربوط به جوراب های زمستانی بودم. همینطور که حرکت می کردم به قسمت کتاب ها رسیدم. این را از قبل می دانستم که معمولا کتبی که در این قبیل مکانها عرضه می شود برای مخاطب «عوام» نوشته شده و با موضوعاتی به شدت سطحی و حتی سخیفند. لیکن به هر حال وقتی از مکانی که انبوهی کتاب در آن هست عبور می کنی ناخودآگاه از روی کنجکاوی نگاهت به سمت عناوین کتابها جلب می شود تا شاید موضوع جالبی وجود داشته باشد. همین بود که ناگهان چشمم به کتابی افتاد که عکس یک دختر محجبه روی جلد آن بود.

کنجکاو شدم ببینم مطلب درباره چیست. سه صفحه اول را خواندم و موضوع کاملا روشن شد!




فصل یک
یه دفعه وقتی به کله ام زد که داشتم توی خونه روی تردمیل پیاده روی قدرتی انجام می دادم و در عین حال مشغول تماشای تکرار یکی از قسمت های سریال «فرندز» (Friends) بودم که دفعه نودم بود که می دیدمش.
همون صحنه ای که جنیفر انیستون توی عروسی دوست پسر سابقش یه لباس وحشتناک تنش کرده بود. همه داشتن مسخره اش می کردن و اونم فقط دلش می خواست فرار کنه بره یه جایی قایم بشه، اما یه دفعه دل و جرات پیدا می کنه که بپره روی صحنه و یه آهنگی رو بخونه که اسمش "کوپاکابانا" بود، حالا معنیش هر چی که هست. دارم بهتون می گم، این سیل قدرت مطلق و اراده یه دفعه تمام وجودم رو گرفت. کوبیدم روی دکمه توقف اورژانسی تردمیل و همونطور با شلوارک آدیداس (Adidas) و تی شرت وینی دِپوه (Winnie-the-Pooh) که تنم بود وایسادم و محو اون صحنه شدم. یه جورایی عین این بود که از یه اتاق بیام بیرون، درو پشت سرم ببندم، بعد برم توی یه اتاق دیگه. یه دقیقه پیش آخرین چیزی بود که بهش فکر می کردم. اما یه دقیقه بعدش این شجاعت تمام تنم رو گرفته بود و به طرز باور نکردنی کار درستی به نظر میومد.

نکاتی که در همین صفحه اول نظرم را جلب کرد:

اولا، توجه کنید چطور آیه وار به سریال های تلویزیونی عوامانه آمریکایی ارجاع می دهد. از همان ابتدا مشخص است قالب های فکری و ارزشی را از این سریالها دریافت کرده.

ثانیا، ارجاعاتی که به برندها و انحصارات غربی شده تاکیدی است بر اینکه نویسنده از فرق سر تا نوک پا غرق در شیوه زندگی غربی است و هیچ تفاوت یا تضادی با جوامع غربی در هیچ سطحی ندارد. بعبارت دیگر، نویسنده می خواهد به خواننده غربی بگوید «ما از جنس خودتان هستیم».

ثالثا، سبک نگارش متن انگلیسی قرابت زیادی با شیوه محاورات سطحی نوجوانان غربی دارد. کاربرد این سبک نگارش هم در راستای تاکید بر همان «ما از جنس خودتان هستیم» و ایجاد صمیمیت با مخاطب غربی است.

رابعا، تا اینجای کار و در صفحه اول کتاب هیچ نکته ای مطرح نشده، مگر در تایید و تاکید بر ارکان شیوه زندگی غربی. یعنی تا اینجای کار قهرمان داستان فقط تسلیم کامل خود در برابر ارزشهای غربی را اعلام کرده.

دیگه آماده بودم حجاب رو بپوشم.
درسته، ریچل از سریال فرندز به من الهام بخشید. شیوخ کنفرانس های اورژانسی برگزار خواهند کرد.
این قضیه مال ساعت چهار و نیم بعد از ظهر دیروز بود. الان ساعت سه و بیست دقیقه صبحه و من توی تخت خوابم دراز کشیدم و همینطوری که فکر میکنم آیا برای اجرای تصمیمم واقعا آماده هستم، توی تلویزین یه یارو رو می بینم که سعی میکنه منو قانع کنه با چهل و نه دلار و نود و نه سنت می تونم یه در کنسرو باز کن بخرم که میشه باهاش هندونه هم قاچ کرد و احتمالا ابروهام رو هم می تونم باهاش بردارم.
از استرس اینکه آیا جرات این کارو دارم یا نه خوابم نمی بره. تمام وقت حجاب، یعنی روسری رو بپوشم. "تمام وقتی ها" عنوانی هست که من و رفقای مسلمونم به دخترایی می گیم که تمام وقت حجاب می پوشن، که در اصل یعنی هر وقت که در حضور مردایی که فامیل درجه یک نباشن. "پاره وقتی ها" مثل من کسایی هستیم که حجاب رو بعنوان بخشی از یونیفورم مدرسه امون که یه مدرسه اسلامیه می پوشیم، یا وقتی میریم مسجد یا شاید حتی وقتی اونروز موهامون مرتب نیست.
چهار روز تا آخر تعطیلات مدرسه ام باقی مونده. چهار روز تا تصمیم بگیرم آیا واقعا می خوام ترم سومم رو توی مدرسه گرامر مککلینز بصورت تمام وقت شروع کنم. باید بدونین که همین الان از فکر اینکه بخوام با حجاب توی اتاق خونه ام قدم بذارم باعث میشه موهای سوراخ دماغم روی لبه وایسن.
در این مرحله دیگه احتمالا اینم میدونین که اسم من امل محمد نصرالله عبد الحکیم هست. می تونین به خاطرش از بابام، بابا بزرگ پدریم، و جَدِ جِد پدریم تشکر کنین. مربی های مهد کودک تشخیص داده بودن که من خنگم چون آخرین بچه ای بودم که یاد گرفت اسمش رو هجی کنه.

نکات جالب توجه در صفحه دوم:

اولا، در همان جمله اول مشخص می شود از کلمه «حجاب» در معنای اصیل عربی استفاده نمی کند. بلکه دقیقا همان معنایی را مورد نظر دارد که غیرمسلمانان انگلیسی زبان از آن برداشت می کنند. حجاب را مترادف با روسری گرفته و طوری استفاده می کند گویا حجاب را می شود پوشید.

ثانیا، ارجاع دیگری به یک رفتار کلیشه ای از نوجوان غربی، یعنی تماشا کردن تبلیغات تلویزیونی، بار دیگر تاکید می کند «ما از جنس خودتان هستیم».

ثالثا، اسم عربی خود را با تمسخر بازگو می کند و تا جایی پیش می رود که با استفاده از یک جوک سطحی، خودش را تحقیر میکند. ظاهرا کتاب قرار است به هم مسلکان نویسنده یاد بدهد که از هویت خودشان فرار نکنند و با شجاعت حجاب را که نماد هویت زن مسلمان است بپذیرند. اما با تمسخر اسم عربی، دم خروس بیرون می زند و مشخص می شود نویسنده نه احترامی برای هویت آباء و اجدادی خود قایل است و نه درک درستی از آن دارد.

بابام یه دکتره و مامانم هم دندونپزشکه. دو تا خرخون بزرگ که زمان خواب زمستونیشون توی کتابخونه پزشکی دانشگاه موناش عاشق هم شدن. هر دوتاشون توی بِیت لَحم متولد شدن، ولی دو تاییشون روی هم رفته پنجاه و دو سال شهروندی استرالیا دارن.
اسم بابام محمد هست. یه ماشین سقف کروک قرمز متالیک میرونه چون دچار این توهم اشتباه هست که هنوز جَوون و باحاله. یادش میره که موهای سرش در حال عقب نشینی هستن و صدای اپرای ایتالیایی و موسیقی محلی فلسطینی از سیستم استریوی ماشینش بلند میشه. اسم مامانم جمیله هست، که به عربی یعنی خوشگل. بلند بلند حرف میزنه و پر انرژیه، عاشق خندیدنه، و بطرز عصبی آدم تمیزیه. راجع به اون تیپی صحبت می کنم که دستگیره در رو اسپری میزنن و پاک می کنن و گرد و خاک پریزها رو هم میگیرن. از اونایی که واقعا یه اتاق رخت شویی تمیز دارن (حتی کمد زیر سینک) و دستمال توالت رو به شکل یه مثلث قشنگ تا می کنن، حتی وقتایی که مهمون نداریم. چی بهتون گفتم؟ عصبی.
جدای از جر و بحث های روزانه امون سر وضعیت بهم ریخته اتاق خوابم و یک میلیون و یک دردسری که برای من و بابام درست می کنه (بابام باید دقیقا هر ماه بی برو برگرد نردبون بذاره زیر پاش و گرد و خاک چراغ های کاملا تمیزمون رو پاک کنه)، متاسفانه نمی تونم بگم (و واقعا در این مورد شرمسارم) که ما رابطه معمول نفرت متقابل بین مادر و دختر نوجوان رو داریم. ما حقیقتا قضیه رفاقت با هم موقع خرید کردن رو انجام میدیم و می تونم باهاش درباره مسایل شخصی صحبت کنم باهاش برای تیغ زدن بابام دست به یکی کنم. به نظرم روابطمون مناسب دوره نوجوونی من نیست، ولی لااقل در دفاع از خودم اینو میتونم بگم که همیشه یه راهی برای تحریک کردنش به جر و بحث پیدا می کنم...

اینجا هم همچنان تم اصلی همان «ما از جنس خودتان هستیم» است. تا جایی که حتی بی علاقگیش به موسیقی محلی فلسطینی را هم بازگو می کند.

بعلاوه، وضعیت فرهنگی فرزندان نسل دومی مهاجران را هم به خوبی ترسیم می کند. ما دختری را می بینیم که بطور کامل در فرهنگ روزمره غربی حل شده، هیچ ارتباط فکری و فرهنگی با عقبه فرهنگی پدر و مادرش ندارد، و بزرگترین دغدغه اش رعایت تمام عیار کلیه شئون شیوه زندگی غربی است. تا جایی که از روابط نه چندان سردی که با مادرش دارد احساس شرم کرده و آرزو می کند کاش مانند سایر نوجوانان با مادرش رابطه نفرت متقابل می داشت!


نولیبرالیسم همچنان که دشمنی شدیدی با تمدنهای اصیل و کهن جهان دارد، در عین حال علاقه زیادی به دریافت مظاهر و نمادهای دیگر تمدنها دارد.

تصویر زن یا دختر محجبه مسلمان در کنار جمعی از هندوها، آسیایی ها، مسیحیان، لامذهب ها، همجنسبازان و مخنث ها و چندجنسیتی ها، پیر و جوان و مرد و زن، هیپی ها و پانکی ها، و دیگر تیپ های اجتماعی، موجب تقویت این توهم می شود که همه گرایشات فکری قادرند ذیل فرهنگ نولیبرال بطور مسالمت آمیز در کنار هم قرار بگیرند.

https://www.globalcitizen.org/en/content/girl-hijab-model-gap-ad/

اما در واقع نولیبرالیسم هیچ گرایش فکری رقیبی را نمی پذیرد. دختر یا زن مسلمان باید در کلیه شئون زندگی اصول دین نولیبرالیسم را بپذیرد و تنها ظاهر زن مسلمان را حفظ نماید. و البته همین حفظ ظاهر هم محدودیت هایی دارد و باید با سایر شئون زندگی غربی سازگار شود.

مانند میوه ای که آبش گرفته شده و تفاله اش باقی مانده است، اسلام نولیبرال حجاب اسلامی را از فلسفه و تفکر و شیوه زندگی سنتی اسلامی جدا کرده و فقط یک ظاهر درون تهی از آن نگه می دارد.

از اینجا چه نتیجه ای می گیریم؟ این سوالات را چطور پاسخ می دهیم:

آیا تاکید بر رعایت حجاب اسلامی برای حفظ فرهنگ اسلامی و اصیل و کهن کافیست؟

آیا دعوای اصلی بر سر حجاب است یا چیزی غیر از آن؟

اگر دعوا بر سر چیزی غیر از حجاب است، آیا امکان ندارد بخشی از زنان و دختران جامعه بی حجاب باشند اما آن چیز دیگر را حفظ کنند؟

آیا امکان ندارد بخشی از زنان جامعه محجبه باشند، اما آن چیز دیگر را نداشته باشند؟

آیا نولیبرال های محجبه غربگرا را در همین جامعه خودمان تا به حال ندیده ایم؟

از سوی دیگر، آیا زنان بی حجابی را ندیده ایم که برای هویت ایرانی شمشیر می زنند؟

آیا سیاست درست این است که غربگرایان محجبه را خودی بدانیم و خودی های بی حجاب را غیر خودی؟


نولیبرالیسمحجاب اجباریپوشش اسلامیغربزدگیهویت ملی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید