در سال های گذشته موارد متعددی از خرابکاری ها و شرارت های اسرائیل علیه ایران را مشاهده کرده بودیم. پاسخ ایران به تمام آنها سکوت و صبر راهبردی بود. مواردی که بسیار پر اهمیت بوده و ضربات دردناکی به کشورمان محسوب می شدند.
چه تفاوتی میان موارد قبلی و اقدام اخیر رژیم صهیونیستی وجود داشت که هیچکدام از موارد قبلی به پاسخ ایران منتهی نشد، اما مورد اخیر شد؟
اینکه گفته می شود حمله اخیر مستقیما علیه خاک ایران بوده (چون کنسولگری هر کشور رسما خاک آن کشور قلمداد می شود)، دلیل قانع کننده ای نیست. چون با هیچ منطقی نمی توان کنسولگری ایران در سوریه را خاک ایران دانست، در حالی که محل ترور شهید فخری زاده را خاک ایران ندانیم!
اگر گفته شود مسئولیت ترور شهید فخری زاده یا سایر موارد را رژیم صهیونیستی رسما نپذیرفته بود، باز این مشکل پیش می آید که رژیم صهیونیستی مسئولیت حمله به کنسولگری ایران را هم رسما نپذیرفته بود.
بنابراین دلیل این تصمیم ارتباطی به ماهیت اقدام رژیم صهیونیستی نداشته و پارامترهای دیگری موجب شده تا چنین تصمیمی در راس کشور ما شکل بگیرد.
اهمیت رژیم صهیونیستی برای غرب و خصوصا آمریکا از بُعد ژئوپلیتیکی است. آمریکا از اسرائیل به عنوان ناو جنگی خود در منطقه استفاده می کند. لذا حمله به رژیم صهیونیستی دقیقا مشابه حمله به یک ناو جنگی آمریکایی است و خطر واکنش شدید آمریکا و تحمل خسارت های فراوان برای نیروی مهاجم را در پی دارد.
به همین دلیل، سیاست ایران همواره ضربه غیر مستقیم به اسرائیل از طریق نیروهای غیردولتی و مورد حمایت ایران بود. به این ترتیب واکنش طرف مقابل هم عمدتا معطوف به همان نیروهای غیردولتی بوده و علیرغم شدت خسارت وارد شده به اسرائیل، خسارت ایران به حداقل می رسید.
در تمام موارد قبلی پاسخ به شرارت های اسرائیل با استفاده از همین بازوهای غیر دولتی توسط ایران داده می شد و توازن قدرت حفظ می گردید.
لیکن در مورد اخیر، با وجود آنکه اسرائیل زیر ضرب نیروهای موسوم به «نیابتی» ایران قرار داشت، ایران تصمیم گرفت پاسخ شرارت اسرائیل را مستقیما و به طور علنی و توسط نیروهای نظامی رسمی ایران بدهد.
یکی از اهداف حمله اسرائیل به کنسولگری ایران، برای احیای توازن قدرت در منطقه بود.
اما پاسخ مستقیم ایران برای احیای توازن قدرت نبود. بلکه برای جابجا کردن مرزهای توازن قدرت بود، به نحوی که موقعیت ژئوپلیتیک ایران در منطقه به نحو چشمگیری ارتقا پیدا کند.
چرا ایران این اقدام را زودتر انجام نداد؟
چون قبلا طرف مقابل تا این اندازه در موضع ضعف قرار نداشت.
طرف مقابل چه کسی است؟
یکی اسرائیل، و دیگری آمریکا و کل جهان غرب متحد.
اسرائیل در حال حاضر در باتلاق غزه گرفتار شده، و همزمان با حزب الله لبنان هم سرشاخ شده، و همچنین توسط انصارالله یمن تحت تحریم و محاصره دریایی قرار گرفته است.
از آن سو، آمریکا در باتلاق اوکراین گرفتار شده، و همزمان در باتلاق یمن گرفتار شده، و همزمان در سوریه و عراق زیر فشار حملات نیروهای عراقی است، و همچنین سخت نگران حمله چین به تایوان.
یعنی نه آمریکا و نه اسرائیل توان تقابل مستقیم با قدرتی منطقه ای مانند ایران را ندارند.
تداوم جنگ اوکراین و غزه موجب تغییر چشمگیر موازنه قوا در سطح جهانی شده. معادلات قدرت پیشین از درجه اعتبار ساقط شده و معادلات جدیدی برقرار شده است.
عملیات وعده صادق و حمله مستقیم ایران به اسرائیل در راستای علنی کردن این معادلات جدید بوده و به همه، خصوصا آمریکاییها، یادآوری نمود که دیگر نمی توان با تکیه بر معادلات قدیمی به مهندسی منطقه غرب آسیا پرداخت.
در آینده سه گزینه در پیش روی غرب و خصوصا آمریکا است:
1- آمریکاییها می توانند برتری ژئوپلیتیک ایران را به رسمیت نشناخته و به جنگ در غزه ادامه دهند. در اینصورت جنگ فرسایشی موجب تضعیف آمریکا و آسیب پذیری بیشتر آن در برابر روسیه و چین خواهد شد. دقیقا مشابه اتفاقی که پس از اشغال افغانستان و عراق افتاد.
2- آمریکاییها می توانند اجازه دهند تنش در منطقه وارد فاز تصاعدی شود، به این امید که ایران و نیروهای همسو با آن کوتاه بیایند. عملیات وعده صادق نشان داد ایران برای چنین گزینه ای آماده است و ضربات متقابلی که به آمریکاییها خواهد خورد می تواند نتیجه ای کاملا برعکس انتظار آنها ایجاد نماید.
3- آمریکاییها می توانند با فشار به اسرائیل موجب پایان یافتن جنگ در غزه شوند. در اینصورت توازن جدید به نفع ایران در منطقه تثبیت خواهد شد. پروژه عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی و پیمان ابراهیم جای خود را به عادی سازی روابط با ایران و پیمان مصطفی خواهد داد. و کریدور آی مک از مسیر هند به کشورهای عربی و اسرائیل و اروپا هم منتفی خواهد شد.
به نظر می رسد آمریکاییها مانند داستان اشغال افغانستان و عراق، اینجا هم هنوز از رو نرفته اند و بر گزینه اول پافشاری می کنند. لذا باید هزینه هایی که در اثر این جنگ فرسایشی پرداخت می کنند سر به تریلیون ها دلار بزند تا بالاخره گزینه سوم یا همان عقب نشینی و فرار را انتخاب کنند.
و فراموش نکنیم که در این مورد هم برنده اصلی جمهوری خلق چین است که از فرصت گیر افتادن رقیب اصلی خود در باتلاق های اوکراین و خاورمیانه برای تقویت و تثبیت جایگاه خود و پیشبرد پروژه عظیم کمربند و راه استفاده می کند.
پس، به طور خلاصه، هر دو گزینه اول و سوم نهایتا به سود ایران خواهد بود. تنها امید آمریکا و اسرائیل این بود که با تکیه بر معادلات قدرت قدیمی و سنتی، مقامات ایرانی را مجاب نمایند که احتمال دارد گزینه دوم اتفاق افتاده و لذا بهتر است کوتاه بیایند.
عملیات وعده صادق مهر پایانی بر هر گونه تحلیل در راستای گزینه دوم بود.
لذا پاسخ مستقیم ایران در ادامه تحولات جهانی و منطقه ای بوده و در انزوا قابل تحلیل نیست. اسرائیل سالهاست که در تیررس موشک های ایرانی قرار دارد. و نسل کشی و جنایت های اسرائیل علیه فلسطینیان هم هفتاد و پنج سال است که ادامه دارد. اما چیزی که تازگی دارد افول آمریکا از یک سو و صعود روسیه و چین از سوی دیگر است که فضای مانور بیشتری را برای ایران در منطقه فراهم نموده است.
در طول دهه آخر قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم که آمریکاییها در اوج قدرت و چین و روسیه در اوج ضعف بودند، ایران توان تقابل مستقیم با آمریکا را نداشت. به همین دلیل از طریق جنگ نامتقارن و حمایت از نیروهای نیابتی در راستای پخش کردن قدرت آمریکا در منطقه و تمرکز زدایی از توان نظامی آمریکا، توازن قوا در منطقه غرب آسیا برقرار شده بود. این راهبرد ایران به دلیل ضعف استراتژیست های آمریکایی و محاسبات غلطی که به دلیل مستی قدرت انجام دادند، موجب شد تا آمریکا سه دهه طلایی را از دست بدهد. و در طول این سه دهه چین و روسیه فرصت احیای قدرت خود را پیدا کرده و معادلات قدرت در جهان تغییر نمود.
اکنون در مقطعی هستیم که تحولات کمی در حال گذار به تحولات کیفی هستند.
یکی از این تحولات کیفی، کیفیت تقابل ژئوپلیتیک ایران با اسرائیل و آمریکا است که در عملیات وعده صادق مشاهده کردیم.
حال باید ببینیم این تحولات کیفی در بعد اقتصادی و فرهنگی چه بازتابی خواهند داشت. متاسفانه در این ابعاد در ایران درب هنوز بر روی پاشنه همیشگی می چرخد.