سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

چرا تئوری های اقتصادی غربی به کار ما نمی آیند؟

یکی از باورهای عمومی، چه در میان قشر تحصیل کرده و چه دیگران، این است که کشورهای غربی به دلیل استفاده از راهکارهای علمی توانسته اند اقتصادهایی پویا و شکوفا ایجاد کنند. نتیجه چنین تصوری این است که فکر می کنیم کافی است ما هم همان اصول علمی را در اقتصاد ایران پیاده کنیم تا به همان نتایج برسیم. اما هم آن فرض و هم این نتیجه گیری هر دو بکلی اشتباهند.

پیشتر نشان دادیم که اساسا چیزی به نام علم اقتصاد وجود ندارد، بلکه انواع و اقسام مکاتب اقتصادی بوجود آمده است که اکثرا در باورهای ایدئولوژیک و دگم گرفتار شده اند و از حل کردن کاستی های خود عاجزند. هر کدام از این تئوری ها بر گوشه ای از حقایق اقتصادی نور افکنده اند، اما به دلیل دعواهای قبیله ای توان بهره مندی از دستاوردهای یکدیگر را ندارند. همچنین گفتیم مکتب اقتصادی غالب در محیط های آکادمیک، یعنی اقتصاد نئوکلاسیک، پر از تناقضاتی است که بیش از کمک به درک حقایق دنیای واقعی، انسان را گمراه می کند.

اما مهمترین نقطه ضعف این تئوری های اقتصادی از جای دیگری ناشی می شود. تمام این تئوری ها برای جوامع توسعه یافته غربی طراحی شده اند و هیچکدام بطور جدی جوامع جهان سوم را مورد مطالعه قرار نمی دهند. تفاوت های بنیانی میان اقتصادهای توسعه یافته و کم توسعه یافته هست که به کلی از دیدرس این نظریه پردازان خارج است.

بعنوان مثال دعوای بین دو مکتب بزرگ اقتصادی در غرب را در نظر می گیریم، یعنی سرمایه داری و سوسیالیسم. هر دو با یک سری باورهای ایدئولوژیک کار خود را شروع می کنند، و مدتها بین این دو دعوا بر سر این بود که هر کدام ادعا می کرد مدل توسعه قدرتمندتری را ارائه داده است. جهان سرمایه داری شامل آمریکا و غرب اروپا بود، و بلوک سوسیالیستی هم اتحاد جماهیر شوروی و شرق اروپا. سایر کشورهای جهان سوم هم دو به شک بودند که اینطرف بروند یا آنطرف. طرفداران اقتصاد سوسیالیستی ادعا می کردند پس از مدتی شوروی در همه زمینه ها از جهان سرمایه داری پیشی خواهد گرفت و شهروندان شوروی به زودی از سطوح رفاهی برخوردار خواهند شد که آمریکاییها را به غبطه خوردن وا خواهد داشت. اما پس از مدتی اقتصاد شوروی به رکود مبتلا شد و قحطی سراسر بلوک شرق را فرا گرفت.

جانوس کورنای (Janus Kornai) این پدیده را به دقت مطالعه کرد و متوجه شد اقتصادهای سرمایه داری محدود به تقاضا هستند (Demand-constrained) در حالی که اقتصادهای سوسیالیستی محدود به منابع بوده اند (Resource-constrained). به این معنا که به دلیل وجود رقابت در بازار، صنایع در اقتصاد سرمایه داری دایما تمایل به افزایش بهره وری تولید دارند، اما با افزایش بهره وری تولید با مشکل کمبود تقاضای مصرف در بازار مواجه می شوند. به این ترتیب تنعم و وفور نعمت در اقتصادهای سرمایه داری ناشی از مکانیزم های بازار و رقابت است. همچنین وی مشاهده کرد که قحطی مزمن در اقتصادهای سوسیالیستی به دلیل اشتباه در برنامه ریزی نبوده، بلکه ناشی از کاستی های ذاتی در نظام اقتصاد سوسیالیستی بوده است. اقتصادهای سوسیالیستی به این دلیل که از طریق برنامه ریزی مرکزی هدایت می شوند، عامل رقابت در آنها حذف شده و بنابراین به جای افزایش بهره وری تولید و ارتقای تکنولوژی، تمایل عمومی آنها افزایش تولید با استفاده از تکنولوژی موجود است. به همین دلیل به جای توسعه محصولات با کیفیت و قابلیتهای ارتقا یافته، راحت ترین کار، تولید مجدد همان مدلهایی است که سال گذشته هم تولید می شدند. لذا تمام بخش های اقتصاد بطور همزمان دچار کمبود مواد اولیه می شوند که نتیجه آن افت شدید خروجی تولید و نتیجتا قحطی مزمن است.

تحلیل کورنای کاملا درست بود و طرفداران نظام سرمایه داری از آن به عنوان اثبات این ادعا استفاده کردند که نظام سرمایه داری و بازار آزاد کارآمدترین نظام اقتصادی ممکن است. اما از طرف دیگر جوامع جهان سوم که سیستم سرمایه داری بازار آزاد را پذیرفتند دچار همان قحطی های مزمنی شدند که در اقتصادهای سوسیالیستی دیده می شد. با این تفاوت که در اقتصادهای سوسیالیستی منابع گرچه محدود بودند، اما در اختیار عموم شهروندان قرار می گرفتند. اما اقتصادهای سرمایه داری جهان سوم با مشکلاتی مانند گرانی یا تورم افسار گسیخته مواجه بوده اند که استفاده از منابع معدود را برای بخش وسیعی از جمعیت عملا غیر ممکن می نماید. بنابراین سرمایه داری بازار آزاد نه تنها دردی از آنها دوا نکرده، بلکه مشکلات جدیدی هم بدان افزوده است.

تا همین امروز هم تئوریسینهای اقتصاد سرمایه داری اصرار دارند که بازار آزاد کارآمدترین نظام اقتصادی است. اما این عدم انطباق با واقعیات از کجا می آید؟

همانطور که قبلا نوشتیم، تفاوت های عمیقی میان جوامع جهان سوم و جوامع توسعه یافته غربی وجود دارد. مشکل اساسی در جوامع توسعه یافته پیشی گرفتن توان تولید از توان مصرف است (عرضه بیش از تقاضا). اما مشکل جوامع جهان سوم پیشی گرفتن تقاضا از توان تولید است. علت و ریشه این مشکل در جوامع جهان سوم پدیده ای است که "توسعه نامتقارن" نامیده می شود. به دلایل تاریخی، با سلطه جوامع غربی بر جوامع جهان سوم، ساختارهای اقتصادی در جوامع جهان سوم به سمتی پیش رفتند که دو خصوصیت داشت:

1- در مستعمرات، صنایعی که در رقابت با صنایع متروپل ها (جوامع استعمارگر) بودند نابود شدند. از قبیل صنایع مادر و صنایع مصرفی.

2- صنایعی که مکمل و توسعه دهنده صنایع متروپل ها بودند گسترش یافتند. از قبیل استخراج مواد خام، حمل و نقل و تجارت.

به این ترتیب جوامع جهان سوم به مصرف تولیدات جوامع توسعه یافته معتاد شدند، اما خودشان بنیه صنعتی تولید این محصولات را نداشتند. بعنوان مثال صنعت استخراج نفت در ونزوئلا به شدت رشد یافت، اما پالایشگاه هایی که توان تبدیل نفت ونزوئلا به بنزین را دارند در آمریکا ساخته شدند. به همین دلیل هم اخیرا دیدیم که با اعمال تحریمهای آمریکا علیه ونزوئلا، این کشور که یکی از بزرگترین ذخایر نفت جهان را در اختیار دارد با مشکل قحطی بنزین مواجه شد.

غیر از محدودیت های عینی اینچنینی، عوامل ذهنی هم در این مساله دخیل هستند. به عنوان مثال ترویج مصرف برندهای غربی امکان رقابت را از صنایع داخلی می گیرد. علاوه بر این محدودیت های قانونی همچون انحصاری کردن برخی بازارها از طریق اعمال حق مالکیت معنوی.

پس سرمایه داری بازار آزاد هم در جوامع جهان سوم محدود به منابع است، درست مانند نظام سوسیالیستی.

لذا این مطلب که با اجرا کردن قوانین و تئوری های اقتصادی غربی می توانیم اقتصاد خود را شکوفا کنیم، خرافه ای است که ترویج و گسترش آن به سود میراث داران استعمار و به ضرر ما و سایر جوامع جهان سوم است. البته استعمار همیشه متحدینی در جوامع جهان سوم داشته که از تسلط آنها بر اقتصاد داخلی سود می برده اند. طبیعی است که همین عده بر تایید و گسترش چنین خرافه هایی تاکید می ورزند. استعمار نو لزوما نیازی به اشغال نظامی ندارد، بلکه از طریق نرم و با استفاده از تئوری های شبه علمی و خرافی می تواند نتایج بهتری بدست آورد.


اقتصادتوسعهسرمایه داریسوسیالیسمعلم
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید