ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعیعلوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۵ دقیقه·۷ ماه پیش

چرا تحلیل های سیاسی گمراه کننده اند

تمامی تحلیل های سیاسی بر مبنای پیش فرض های بنیادی قرار دارند که ثابت و بدون تغییر در نظر گرفته می شوند. لذا چنانچه این پیش فرض ها نادرست باشد یا بر اثر عوامل بنیادی تری تغییر نماید، کل تحلیل مورد نظر مخدوش خواهد شد.

به عنوان مثال، در تحلیل تحولات خاورمیانه چند دیدگاه و تحلیل وجود دارد.

یک دیدگاه با این پیش فرض بنیادی شروع می شود که دو موجودیت به نام های ایران و اسرائیل وجود دارند که اینها ذاتا در تضاد دایمی قرار دارند. لذا کلیه پیش بینی های تحلیلی با فرض تضاد بنیادی این دو تعریف می شود.

یک دیدگاه دیگر با این پیش فرض بنیادی شروع می شود که دو موجودیت به نام های نظام جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا وجود دارند که اینها ذاتا در تضاد و ناسازگارند و لذا هر تحلیلی با مفروض عدم سازگاری این دو بنا نهاده می شود.

یک دیدگاه دیگر با این پیش فرض بنیادی شروع می شود که دو موجودیت به نام های «مردم» و «رژیم جمهوری اسلامی» وجود دارند که اینها در تضاد ذاتی و در مقابل هم تعریف شده اند. لذا هر تحلیلی با این پیش فرض که مردم و رژیم هر دو دایما معکوس هم عمل خواهند کرد ساخته می شود.

یک دیدگاه دیگر که کمی از موارد قبلی جدی تر است، با این پیش فرض بنیادی است که موجودیت های مستقل و اصیلی به اسم «دولت-ملت» در جهان وجود دارند که هر کدام از اینها منافع مشخصی برای خود تعریف کرده و از تعاملات و برخورد این دولت-ملت ها است که معادلات سیاسی شکل می گیرند. این دیدگاه به اسم «رئالیسم» یا واقع گرایی شناخته می شود.

یک دیدگاه دیگر که آن هم تا حدودی جدی است، با این پیش فرض بنیادی شروع می شود که سرمایه داران بزرگ در راستای بیشینه کردن سود سرمایه خود اقدام به لابی گری و اعمال نفوذ در عرصه سیاسی می نمایند و به این ترتیب برایند فشار این سرمایه ها است که معادلات سیاسی را شکل می دهد. این دیدگاه به اسم تحلیل مارکسیستی معروف است.

تمام این رویکردها در تحلیل سیاسی در مواردی پیش بینی های درستی ارائه می کنند که باعث می شود پیش فرض های بنیادین و اولیه آنها به نظر معتبر برسد. لیکن همه آنها در مواردی دچار خطاهای فاحش در پیش بینی می شوند که اعتبار مفروضات بنیادین آنها را زیر سوال می برد.

مثلا تضاد ذاتی ایران و اسرائیل جایی زیر سوال می رود که مشاهده می کنیم در جریان جنگ غزه، ایران فرصتی تاریخی برای نابودی اسرائیل بدست آورده بود، لیکن از همان ابتدا در راستای کنترل و مدیریت تنش و از مقطعی به بعد در راستای کاهش تنش حرکت نمود.

و تضاد نظام جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا آنجایی زیر سوال می رود که مشاهده می کنیم ایران در جریان حمله آمریکا به افغانستان نقش تسهیل کننده را داشت و پس از آن هم نه تنها تابوی دست دادن روسای جمهور ایران و آمریکا در زمان دولت حسن روحانی شکسته شده و توافق برجام شکل گرفت، بلکه همین الان هم مذاکرات ایران و آمریکا در جریان است و مورد حمایت رهبری نظام هم هست.

و بی اعتباری فرضیه تضاد «مردم» و «رژیم جمهوری اسلامی» در موارد بی شماری از جمله وتو شدن قانون عفاف و حجاب توسط بالاترین مرجع امنیتی نظام و توزیع برق امام و گاز و بنزین و آب و گازوئیل رایگان و غیره و غیره و غیره آشکار می شود.

و محدودیت های مکتب رئالیسم آنجایی آشکار می شود که مشاهده می کنیم هم ایران و هم ایالات متحده آمریکا در دهه های اخیر تن به بازی هایی داده اند که در تضاد آشکار با منافع ملی آنان بوده. ایران اجازه داد به لولو خورخوره منطقه تبدیل شود و آمریکا اجازه داد وارد صنعت زدایی شود و در عوض چین به یک قدرت صنعتی تبدیل شود.

و محدودیت های مکتب مارکسیستی آنجایی بیرون می زند که می بینیم گاهی اوقات سیاست هایی اتخاذ می شود که به وضوح در تضاد با سود محوری است و چیزی جز هزینه سربار ایجاد نمی کند. از جنگ تعرفه ای آمریکا گرفته تا سیاست های خود تحریمی در ایران.

همه این محدودیت ها و خطاهای تحلیلی ناشی از اشتباه بودن مفروضات اولیه در رویکردهای تحلیلی است.

نقطه شروع درست برای هر تحلیل سیاسی فقط و فقط می تواند توجه به آرایش و مجاری جریان رانت باشد. تنها از این طریق می توان تمام رفتارهای سیاسی را با دقت توضیح داد و با اتکا به آن به پیش بینی روندهای آینده رسید.

جریان رانت توضیح می دهد که چرا ایران و اسرائیل در تضاد ظاهری قرار گرفته اند و این تضاد تا کجا ادامه پیدا می کند.

جریان رانت توضیح می دهد جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا چرا در تضاد ظاهری قرار گرفته اند و این تضاد چه زمانی و در چه شرایطی به همگرایی تبدیل خواهد شد.

جریان رانت توضیح می دهد اساسا چرا دوگانه ها و تضادهای میان «مردم» و «رژیم» ایجاد شده و این دوگانه ها کدام منافع را تامین کرده و تا چه زمان و تا چه مرحله ای ادامه پیدا می کند. مثلا آیا اگر قرار باشد رانت کاسبی تحریم قطع شود، چه تاثیری روی دوگانه «حجاب اجباری» و «پوشش اختیاری» خواهد گذاشت.

جریان رانت توضیح می دهد چرا در مواردی دولت - ملت ها در تضاد با منافع ملی خود رفتار می کنند. مثلا چرا اوکراین باید سیاستی اتخاذ کند که به نابودی کامل کشورش بیانجامد. یا چرا آلمان باید سیاستی اتخاذ کند که تمام مزیت های صنعتی خود را از دست بدهد. یا چرا بخشی از بدنه دولت - ملت ایران که سهم چشمگیری هم از نظام و قدرت در کشور دارد باید تا مرحله همکاری برای سرقت اسناد فوق سری هسته ای از تورقوز آباد و انتقال آن به اسرائیل پیش برود.

و نهایتا جریان رانت است که توضیح می دهد چرا گاهی سیاست هایی اتخاذ می شود که خلاف منطق سود محوری است. مثلا چرا آمریکا 7 تریلیون دلار در جنگ های خاورمیانه هزینه می کند. یا چرا در ایران بنزین و برق و گاز رایگان است. الخ.

هر تحلیل سیاسی که مبنایی غیر از مطالعه جریان رانت داشته باشد قطعا از جایی به بعد دچار خطاهای محاسباتی شده و پیش بینی های غیر منطبق با دنیای واقعی ارائه خواهد کرد. و جالب اینجاست، طرفداران هر کدام از این نظریه ها وقتی عدم تطابق مشاهدات دنیای واقعی با مبنای تئوریک و تحلیل خود را می بینند، به جای اینکه شیوه تحلیل خود را زیر سوال ببرند، معمولا تصمیم گیران و بازیگران سیاسی را محکوم به حماقت و بی سوادی و دیوانگی می کنند!!

ایالات متحدهمنافع ملیوعده صادق
۲۰
۱۷
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید