ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

مرتضی مطهری و یادگارش علی

مرتضی مطهری که گاهی با عناوینی از قبیل «استاد مطهری، «شهید مطهری»، «معلم شهید» یا «استاد شهید مطهری» هم شناخته می شود، یک آخوند بود. آخوند یعنی متخصص علوم دینی. علوم دینی هم یعنی یک مکتب و شیوه مطالعه علوم انسانی. از نظر موضوعی، هیچ تفاوتی میان شخصی مانند مرتضی مطهری با ماکس وبر یا تئودور آدورنو یا کارل مارکس یا ژاک دریدا یا اسلاوی ژیژک و غیره وجود ندارد.

این که عده ای ادعا می کنند آخوند یعنی شخصی که تخصص در جفنگ گویی های بی اهمیت و بی ارزش دارد، تا هر کجا که چنین ادعایی درباره آخوندها درست باشد، درباره دیگر مکاتب و حوزه های علوم انسانی هم به همان اندازه درست خواهد بود. قطعا حجم انبوهی از مطالبی که توسط بی شمار آخوندهای دیروز و امروز بیان شده قابل رده بندی در زمره چرندیات محض است. و صد البته همین مطلب در مورد دیگر متخصصین علوم انسانی هم صادق است. ای بسا حجم دری وری هایی که اسلاوی ژیژک به تنهایی می سراید از کل حرف های مفتی که این سوی دنیا از صدر اسلام تا امروز بیان شده هم بیشتر باشد!

جالب تر اینکه چنین قاعده ای در خصوص متخصصین سایر علوم از قبیل فیزیک و شیمی و غیره هم صادق است. به عنوان مثال، دانشمند و فیزیکدان شهیری مانند یوهانس کِپلِر پیش از آنکه قانون حرکت سیارات را کشف کند، حجم بسیار انبوهی ادعاهای مزخرف و کاملا مردود علمی ارائه کرده بود. لیکن هر چه سطح پیچیدگی و انتزاع در علوم بالاتر می رود، به همان اندازه مدل ها و نظریه ها و مدعیات متخصصین آن علوم هم خطاپذیر و چرند و بی ارزش یا حتی گمراه کننده خواهد بود.

اما به هر حال علوم انسانی هم یکی از علومی است که کاربردهای خاص خود را دارد. و نکته اصلی هم دقیقا همینجاست. علوم انسانی به صورت علم محض است که خسته کننده شده و به سمت چرند و پرند گویی سوق پیدا می کند. و مرتضی مطهری یکی از موفق ترین متخصصین علوم انسانی در مکتب اسلامی بود که در سطح علم محض باقی مانده بود.



تفاوت است میان کسی که همه چیز را با عینک نگاه مدرسه ای یا حوزوی یا آکادمیک و دانشگاهی می بیند، و کسی که یک سطح بالاتر رفته و از دانش علمی خود صرفا به عنوان یک ابزار برای مقاصد کاربردی و واقعی استفاده می کند. اولی دنیای واقعی را برای مطالعه علمی می خواهد، و دومی مطالعه علمی را برای ورود به دنیای واقعی استفاده می کند.

یک نفر می تواند سال ها علم عروض و قافیه و تجزیه و تحلیل و تفسیر اشعار بزرگان ادبی را مطالعه کرده و متخصصی تمام عیار در حافظ شناسی و سعدی شناسی و فردوسی شناسی و غیره شود. اما همین شخص ممکن است حتی قادر به سرودن یک بیت شعر واقعی واجد ارزش هنری و ادبی هم نباشد.

متقابلا، شخصی ممکن است حتی از سواد خواندن و نوشتن بی بهره باشد، اما شاهکاری ادبی خلق کند که تا پایان تاریخ جاودان شده و خود تاریخ ساز شود.

نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد




همینطور ممکن است شخصی تمام عمر را صرف مطالعه فقه و اصول و فلسفه و جامعه شناسی و علم سیاست نماید، اما در عرصه سیاسی جامعه خود عاجز از کوچکترین اثرگذاری جدی بوده و حتی درک درست و دقیقی از تحولات اجتماعی پیرامون خود نداشته باشد. چنین فردی در سطح «بحث علمی» گیر کرده و به سطح بالاتر که همان «کاربرد علم» است دسترسی پیدا نکرده.

مرتضی مطهری چنین شخصیتی داشت. مانند بسیاری از بچه انقلابی های امروز، مرتضی مطهری درگیر «شبهات» بود. کافی بود یک مشنگی جایی مطلب بی سر و تهی بنویسد یا بیان کند و این مطلب به گوش مرتضی مطهری برسد، تا بلافاصله ذهنش درگیر «شبهه» شده و برای پاسخ گویی به آن دست به کار گردد!

دو دسته انسان ها بازنده و مرخصند، هم در عرصه علمی و هم در زندگی شخصی. یکی کسانی که به دنبال ساختن شبهه بوده و دیگری کسانی که به دنبال رفع شبهات دسته اول هستند!

اساساً در علوم انسانی درگیر شبهات شدن نه ارزش علمی داشته و نه ارزش هدر دادن ایام و لحظات عمر را دارد. این مطلب علی الخصوص در مورد علوم دینی بیش از سایر انواع علوم انسانی صادق است.

مرتضی مطهری عمر خود را صرف پاسخگویی به شبهات کسانی کرد که خود درکی نیم پز و بسیار سطحی از مباحث مطرح در روزگار خود داشتند. حاصل عمرش حجم انبوهی کتاب هایی بود که در آن مقطع تاریخی برای کم نیاوردن مقابل ناقص العقل های دسته اول استفاده می شد، اما امروز و حتی همان روز اگر کسی سواد نسبتا درست و حسابی می داشت، متوجه می شد که یک جای کار در چنین بحث هایی بد جوری می لنگد!

نقطه مقابل مرتضی مطهری، شهید بهشتی بود. فردی که در علم و سواد بسیار بالاتر از مطهری بود، اما به جای درگیر شدن در بحث های صد من یک غاز، وقت خود را صرف کنشگری سیاسی می نمود.

مثال دیگر شخص امام خمینی بود که هم استادِ شخصِ مرتضی مطهری بود و هم در همه زمینه های علمی فرسنگ ها جلوتر و سنگین وزن تر از او. اما می بینیم امام خمینی هم دغدغه پاسخگویی به «شبهات» را بعد از انتشار کتاب «کشف الاسرار» تقریباً به طور کامل کنار گذاشته و تمرکز خود را روی کنش سیاسی گذاشت. این کنش سیاسی بالاترین سطح کاربردی از علوم انسانی است. رابطه این کنشگری سیاسی با آن علم و دانش در حوزه علوم انسانی و دینی، مانند رابطه هنر شاعری با علم عروض و قافیه و صرف و نحو است.

مرتضی مطهری به اصطلاح امروزی یک Nerd بود که در مرتبه شگفت زدگی (Amaze) از مباحث علمی گیر کرده و خیال می کرد هر شبهه ای که پاسخ می دهد، خدمتی به علم و دین و بشریت کرده. این دیدگاه شباهت و مطابقت زیادی با نگاه پوزیتیویستی به علم هم دارد. چون پوزیتیویست ها علم را مجموعه ای رو به رشد و گسترش دایمی می دانستند که هر کشف علمی، هر چقدر هم غیر کاربردی و بی اهمیت باشد، به هر حال موجب رشد دایره معرفت انسانی و نتیجتا پیشرفت علم و بشریت شده!

بر خلاف مرتضی مطهری، بهشتی و خمینی رجال سیاسی بودند که صفحات تاریخ را با کنشگری مستقیم خود رقم زدند.

به عنوان نمونه، عقل گرایی افراطی مرتضی مطهری و خود عقل کل پنداری ناشی از آن را به وضوح در اظهارات وی در خصوص آیین نوروز و چهارشنبه سوری مشاهده می کنیم:

به‌خدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را به عنوان جشن سیزده بدر بیرون می‌رن. ننگ باشه بر اینها که به عنوان پرورش افکار این‌ها را به مردم نمی‌گویند و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام می‌دهید بلکه آن‌ها شما بدبختهای احمق را تمجید می‌کنند تشویق می‌کنند اینها از اسلام نیست اینها ضداسلام است… نیاکان ما در گذشته جشن می‌کردن؛ پس ما هم باید چنین کنیم چهار شنبه آخر سال می‌شود؛ بسیاری از خانواده‌ها که باید بگویم خانواده احمقها آتش روشن می‌کنند و هیزمی روشن می‌کنند و آدمهای سر و مر و گنده با آن هیکلهای نمی‌دانم چنین و چنین از روی آتش می‌پرن که ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من این چقدر حماقت است خب چرا چنین می‌کنید می‌گویند پدران ما چنین می‌کردند ما نیز چنین می‌کنیم اگر پدران شما چنین می‌کردند و شما می‌بینید که آن کار احمقانه‌است و دلیل خریت پدران شما است رویش را بپوشید چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید می‌کنید؛ این یک سند حماقت است که شما هی می‌کوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشته‌ایم… پس شما باید بگویید که الحمدالله در روز نحس قرار نگرفته‌ایم؛ اتفاقاً باید بدانیم که الان تمام روزهای ما نحس هست روز اول فروردین‌ماه هم نحس است بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین؛ دوازدهم و سیزدهم فروردین هم نحس است ما از این نحس باید خارج بشیم چه باید بکنیم؟؛ بریم بیرون سبزه‌ها را گره بزنیم از نحسی خارج می‌شیم؟ با سمنو پختن از نحسی خارج می‌شیم؟ با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟ بیچاره بد بخت چرا خانه‌ات را ول می‌کنی می‌ری بیرون؛ از این کارهای زشت بیا بیرون از این عادت زشت بیرون بیا؛ از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون سیزده چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساخته‌است؟ از سبزه و هفت سین چه کاری ساخته‌است؟
صحبت های جالب شهید مطهری راجع به چهارشنبه سوری (iranseda.ir)

جوهر همین عقل گرایی افراطی و گریز از عناصر هویتی و سنتی و ملی را امروز در اقشار سکولار و غیرمذهبی هم مشاهده می کنیم. یعنی نوعی «عقل گرایی» که به دلیل افراط و تفریط، ماهیت غیر عقلانی و سرکش و مخرب پیدا می کند.

https://vrgl.ir/BLYNG



علی مطهری، پسر و یادگار «استاد شهید» مرتضی مطهری، حتی آخوند هم نیست. تخصص و تبحر خاصی در علوم انسانی هم ندارد. مدتی با رانت پدر شهیدش نماینده مجلس شد، اما پس از مدتی که خمیر مایه واقعیش بر همگان نمایان گردید، عملاً از عرصه سیاسی به بیرون پرتاب شده و حالا اظهاراتش به عنوان جوک و طنز و هزلیات مورد استفاده خواص و عوام قرار می گیرد تا با نقل کردن آن، لحظاتی شاد و مفرح را تجربه کنند!

علی مطهری خودش خوب می داند که هیچ وزن علمی حتی در همان سطح پدرش هم ندارد. احتمالا این را هم می داند که پدرش عمر گرانمایه را برای هیچ و پوچ هدر داد. لذا تلاش می کند بر خلاف پدر، بتواند یک فرد سیاسی باشد و ادای رجل سیاسی بودن را در می آورد. لیکن پر واضح است که تقلای بی حاصل می کند.

اگر مرتضی مطهری ذهنش درگیر رفع شبهات بود، علی مطهری درگیر ساختن و ایجاد شبهات است. و البته از آنجا که طفلکی فاقد استعداد و خلاقیت است، معمولا شبهاتی که دیگران ساخته و پرداخته اند مانند طوطی تکرار می کند.

از یک نظر می شود گفت آنچه از پدر به ارث برده همین درگیر شدن با شبهات است. با این تفاوت که پدرش کلی فسفر می سوزاند تا شبهات را پاسخ دهد، اما پسر به علت کمبود فسفر، خودش همان شبهات را عینا بازگو می کند.



مراتب اعتلای علمی به این ترتیب است که در پایین ترین سطح افراد بی سواد و عامی قرار دارند. این دسته در دنیای واقعی زندگی می کنند، اما خیلی راحت ممکن است گمراه شوند. علی مطهری اینجاست.

در سطح بعدی افراد باسوادی که در دفتر و کتاب غرق شده و از دنیای واقعی جدا می شوند. این دسته همان «شل به کتاب» ها هستند که در داستان پینوکیو گفته می شد! اینها در دنیای انتزاعی خود زندگی کرده و خیال می کنند جایگاه پرستیژ علمی یعنی ته موفقیت! یک نمونه امروزی از این دسته هم جناب پروفسور درخشان هستند که اخیراً مناظره ای جنجالی با موسی غنی نژاد انجام داد. و نمونه دیروزی هم جناب مرتضی مطهری.

در سطح بعدی افراد با سوادی هستند که دفتر و کتاب را بعد از مطالعه سوزانده و به دنیای واقعی باز می گردند. آن علمی که مصداق «العلم السلطان» دانسته شده متعلق به این گروه است.

کرشمهٔ تو شرابی به عاشقان پیمود
که عِلم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد


مرتضی مطهریعلی مطهریمعلم شهیدشبههجهاد تبیین
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید