نقد و انتقاد و آزادی اندیشه از ملزومات انکارناپذیر آسیب شناسی اجتماعی و جلوگیری از زوال و فروپاشی هستند. قطعا کسی نمی تواند منکر این واقعیت شود که در نبود نقد و انتقاد، امکان شناسایی و اصلاح نقاط ضعف وجود نداشته، لذا جامعه ای که از مکانیزم های نقادانه بی بهره است به تدریج رو به فساد و تباهی می رود.
اما متاسفانه این روزها واقعیت انکارناپذیر فوق با مقوله "مطبوعات آزاد" و "آزادی بیان" در سطح عمومی یکی گرفته شده و این مفاهیم با هم دچار اختلاط شده اند.
پیشتر توضیح دادیم که جهان پیرامون بی نهایت پیچیده است. نه تنها درک تمام پیچیدگی های جهان برای هیچ فردی میسر نیست، بلکه حتی اگر کلیه علوم جهان را در یک پایگاه داده (database) عظیم قرار دهیم، باز نمی توانیم ادعا کنیم چنین پایگاه داده ای شامل دانش لازم برای شناخت کلیه پیچیدگی های جهان است. زیرا علم را کرانه ای نیست، و هر چه بیشتر در موضوعی عمیق شویم جزئیات بیشتری پدیدار شده و افق های جدیدتری باز می شوند که قبلا به آنها دسترسی نداشتیم.
بنابراین هر انسانی جهان را از زاویه دید محدود خود می بیند و هرگز نمی تواند تصویر کامل حقیقت را مشاهده کند. اما همانطور که در مبحث دیالکتیک اشاره کردیم، "حقیقت، کل است". یعنی دیدن بخش کوچکی از حقیقت از طریق همان زاویه دید محدودی که هر انسانی در اختیار دارد، موجب گمراهی و تشخیص خطا می شود. این مطلب را مولانا به زیبایی در داستان فیلی که در خانه ای تاریک بود توضیح می دهد. هر کسی در تاریکی به جایی از بدن فیل دست می کشید و تصوری متفاوت از آن پیدا می کرد. یکی خرطومش را لمس می کرد و می گفت ناودان است، دیگری گوشش را لمس کرد و گفت بادبزن است، دیگری پایش را لمس کرد و گفت ستون است، و ...
پیل اندر خانهٔ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همهٔ او دسترس
بنابراین در نبود دانش و اطلاعات کامل، تفاوت دیدگاه به تفاوت و برخورد عقاید و خواست ها می انجامد.
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
اگر این امکان بود که همه تصویر کامل را مشاهده کنند، این اختلافات هم برطرف می شد.
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
اما به دلیل پیچیدگی نامتناهی در جهان، و به همان دلیل که علم را کرانه ای نیست، قطعا این امکان وجود ندارد که ما انسانها با ظرفیت فکری و ذهنی محدود خود تمام واقعیات و جزئیات را دریابیم. به دلیل همین محدودیت هم هست که اختلاف دیدگاه پدید می آید.
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همهٔ او دسترس
اما قبلا در مطلبی که با عنوان "آیا دموکراسی موجب عزت است یا ذلت" توضیح دادیم که اساسا زندگی جمعی و اجتماعی نیازمند شکل گیری نوعی نظام فکری و ارزشی است که مورد تایید عموم یا اکثریت قریب به اتفاق آحاد جامعه باشد. چنانچه یک نظام ارزشی واحد در جامعه ای شکل بگیرد، جامعه همگرا شده و ثبات و نظم اجتماعی حاصل می شود. چنانچه بیش از یک نظام ارزشی در جامعه شکل بگیرد، جامعه واگرا شده و دچار بی ثباتی و اغتشاش خواهد شد.
کارویژه مطبوعات و رسانه ها دقیقا از همینجا می آید. یعنی وظیفه رسانه ها یکدست کردن افکار عمومی در جهت نظام ارزشی است که جامعه قرار است حول آن همگرا شود. تفاوتی نمی کند این ارزشها چه باشند. مادامی که رسانه ها یک نظام ارزشی واحد را اشاعه می دهند، جامعه تمایل به همگرایی پیدا می کند.
یکی از اشتباهات رایج این است که بسیاری تصور می کنند کارویژه رسانه ها و مطبوعات، آموزش و گسترش آگاهی عمومی است. مسلما اینطور نیست. چون همانطور که در بالا اشاره شد، هیچ رسانه ای چنین قدرتی ندارد که کلیه حقایق و جزئیات را با دقت و بدون غرض و جهت گیری ارائه کند. بنابراین کاملا طبیعی است که هر رسانه ای جهان را از یک دیدگاه بخصوص، که قطعا محدود و نتیجتا غیر حقیقی است ارائه می دهد (چون حقیقت، کل است). اساسا مطبوعات و رسانه هایی که مخاطب عام دارند حتی کوچکترین تلاشی هم در این جهت نمی کنند. مطبوعات، مجلات و کتبی که ماهیت تخصصی دارند قطعا دقت نظر بیشتری نسبت به رسانه های عمومی دارند، اما این رسانه های تخصصی همیشه مخاطب خاص دارند و بخش اعظم جامعه نمی توانند از آنها استفاده کنند. وانگهی، همان مطبوعات و رسانه های تخصصی هم نگاهی محدود دارند و این هم محدودیت علم است که نامتناهی و بیکرانه است.
همین مطلب را حافظ هم در این بیت معروف بیان کرده:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
هر چه اطلاعاتی که در شکل گیری یک دیدگاه دخیل بوده اند ناقص تر باشد، آن دیدگاه از حقیقت دورتر و گمراه کننده تر خواهد بود.
این سخن هم ناقص است و ابترست
آن سخن که نیست ناقص آن سرست
اما هر کجا صحبت از "مطبوعات آزاد" می شود، قطعا هدف بر هم زدن و تغییر نظام ارزشی موجود در جامعه است. اگر مطبوعات و رسانه ها حول نظام ارزشی موجود فعالیت کنند، "آزادی" بعنوان مساله اصلی به پیش زمینه رانده نمی شود. در جوامع غربی "آزادی بیان" و "مطبوعات آزاد" زمانی مطرح شدند که جوامع غربی هنوز ارزش های سنتی بر آمده از نظم اجتماعی پیش از سرمایه داری را پذیرفته بودند. هدف مطبوعات آزاد به چالش کشیدن این ارزشها و استقرار نظام ارزشی جدیدی بود که مورد تایید طبقه حاکم جدید باشد. با مرور زمان و با گذار بافت جمعیت جوامع غربی به نظام ارزشی جدید، مساله آزادی مطبوعات هم کمرنگتر شده و تمایل عمومی به یکدست کردن صدای رسانه ها و خاموش کردن صدای مخالفان است. بطور طبیعی این یکدست شدن از طریق فرآیند انباشت و تمرکز سرمایه صورت پذیرفته، به اینصورت که تمام رسانه ها و مطبوعات بزرگ تحت کنترل سرمایه داران بزرگ هستند. از امپراطوری رسانه ای روپرت مورداک گرفته تا سایرین. بعنوان مثال روزنامه واشینگتن پست تحت مالکیت جف بزوس، ثروتمندترین فرد جهان است. و به همین ترتیب.
تمایل به خاموش کردن صداهای مخالف را بخصوص در دوره هایی که جوامع غربی واگرا می شوند می توان مشاهده کرد. بعنوان مثال توجه داشته باشید چطور برخی توئیت های دونالد ترامپ در مقاطع حساس حذف می شوند.
در جوامع جهان سوم مساله بسیار حادتر از این است. جوامع جهان سوم تحت تاثیر نیروی مغناطیسی قطب های سرمایه داری دچار اعوجاج می شوند. این جوامع از طرفی دارای نوعی نظام ارزشی هستند که بطور طبیعی شکل گرفته و همسو با منافع ملی و محلی این جوامع است. اما در عین حال نظام ارزشی غربی که همسو با منافع قطب های سرمایه داری است هم در آنها رسوخ می کند. مطبوعات و رسانه های آزاد در این جوامع به معنی تسخیر مطبوعات و رسانه ها توسط سرمایه های متمرکز غربی است، که طبیعتا با هدف نابودی نظام ارزشی ملی و گسترش نظام ارزشی غربی فعالیت می کنند. طبیعی است که اطلاعات ناقصی که "مطبوعات آزاد" در اختیار عموم قرار می دهند با هدف همسو کردن افکار عمومی با منافع اصحاب این رسانه ها است:
بستهپایی چون گیا اندر زمین
سر بجنبانی ببادی بییقین
بنابراین امکان ابراز آزادانه نظر و نقد و انتقاد اگر چه برای بقای جامعه لازم و ضروری است، اما نقد و انتقاد جدی تنها در محیط های علمی و مراکزی که کار تخصصی می کنند امکانپذیر است. کشاندن نقد و انتقاد به عرصه عمومی نه تنها سازنده نیست، بلکه موجب واگرایی اجتماعی و نتیجتا بی ثباتی، آشوب و اغتشاش می شود. هرکس علاقه دارد وارد حوزه هایی همچون نقدهای اجتماعی یا سیاسی و غیره شود، باید بطور جدی وارد این عرصه ها شده و کار دقیق تحقیقاتی انجام دهد. نه اینکه با هوچیگری در عرصه عمومی جلب توجه کرده و با زدن چند آروغ روشنفکری نان را به نرخ روز بخورد.
اتفاقا هر چقدر شخصی دامنه دید وسیعتری داشته باشد تمایل کمتری به داد و بیداد کردن و عربده و "افشاگری" پیدا میکند. سعدی در این معنا گفته:
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمند گزین
نهد شاخ پر میوه سر بر زمین