ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۹ دقیقه·۲ ماه پیش

موضع واقعی ایران در جنگ غزه چیست؟

به طور کلی و بسیار خلاصه، انقلاب بهمن 57 حاصل برایند عوامل زیر بود:

1- نابودی نظام طبقاتی سنتی بر اثر اصلاحات ارضی شاه، و در پی آن شکل گیری فرهنگ رانت خواهی بر اثر رشد ناگهانی درآمدهای حاصل از رانت نفت.

2- نفوذ فرهنگ چپ در ایران، که خود ماحصل روندهای متعددی بود. منجمله گسترش نفوذ مارکسیسم در اقشار روشنفکر غربی و خصوصا اروپایی، قدرت هژمونیک اتحاد جماهیر شوروی در جهان و لذا در ایران، برنامه های فرهنگی فرح پهلوی در ایران که کاملا تحت تاثیر روشنفکری چپ اروپایی بود، و پیوند دادن و ترجمه باورها و اعتقادات مذهبی با اندیشه های مارکسیستی و چپ که تا حدود زیادی توسط علی شریعتی انجام شد و سپس با قدرت گرفتن رویکرد فلسفی در محافل دینی توسط دیگرانی مانند مرتضی مطهری ضریب بیشتری داده شد.

3- تغییر رویکرد ایالات متحده آمریکا و تحول حزب دموکرات که در دهه 70 میلادی آغاز به ورود به نولیبرالیسم فرهنگی نمود. مهمترین اثر این تغییر رویکرد آمریکا بر ایران، فشار برای رعایت حقوق بشر و باز کردن فضای سیاسی بود.

4- ضعف شخصیت شاه که وقتی از بیماری سرطان خود مطلع شد، به جای سفت و سخت کردن فضای امنیتی و آماده سازی شرایط جهت انتقال قدرت، ترجیح داد مملکت ایران را به امان خدا رها کند و برای هوا خوری به خارج از کشور برود! (البته با چمدان های پر از پول و جواهرات سلطنتی و غیره!!)



در یک نگاه واقع بینانه به تاریخ مشاهده میکنیم که موضع گروه های مختلف در مورد انقلاب بهمن 57 به سه دسته تقسیم می شود:

1- گروه اول «انقلابیون» بودند که برای براندازی و نابود کردن نظام شاهنشاهی و ستمشاهی و استبدادی و دیکتاتوری و استعماری و نوکر امپریالیسم و غیره لحظه شماری می کردند.

2- گروه دوم خود شاه و سلطنت طلبان هوادار وی بودند که عملا شرایط را برای بروز انقلاب فراهم کرده و مقصر اصلی رخداد انقلاب بودند.

3- گروه سوم شخص امام خمینی بود (و شاید معدود افراد دیگری که مانند ایشان می اندیشیدند)، که از ابتدا مخالف انقلاب بودند و به شاه اخطار می دادند اقدامات وی کشور را به باد فنا خواهد داد. این گروه با نظام شاهنشاهی و نهاد سلطنت هیچ مخالفتی نداشتند. بلکه اقداماتی که منجر به تضعیف و نابودی نظام شاهنشاهی و نهاد سلطنت می شد را محکوم می کردند.

یکی از اقداماتی که مورد نقد شدید دسته سوم بود، مساله روابط با اسرائیل بود. و جالب اینجاست که دسته اول هم از همین مورد برای توجیه انقلاب و براندازی استفاده می کردند.

یعنی دسته اول رابطه با اسرائیل را محکوم کرده و خواستار براندازی رژیم ستمشاهی و همدست اسرائیل بودند. در حالی که دسته سوم رابطه با اسرائیل را محکوم کرده و توقف آن را لازمه حفظ نظام شاهنشاهی می دانست.

به هر حال حتی شخص شاه مخلوع هم در آن زمان به مساله رابطه با اسرائیل با دیده تردید می نگریست و سیاست های دوگانه ای در مورد آن اجرا می نمود.



به هر حال بی عرضگی شاه موجب وقوع انقلاب شد و رویکرد چپگرایانه رادیکال و ضد امپریالیستی مانند جنی که از بطری آزاد شده باشد ناگهان بر فضای سیاسی ایران سیطره افکند.

سیاست امام برای حفظ توازن و ثبات سیاسی در ایران انقلاب زده و جنگ زده آن زمان این بود که نوعی توازن میان گرایشات چپ و راست ایجاد نماید.

و البته امروز دیگر روشن شده است که بسیاری از تندروهای چپ آن زمان به واقع شوالیه های میدان رانت خواهی بودند. یعنی فرصت کسب رانت را در شعارهای رادیکال چپگرایانه می دیدند. از رندی ها و زرنگی های این دسته یکی همین ترکیب ارزش های چپ با ارزش های دینی بود که موجب می شد وزن خود را در فضای انقلاب زده بیشتر کنند.

و البته پس از فروپاشی شوروی و پس از رحلت امام و با ظهور فرصت های رانت جویی جدید در رویکرد نولیبرالی، آن شوالیه های ارزشی و دو آتشه ناگهان رنگ عوض کردند و به فداییان راه آزادی و دموکراسی و تابو شکنی تبدیل شدند. از اکبر گنجی ها (اکبر پونز) تا محسن مخملباف ها (توبه نصوح، بایکوت، عروسی خوبان، ...).

جناح راست نظام جمهوری اسلامی هم که از همان ابتدا تمایل به غرب و آمریکا داشت و با فروپاشی شوروی و رنگ عوض کردن و تبدیل شدن سوسیالیست های با خدای قدیم به نولیبرال های بی خدای جدید، علی القاعده نباید مشکلی برای بازگرداندن روابط ایران و غرب به حالت قبل از انقلاب وجود می داشت.



اما اولین مشکل از تفاوت نگاه آمریکا و ایران به مساله بود.

از نگاه آمریکاییها پس از فروپاشی شوروی مهمترین اولویت سیاست خارجی ایالات متحده جلوگیری از شکل گیری و ظهور قدرت های هژمون منطقه ای در نقاط دیگر جهان بود.

ارزیابی آمریکاییها این بود که ایران ظرفیت تبدیل شدن به یک قدرت هژمون منطقه ای را دارد و لذا باید این قدرت مهار شود تا هرگز امکان شاخ شدن ایران برای آمریکا فراهم نشود.

این نگاه آمریکاییها همچنین با سیاست اسرائیل و لابی صهیونیستی در قبال ایران مطابقت داشت. لذا همپوشانی راهبرد کلان آمریکا و منافع لابی صهیونیستی موجب تداوم فشار و تخاصم آمریکا علیه ایران شد.

این در حالی بود که ایرانیان و نیروهای درون نظام جمهوری اسلامی هرگز به دنبال شاخ شدن برای آمریکا یا اسرائیل نبودند. بلکه کاملا بالعکس، در صورت همکاری آمریکا حتی حاضر به شناسایی رسمی اسرائیل هم می شدند.

آنچه بعدها به اسم «پیمان ابراهیم» و صلح اعراب و اسرائیل شکل گرفت، فی الواقع برنامه ای بود که از مدتها قبل توسط ایران و نیروهای درون نظام جمهوری اسلامی پیگیری می شد.

یعنی نه تنها کشورهای عربی نبودند که به ایران خیانت کردند، بلکه دقیقا برعکس، کشورهای عربی در یک چرخش عملگرایانه کاری کردند که از ایران عقب نمانند و زودتر از ایران اسرائیل را به رسمیت شناختند.

مدتها پیش از اینکه صحبتی از پیمان ابراهیم و صلح اعراب و اسرائیل مطرح شود، در ایران قدرتمندترین جریان سیاسی درون نظام مشغول مشروعیت سازی برای رژیم صهیونیستی در افکار عمومی بود. فعالیت های فکری و فرهنگی و تبلیغات حضرت استاد دکتر صادق زیباکلام به هیچ وجه خودسرانه یا تصادفی نبوده، بلکه به سفارش جریانات قدرتمند سیاسی درون نظام مقدس جمهوری اسلامی صورت گرفته.

این رویکرد کلی که «ایران باید با اسرائیل متحد شود تا به اتفاق دهان عرب ها را با هم سرویس کنیم» توطئه و خطری بود که با سیاست عملگرایانه دولت های عربی در نطفه خفه شد!

شرایطی که در منطقه شکل گرفته بود ماحصل قریب به سه دهه تلاش ایران در راستای پیوند با غرب و سرویس کردن دهان عرب ها بود. یعنی ماموریت اصلی «محور مقاومت» نه به چالش کشیدن هژمونی آمریکا در منطقه بود، و نه نابود کردن اسرائیل و آزادی قدس شریف!

ماموریت اصلی محور مقاومت مجاب کردن آمریکا به پذیرش ایران به عنوان متحد منطقه ای بود. حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین و عراق و یمن و غیره اهرم های فشاری بودند که نهایتا باید در ازای اتحاد راهبردی با آمریکا فروخته می شدند.

تعجبی ندارد اگر جنگ غزه دقیقا در زمانی شعله ور می شود که عربستان در آستانه عادی سازی روابط با اسرائیل بود و صحبت از دور زدن ایران از طریق راه اندازی کریدور آی مک با همکاری کشورهای عربی و اسرائیل مطرح شده بود.



از زاویه نگاه بسیاری از کشورهای عربی، شباهت های بسیاری بین ایران و اسرائیل وجود دارد. هر دو کشور زبانی غیر از زبان عربی دارند. هر دو تضادهای دینی با اکثریت سنی در منطقه دارند. و اگر اسرائیل امروز کشتی جنگی آمریکا در منطقه است، ایران پیش از انقلاب این نقش را داشته و امروز تلاش می کند به همان نقش پیش از انقلاب خود باز گردد.

لایه های پیچیده جنگ غزه بسیار فراتر از مساله حقوق بشر یا آزادی سرزمین فلسطین است.

جنگ غزه از طرفی موجب بهم خوردن آن زمین بازی شد که توسط ایران برای احیای اتحاد با غرب محیا شده بود و در عمل مورد سوء استفاده اعراب هوشیار قرار گرفت.

از طرف دیگر تفاوت دیدگاه آمریکا (جلوگیری از تبدیل شدن ایران به هژمون منطقه ای) و دیدگاه ایران (تمایل شدید به پیوستن ایران به محور غرب و احیای اتحاد راهبردی با آمریکا) از طریق جنگ غزه می تواند میسر شود.

و از طرف دیگر درگیری ایران (و محور مقاومت) با اسرائیل، از نگاه بسیاری از کشورهای عربی منطقه به معنای درگیری دو دشمن بالقوه است که فرسایش هر دو موجب قدرت گرفتن این کشورهای عربی در منطقه می شود.

یعنی از نگاه عربستان و امارات و برخی دیگر از کشورهای عربی، درگیری ایران و اسرائیل امروز شباهت به موضع اسرائیل در جنگ ایران و عراق دارد. در جنگ ایران و عراق دو دشمن بزرگ اسرائیل با هم مشغول درگیری بودند و خسارت هر دو موجب انتفاع اسرائیل می شد. و مشابها درگیری ایران و اسرائیل و فرسایش هر دو موجب تقویت جایگاه طرف های منطقه ای خارج از درگیری خواهد شد.

و با عنایت به این نکته سوم است که متوجه می شویم چرا ایران تمایلی به درگیری مستقیم در جنگ ندارد و چرا هنوز پاسخی به ترور اسماعیل هنیه توسط اسرائیل در خاک ایران داده نشده است.

ایران و نظام جمهوری اسلامی تمایل ندارد طوری وارد درگیری شود که نفع اصلی نصیب کشورهای رقیب منطقه ای شود.

اهداف راهبردی ایران در جنگ غزه واضح و مشخصند:

1- همگرا کردن نگاه ایالات متحده آمریکا با نگاه جمهوری اسلامی ایران در خصوص برقراری اتحاد راهبردی بین طرفین.

2- تضعیف یا در صورت امکان حذف فشار لابی صهیونیستی که مانع از تحقق هدف قبلی می شود.

3- بر هم زدن زمین بازی که توسط ایران چیده شده بود، اما توسط رقبای عربی منطقه ای مورد بهره برداری سوء استفاده قرار می گرفت.

نا امن شدن دریای احمر و سرزمین های اشغالی فلسطین مانع از تحقق رویای کریدور آی مک می شود. اگر این نا امنی در همین سطح تداوم یابد، سه هدف عمده برای ایران محقق خواهد شد:

1- تحمیل هزینه های هنگفت به آمریکا تا جایی که آمریکا وادار شود در سیاست منطقه ای خود تجدید نظر کند.

2- تحمیل هزینه های هنگفت به اسرائیل تا جایی که یا موجب فروپاشی اسرائیل شده یا اسرائیل را وادار به تمکین در برابر خطوط قرمز ایران نماید.

3- جلوگیری از فرصت طلبی کشورهای عربی و رقبای منطقه ای.

لیکن در صورتی که جنگ از چارچوب فعلی فراتر رفته و ایران مستقیما وارد درگیری شود، هر سه هدف راهبردی ایران ممکن است ناکام باقی بماند. در آنصورت پیروز نهایی کشورهای عربی خواهند بود که بیرون از درگیری باقی مانده اند.

کشورهای عربیایرانجنگ غزهاسرائیلرابطه با آمریکا
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید