اگر اخبار مالی و اقتصادی جهان را دنبال می کنید، قطعا با نام نَزدَک آشنا هستید.
نزدک (به انگلیسی: NASDAQ) یک بازار بورس سهام در آمریکا است. این بازار در فهرست بورسهای سهام از نظر ارزش بازار دومین رتبه را در بازار معاملهٔ الکترونیک سهام؛ پس از بورس نیویورک، داراست.[۱] نزدک با حضور بیش از ۳۳۲۱ شرکت در آن، بیشترین میانگین تعداد سهام فروخته شده در روز را در میان سایر بورسهای ایالات متحده نسبت به هر بازار بورس دیگری در جهان دارد.
نزدک - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)
اخیرا نزدک قوانین جدیدی را پیشنهاد داده که بیش از پیش فضای کسب و کار و تجارت را با ارزشهای ایدئولوژیک نولیبرال همسو می نماید.
به موجب قوانین جدید، کلیه شرکتهایی که سهام آنها در بازار نزدک معامله می شود، الزاما باید دو عضو «متلون» (Diverse) در هیات مدیره خود داشته باشند. به اینصورت که یکی از این دو عضو باید یک مردِ زن صفت باشد. و عضو دوم باید از اعضای یکی از اقلیتهای جنسیتی باشد، که عبارتند از همجنس بازان، تغییر جنسیت دادگان، دو جنسه ها، و غیره که معمولا با عنوان اختصاری LGBTQ شناخته می شوند.
وقتی می گوییم «مردِ زن صفت»، منظور حتی همان مردان مخنثی که از قدیم می شناختیم نیست. بلکه منظور مردانی است که در ذهنشان، خود را زن تصور می کنند. یعنی با وجود برخورداری از آلت ذَکَر، از اساس منکر مردانگی خود هستند و تصور می کنند با سایر زنان هیچ تفاوتی ندارند. شرکت های بزرگ موظفند لااقل یک نفر از چنین افرادی را به عضویت هیات مدیره خود در آورند.
به موجب قوانین جدید، کلیه شرکت ها و کسب و کارها باید بطور شفاف آمار و اطلاعات میزان تلوّن در نیروی کار خود را اعلام کنند. همچنین باید اعضای هیات مدیره خود را بصورت متلون انتخاب نموده، و در غیر اینصورت بطور رسمی توضیح دهند به چه دلیل هیات مدیره متلون ندارند.
البته شرکتهای غیر آمریکایی و همچنین کسب و کارهای کوچک فعلا با تخفیف مجازند به جای دو عضو زن-صفت و همجنس باز، دو عضو زنِ واقعی در هیات مدیره خود داشته باشند.
چون از قدیم گفته اند سنگ بزرگ علامت نزدن است، لذا عقلانی است که قدم به قدم به سوی پیشرفت و ترقی حرکت کنند! و لابد اوج پیشرفت و ترقی هم زمانی خواهد بود که خانواده های سنتی را دارای انحراف جنسی شناخته و بکلی از نان خوردن ساقط کنند تا مبادا همجنسبازان ذره ای احساس بدی نسبت به گرایشات خود داشته باشند.
نقل شده که پیش از انقلاب در ایران افرادی که در برخی از لژهای فراماسونری عضو می شدند، بعنوان شرط عضویت باید مقابل دید دیگر اعضا به رئیس لژ لواط می دادند. همین حرکت باعث می شد عضو جدید تا پایان عمر از شرم نتواند فعالیت های لژ را علنی کند.
امروز این مساله دیگر جنبه مخفی نداشته و افراد باید بطور علنی به تمام جهان اعلام کنند که در اتاق خوابشان چه می گذرد. به این می گویند شفافیت! پیشرفت و ترقی که می گویند یعنی همین!
سابق بر این هم دستورالعمل های جشنواره فیلم اسکار را مشاهده کردیم که شامل دو استاندارد است، یکی در مورد محتوای فیلم، و دیگری در مورد تیم تولید کننده و دست اندرکاران تولید فیلم.
بنا بر استاندارد اول، تنها فیلمی در جشنواره پذیرفته است که واجد حداقل یکی از این سه معیار باشد:
الف- حداقل یکی از بازیگران اصلی یا بازیگران مکمل از یک گروه نژادی یا قومی کمنماینده باشد، که منظور از «گروه نژادی یا قومی کم نماینده» همان قومیتهای مهاجران در این جوامع است.
ب- حداقل 30٪ از کل بازیگران در نقشهای ثانویه و جزئیتر ، حداقل از دو گروه از گروههای معرفیشده زیر باشند:
• زنان
• گروه نژادی یا قومی کمنماینده (مهاجران)
• همجنس بازان، دوجنسه ها، تغییر جنسیتی ها و سایر اقلیتهای جنسی(LGBTQ+)
• افراد عقب مانده ذهنی یا معلولین جسمی
ج- خط اصلی داستانی ، موضوع یا روایت اصلی فیلم متمرکز بر گروه(های) فوق الذکر باشد.
استاندارد دوم هم مشابه همین موارد را برای عوامل ساخت و تولید تعیین کرده است. بنابراین مشخصا سه گروه اجتماعی مورد حمایت مستقیم اسکار قرار گرفته اند. زنان، مهاجران، و گرایشات جنسی نامتعارفی که بطور کلی عقیم و اخته هستند. به اضافه عقب ماندگان ذهنی و جسمی که اقلیت کوچکی هستند و به لحاظ سیاسی خنثی، و البته وقتی می گوید «حداقل دو گروه از گروههای معرفیشده»، یعنی قطعا حداقل یکی از سه گروه اصلی (مهاجران، زنان، همجنس بازان) را شامل می شود.
قبلا طی مطالب متعددی گفتیم که نظم نولیبرال بر پایه سه رکن اصلی بنا نهاده شده.
1- افزایش مهاجر پذیری جهت کنترل سطح دستمزد کارگران و نابودی قدرت سیاسی اتحادیه های کارگری
2- سیاست جمعیتی در جهت کاهش نرخ باروری از طریق ترویج فمینیسم، همجنس بازی و دیگر گرایشات جنسی. از این میان، گسترش فمینیسم همچنین موجب پیوستن زنان به طبقه کارگر شده و تاثیری مشابه رکن اول پیدا می کند.
3- فراهم شدن امکان بهره مندی از درآمدهای رانتی و غیر مولد برای طبقه متوسط. این مورد عمدتا از طریق سفته بازی در بازار املاک و بورس صورت می پذیرد. این درآمدهای رانتی مانند افیون موجب بی حسی و بی تفاوتی طبقه کارگر محلی در مقابل ورود حجم انبوه کارگران مهاجر می شود.
در سال 2008 با بروز بحران بزرگ مالی در آمریکا، رکن سوم یعنی امکان استفاده طبقه متوسط از درآمدهای رانتی و بدون زحمت ناگهان منقطع شد. نتیجتا احساسات منفی نسبت به جمعیت مهاجر در آمریکا و دیگر جوامع غربی بالا گرفت. همین مساله موجب شکل گیری یک شکاف اجتماعی عمیق در جوامع غربی گردید.
پاسخ سیاسی به این شکاف اجتماعی در دو جهت متضاد بود. از یک طرف جریانات سیاسی پوپولیستی با سوار شدن روی احساسات عوام تلاش می کردند در ساختار قدرت موقعیت خود را تثبیت نمایند. این نیروهای سیاسی گاهی با عنوان «تندرو» شناخته می شدند و ممکن بود گرایشات چپ یا راست داشته باشند. از عوارض عمده این جریان سیاسی یکی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا بود، و دیگری انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری. موارد متعدد دیگری هم در اروپا دیده شد، که البته از نظر اهمیت به پای دو مورد مذکور نمی رسیدند.
از سوی دیگر طرفداران و منتفعان اصلی نظم نولیبرال (که نام خود را «میانه رو» گذاشته اند)، سیاست تاکید موکد بر ارزشهای ایدئولوژیک و فرهنگی نولیبرال را در دستور کار قرار دادند. یکی از اساسی ترین اصول لیبرال که همان «تحمل عقیده مخالف» بود ناگهان کنار گذاشته شد و نوعی جنگ صلیبی علیه هر گونه مخالفت با ارزشهای نولیبرال آغاز گشت. به عبارت دیگر، خط سیاسی جدید این بود که «همه انسانها برابرند، اما برخی انسانها برابرترند».
حمایت متعصبانه و تمام عیار از مهاجران، همجنس بازان، و زنان فمینیست در همین راستا شروع شد. جهان غرب وارد فاز «انقلاب فرهنگی» شد. مشابه همان انقلاب فرهنگی که روزگاری در چین به رهبری مائو تسه دونگ به راه افتاد. مشابه همان انقلاب فرهنگی که در ایران تجربه شد. با این تفاوت که انقلاب فرهنگی چین بر پایه ایدئولوژی مارکسیسم و مائوئیسم بود که از کارگران و دهقانان حمایت می کرد، انقلاب فرهنگی ایران بر پایه ایدئولوژی اسلامی بود که تلاش می کرد انسانهای مسلمان و شیعه تربیت کند، و اما انقلاب فرهنگی غرب بر پایه ایدئولوژی نولیبرالیسم است که زنان مرد نما و مردان زن صفت تربیت می کند.
سیاست بی اعتنایی و دهن کجی به مخالفان نولیبرالیسم ابتدا موجب شد تا نظام دموکراتیک این جوامع سیلی سختی به صورت هیات حاکمه آنها بزند. در مقابل دیدگان حیرت زده همگان، رای دهندگان انگلیسی به خروج از اتحادیه اروپا رای دادند، و آمریکاییان ترامپ را انتخاب نمودند. هر دو اتفاق بر خلاف رای و خواست هیات حاکمه این جوامع بود. اما حتی دقیقترین سیستمهای انسانی هم گاهی اوقات خروجی های خارج از کنترلی را بیرون می دهند.
دستورالعملهای اسکار و قوانین جدید نَزدَک (NASDAQ) همگی در راستای همان سیاست انقلاب فرهنگی است که تلاش می کند حاکمیت نظم نولیبرال را در جهان تثبیت نماید. سرمایه های فراملیتی و انحصاری تمایلی به حفظ ارزشهای سنتی ندارند. نهاد خانواده سنتی باید روز به روز کمرنگتر و ضعیفتر شود، تا روزی که اثری از آن باقی نماند. در عوض همجنس بازان و زنان مجرد فمینیست به یک کاست (Caste) جدید تبدیل می شوند که در راس هرم اجتماعی قرار دارد. درست مانند کاست برهمن ها در فرهنگ هندو، یا کاست اشراف در مصر باستان. فضیلت انسانها از میزان وفاداریشان به فرهنگ و ارزشهای نولیبرال مشخص می شود. در راه اثبات وفاداری به این فرهنگ نو، انسانها تشویق می شوند مردانگی یا زنانگی خود را فدا کنند و عقیم شوند. مانند کشیش های مسیحی که زندگی خود را وقف خدمت به خدا کرده و تا پایان عمر باکره باقی می ماندند. با این تفاوت که در نظم نولیبرال، روابط جنسی از موالید تفکیک شده. هر کسی آزاد است دست به هر نوع عمل جنسی بزند. از خود ارضایی تا همجنس بازی یا حتی زن بارگی و مرد بارگی. اما این اعمال نباید منتهی به تولد فرزندانی شود که یک پدر و یک مادر دارند. علی الخصوص اگر پدر و مادر متعلق به یک عقبه فرهنگی باشند.
برخی از این نکات هنوز در گفتمان عمومی تا این اندازه علنی نشده اند، اما در مکاتبات داخلی شرکت های بزرگ می توان آنها را مشاهده کرد. بعنوان مثال متن زیر مصداق مشت نمونه خروار است که در فرهنگ زندگی روزمره در شرکت های بزرگ به وفور دیده می شود.
In the next Diversity Beyond Gender session we are celebrating the diversity of families.
[...] we will hear from Rachael [...] (Senior Program Manager [...]), [...] and Kylie [...](Head of Field Enablement [...]), each of whom will share with us their stories of family and what their experiences have taught them about leadership at [...] and beyond.
Specifically, Rachael will share her and her wife’s journey to make their family, resulting in a most modern family tree that stretches across two continents. She’ll share their process to becoming a family of four, and the ongoing high fives and face palms of navigating the world as a two-mom unit. [...] Kylie will share her journey with her husband in creating their multi-cultural family via international adoption, and the importance of ensuring their kids continue to understand and celebrate their origins.
در جلسه بعدی «تلون فراتر از جنسیت» می خواهیم تلون خانواده ها را جشن بگیریم.
ابتدا به سخنان ریچل (مدیر ارشد برنامه ها)، و کایلی (سرپرست توانمندسازی میدانی) گوش می دهیم، که هر کدام داستان خود را درباره زندگی خانوادگی و درسهایی که از تجربیاتشان درباره رهبری در (این شرکت) و فراتر از آن آموخته اند بازگو خواهند کرد.
دقیقتر بگوییم، ریچل (که یک زن است) داستان راهی که او و زنش طی کردند تا خانواده خود را تشکیل دهند تعریف می کند، که منجر به تشکیل شدن مدرن ترین شجره خانوادگی شد که در دو قاره جهان گسترده شده. او از فرایندی که منجر به تشکیل یک خانواده چهارنفره شد خواهد گفت، و موفقیتها و دستاوردهایی که در سیاحت های دور دنیا بعنوان یک خانواده متشکل از دو مادر تجربه کردند.
کایلی درباره راهی که او و همسرش طی کردند تا از طریق پذیرش فرزند خوانده بین المللی خانواده ای چند فرهنگی ایجاد کنند می گوید، و همچنین اهمیت این موضوع که تلاش می کردند فرزندانشان پیشینه فرهنگی خود را بشناسند و گرامی بدارند.
تم و فضا و اتمسفر کلی در تبلیغات درون سازمانی شرکت های بزرگ همیشه بر پایه جهانی سازی و جهان وطنی و بی وطنی است. در ظاهر تساهل و پذیرش فرهنگ های شرقی را تبلیغ می کنند، که البته به دلیل نیاز به دریافت مهاجران در مقیاس انبوه است. در باطن اما تمام فرهنگ ها، چه شرقی و چه غربی سنتی، باید بکلی نابود و استحاله شوند تا فرهنگ جدید و کاملا یکدست نولیبرال جایگزین شود. بعلاوه، بصورت نرم و لابلای «چند فرهنگی» و تساهل در برابر فرهنگ های متفاوت، فرهنگ همجنس بازی را هم کاملا عادی و طبیعی جلوه می دهند. طوری که گویا فرهنگ یک خانواده متشکل از دو مادر یا دو پدر همجنس باز، هم ردیف فرهنگ یک خانواده شرقی است.
با کنار رفتن دولت ترامپ و بازگشت جهانی گرایان و نولیبرالها بر مسند قدرت دولتی در آمریکا، از این به بعد شاهد تشدید هر چه بیشتر این انقلاب فرهنگی خواهیم بود. هدف کلی این است که هر گونه مخالفت با ارزشهای نولیبرال (مهاجرت، فمینیسم، همجنس بازی) بطور کلی غیرمشروع شناخته شده و همردیف فاشیسم و نژادپرستی و یهودستیزی بکلی غیر قانونی گردد.
جهان غرب بطور علنی وارد مرحله تمامیت خواهی می شود. مشابه همان تمامیت خواهی که در آلمان نازی و شوروی زمان استالین بود. نازیها خواهان دیکتاتوری نژاد برتر بودند، شوروی دیکتاتوری طبقه کارگر، و نولیبرالها دیکتاتوری همجنس بازان و هویت های قلابی و ساختگی.