در نوشته های قبلی بارها و در موضوعات مختلفی به این مطلب رسیدیم که ایدئولوژی نولیبرالیسم ماهیت ضد تمدنی دارد. یعنی هر آنچه در اثر هزاران سال تمدن و تجربه و کار نسل های قبلی بنا شده را لازم به تخریب می داند. از نهاد خانواده و سنت های اجتماعی تا اسطوره ها و نمادهای ملی. همه چیز باید نابود شود تا یک لوح سفید و پاک باقی بماند و همه چیز از نو روی آن نوشته شود.
این مطلب را نائومی کلاین در کتاب معروف «دکترین شوک» عنوان کرده و اتفاقا ریشه های چنین رویکردی را در سنت ها و باورهای یهودیان می داند. از داستان نوح و نابودی تمام موجودات زنده عالم در سیل شروع می کند و به آزمایشات و تجربیات روانشناسان و روانپزشکان کانادایی و آمریکایی می رسد که با استفاده از تکنیک هایی حافظه و ذهنیت و شخصیت بیمار را به کلی پاک می کردند تا یک لوح سفید در ذهن بیمار حاصل شود و بتوانند او را از ابتدا آموزش دهند. بعنوان مثال از مواردی نام می برد که زندگی برخی افراد بر اثر آزمایشات این پزشکان به کلی نابود شده.
فی المثل یک مورد زنی بود که بی خبر از همه جا به روانپزشکی مراجعه می کند و از مشکل بی خوابی خود شکایت می کند. روانپزشک بیماری او را شیزوفرنی تشخیص می دهد و روش درمانی آزمایشگاهی خود را که تازه ابداع کرده بود تجویز می کند. به این ترتیب با استفاده از شوک الکتریکی و یک سری شکنجه های روانی دیگر طی مدت یکی دو ماه بستری، ذهن و شحصیت آن زن را پاک می کنند، بطوریکه دقیقا مانند یک کودک نوزاد می شود و حتی کنترل ادرار و مدفوعش را هم ندارد. سپس از آموزش بیرون رَوی شروع می کنند و بعد به او حرف زدن می آموزند و کم کم او را تربیت می کنند تا جایی که مجددا بتواند وارد زندگی اجتماعی شود. طبق گفته خود آن زن، او می دانست که چند بچه دارد، چون به او گفته بودند که اینها بچه های تو هستند. اما هیچ خاطره یا حسی نسبت به آن بچه ها نداشت، چون تمام حافظه قبلی او پاک شده بود.
البته این از مواردی بود که شیوه درمانی آقای روانپزشک جواب داده و نتیجه داده بود. در اکثر موارد، بیماری که ابتدا مشکلات بسیار جزئی در حد سردردهای خفیف گاه و بیگاه یا بی خوابی و از این قبیل داشت، پس از گذراندن دوره درمان به موجودی بی شعور و لایعقل تبدیل می شد، و گاهی هم مشکلات حادتری مانند توهم و فرو رفتن در دنیاهای غیرواقعی ذهنی پیش می آمد.
اینها را نائومی کلاین در کتابش ذکر می کند تا نهایتا به متدها و شیوه های اقتصاددانان مکتب شیکاگو و شوک درمانی در اقتصاد برسد. لیکن این مطلب محدود به اقتصاد مکتب شیکاگو نیست و اساسا تمام طیف های چپ، از لیبرال تا مارکسیست و کمونیست و آنارشیست و فمینیست و غیره، همگی همین گرایشات را دارند. یعنی همگی اصرار دارند باید وضع موجود را تخریب کنیم و طرحی نو در اندازیم. اتفاقا در نولیبرالیسم تمام این جریانات چپ در همین نکته همگرا می شوند. یعنی خاصیت مارکسیسم و آنارشیسم برای سرمایه داری نولیبرال همین ماهیت نفی گرایانه و ضدیتی است که با سنت ها و ساختارهای اجتماعی سنتی دارند.
یکی دیگر از جنبه های تمدنی که اینها برای نابودی و تخریبش کمر همت بسته اند هم زبان است. از اصرار متعصبانه ای که در از دور خارج کردن برخی واژه ها و جا انداختن کلمات مجعول جایگزین دارند بگیریم تا مغلوط نویسی های تعمدی و مغرضانه. بعنوان مثال واژه جا افتاده (blind spot) به معنی نقطه کور را برچسب (ableist) یا معلول ستیز می زنند و ممنوع می کنند. در مقابل اصطلاح مجعول (dead angle) یا زاویه مرده را اجباری می کنند.
اخیرا این جنبش تخریب زبان وارد فاز جدیدی شد که حکایت از وخامت اوضاع دارد. اصلی ترین انجمن زبان انگلیسی در سطح ملی در آمریکا بیانیه ای صادر کرد و از معلمین و مدرسین در آمریکا خواست تا قواعد استاندارد و پذیرفته شده زبان انگلیسی را به دانشجویان سیاه پوست آموزش ندهند و اجازه بدهند سیاه پوستان با همان شیوه محاوره ای کج و معوج خودشان به فعالیتهای آکادمیک بپردازند. از جمله، تعمدا در متن بیانیه کلمه respect را با املای غلط به صورت respeck آورده اند تا از این طریق به شیوه تلفظ سیاه پوستان آمریکایی احترام گذاشته و ثابت کنند که چقدر نژادپرست نیستند!
teachers, researchers, and scholars put some respeck on Black Language.
یعنی بعد از شکستن مجسمه ها و آثار تاریخی که با شعار مبارزه با نژادپرستی انجام می شد، حالا زبان انگلیسی را هم زیر آتش گرفته اند. این اقدام هم در راستای دیگر سیاستهایی است که بطور کلی تاریخ گذشته را هدف قرار می دهند. بعنوان مثال حذف کردن بسیاری فیلم های کلاسیک که جزو آثار برجسته سینما هستند از لیست فیلم هایی که در دسترس مشتریان است، بعنوان مثال کمپانی نتفلیکس بر باد رفته و یک سری دیگر از فیلم های کلاسیک را حذف کرد چون صحنه هایی در آنها بود که سیاه پوستان در مشاغل و جایگاه اجتماعی پَست نشان داده می شدند. همچنین بسیاری از آثار ادبی و حتی علمی کلاسیک از کتابخانه ها جمع آوری شده و از لیست منابع آموزشی در دانشگاه ها خارج می شوند. یعنی یک عملیات سانسور گسترده علیه تاریخ گذشته.
کسی هم نیست بگوید شما می خواهید آینده را بسازید، چکار به گذشته دارید؟ چرا تاریخ را محو و نابود می کنید؟ مگر شما دم از حق انتخاب و آزادی اندیشه نمی زنید؟ پس چرا اجازه نمی دهید هر کسی خودش در مورد گذشته قضاوت کند؟ چرا می خواهید با سانسور و محدودیت رد پای تمام واقعیات تاریخی را محو کنید؟ از چه چیزی اینقدر هراس دارید؟
معروف است که بعد از انقلاب ما در سال 1357، عده ای تندرو بودند که دور مملکت راه افتاده بودند آثار تاریخی میراث فرهنگی را نابود کنند. مثلا گویا گروهی چماق به دست از طرف یک روحانی با نفوذی به شیراز گسیل شده بودند و می خواستند کاخ کریم خان زند را تخریب کنند، چون انقلاب شده بود و بقایای فرهنگ شاهنشاهی باید از میان می رفت. همین استدلال و رویکرد را امروز نولیبرال ها دنبال می کنند. مثلا مجسمه کریستوف کلمب را پایین کشیده و نابود می کنند، چون معتقدند کریستوف کلمب در نسل کشی سرخپوستان آمریکایی دست داشته و امروز هم که دوران مترقی نولیبرالیسم است و نباید هیچ اثری از نژادپرستی و میراث استعمار باقی بماند!
ادامه و دنباله همین رویکرد را در کشور خودمان هم داریم، منتها اینبار نه از جانب تندروهای اسلام گرای منتسب به روحانیت محافظه کار و ضد شاهنشاهی، بلکه توسط ترقی خواهانی که دانسته یا نادانسته تحت تاثیر موج نولیبرالیسمی هستند که سر منشاء آن در آن سوی اقیانوسها است. یک نگاهی به وضعیت اسف بار زبان فارسی که در فضای مجازی امروز مُثله شده و روی نعشش اسب تازانده می شود بکنیم رد پای این جریان را مشاهده می کنیم.