پیش از این گفتیم که چطور افزایش مهاجرت موجب کاهش مزد و مزایای کارگران در جوامع غربی شد. اما این سوال بی پاسخ ماند که چطور طبقه کارگر کشورهای غربی علیه مهاجرین نشوریدند؟ می دانیم که هرگاه در طول تاریخ سرمایه داری با پدیده سقوط دستمزد کارگران در اثر هجوم مهاجران خارجی مواجه بوده ایم، همیشه این پدیده همراه با گسترش نژادپرستی و تنش های شدید و برخوردهای خشن میان جمعیت بومی و مهاجر بوده است. اما این قاعده پس از دهه 1970 به دلایلی مصداق نداشته است. جوامع غربی با آرامشی وصف ناپذیر به مهاجران خوش آمد می گفتند، تو گویی ناگهان کارگرانی که برای افزایش دستمزد شهرها را به آتش می کشیدند، ناگهان به پارسایانی مبدل شدند که از مال دنیا دل بریده و فقط دلبسته ارزشهای انسانی و نوع دوستانه شده بودند!
قطعا اینطور نبوده. اول از همه توجه داشته باشید که با وجود کاهش یا عدم افزایش دستمزدها، کیفیت زندگی طبقه کارگر غربی نه تنها سقوط نکرده، بلکه بطور چشمگیری افزایش هم یافته است.
چطور ممکن است دستمزدها افزایش نیابند، اما میزان مصرف افزایش پیدا کند، آن هم با شیب نمایی!
کلید این معما در مقوله ایست که در اقتصاد با عنوان "رانت" شناخته می شود. رانت عبارت است از هر نوع درآمدی که بدون زحمت بدست می آید. معروف ترین اشکال رانت عبارتند از رانت زمین (یا اجاره بها)، رانت مالی (همان نزول، رِبا)، و رانت انحصاری (که معمولا با عنوان "گرانفروشی" می شناسیم). در مقابل دو نوع درآمد هست که حاصل کار و تلاش و کوشش و زحمت هستند: یکی دستمزد کارگر، و دیگری سود سرمایه گذار.
معمولا اکثر افراد ترجیه می دهند بدون اینکه زحمت بکشند، از طریق دیگری کسب درآمد کنند. به عبارت دیگر، رانت راه میان بری است برای پولدار شدن. طبیعتا اگر از اکثر افراد بپرسیم آیا ترجیح می دهید با زحمت پولدار شوید، یا بدون زحمت، معمولا پاسخ بدون زحمت است. کما اینکه از قدیم هم گفته اند که سرکه مفت شیرین تر از عسل است!
دقیقا همین عامل باعث شد تا طبقه کارگر غربی اعتراضی به هجوم مهاجران نداشته باشند. زیرا هرچند این مطلب موجب کاهش سطح دستمزدها (درآمد با زحمت) می شد، اما در عوض امکان بهره مندی از رانت اقتصادی (درآمد بدون زحمت) فراهم شده بود. این رانت خواری عمدتا از طریق سفته بازی در بازار املاک بود. بطوریکه اکثر مردم می دانستند اگر در بازار املاک سرمایه گذاری کنند به زودی پولدار شده و می توانستند زندگی رویایی خود را بدست آورند (رویای آمریکایی).
اما کارگران که سرمایه ای نداشتند. مگر نه اینکه تنها سرمایه کارگران همان نیروی کارشان بود؟ پس چطور می توانستند در بازار املاک سرمایه گذاری کنند؟ پاسخ این است که نظام مالی و بانکی در دهه 1970 اصلاح شد، به گونه ای که امکان دریافت وام با هدف سرمایه گذاری در بازار مسکن را برای بخش وسیعی از کارگران فراهم می کرد. کافی بود شخصی یک درآمد ثابت در حد خیلی معمولی داشته باشد. به راحتی می توانست با مراجعه به یکی از بانک ها 80% یا بیشتر از مبلغ ملک مورد نظر را بصورت وام اخذ کرده و دست به سرمایه گذاری بزند. چند نکته مهم وجود داشت:
1- بانک بصورت هدفمند، یعنی با هدف افزایش سرمایه گذاری در بازار املاک و مسکن به متقاضیان وام اعطا می کرد.
2- کسی حق نداشت این وام ها را در جایی غیر از بازار املاک و مسکن استفاده کند.
3- به این ترتیب با افزایش تقاضا برای خرید املاک، قیمت املاک بالا می رفت.
4- در صورتی که قیمت ملکی مثلا از 100000$ به 120000% افزایش می یافت، بانک مبلغ وام بیشتری به خریدار بعدی اعطا می کرد تا قدرت خرید و میزان تقاضا در بازار افت نکند. بعنوان مثال اگر ابتدا 80% از قیمت ملک بصورت وام اعطا می شد، به تدریج این مبلغ به 90% یا بیشتر افزایش می یافت.
5- با تداوم افزایش قیمت ها، سرمایه گذاری در املاک به عنوان یک سرمایه گذاری پر سود و پر اطمینان شناخته می شد.
همچنین دولت های غربی برای تداوم تورم در بازار املاک دو اقدام انجام دادند.
1- نرخ بهره بانکی بطور مداوم روند نزولی پیدا کرد، بطوریکه با یک قدرت ثابت در پرداخت اقساط، امکان دریافت مبلغ وام بیشتری فراهم می شد. مثلا اگر کسی با نرخ بهره مشخصی امکان اخذ 100000$ وام را داشت، با نصف شدن نرخ بهره می توانست تقریبا دو برابر وام اخذ کند.
2- قوانین مالیاتی به گونه ای اصلاح شدند که بهره بانکی برای وام هایی که در جهت سرمایه گذاری در بازار املاک اخذ شده بودند را به سرمایه گذار باز می گرداند. به این ترتیب که در پایان سال مالی، بیشتر مبلغ بهره بانکی را دولت از مالیات هایی که از فرد سرمایه گذار اخذ کرده بود کم کرده و بصورت نقدی به وی باز گردانده می شد.
به این ترتیب قوانین مالیاتی و نظام بانکی به گونه ای طراحی شده بودند که سرمایه گذاری در بازار املاک نه نیازی به سرمایه داشت و نه عملا هزینه بهره بانکی شامل آن می شد. به این ترتیب دو پدیده بطور همزمان شکل گرفت. اولا قیمت املاک روند صعودی یافت.
ثانیا میزان بدهی انباشته شده در بخش خصوصی هم روند صعودی پیدا کرد. به این دلیل که هر بار ملکی در بازار دست به دست می شد، بار بعد مبلغ وام بیشتری برای معامله آن مورد نیاز بود. سرمایه گذاران (همان کارگرانی که طمع پولدار شدن داشتند) از پذیرش بدهی بیشتر ابایی نداشتند، زیرا می دانستند پس از چند سال مجددا همان ملک را با قیمتی باز هم بالاتر به فروش خواهند رساند. بنابراین پس از فروش می توانستند بدهی خود را صاف کرده و مابه التفاوت را به عنوان سودی شیرین به جیب بزنند.
ملاحظه می کنید که شباهت زیادی به شکل دو نمودار فوق، یعنی میزان بدهی و سیر صعودی قیمت املاک هست. این مطلب به این دلیل است که تقریبا تمام وام های خصوصی صرف سفته بازی و سرمایه گذاری در بازار املاک می شد.
به این ترتیب متوجه می شویم چرا در جوامع غربی اعتراضی به هجوم مهاجران و کاهش دستمزدها نشد. چون بجای افزایش دستمزد امکان بهره مندی از رانت اقتصادی و درآمد بدون زحمت فراهم شد. خصوصا اینکه تحقیقات اخیر نشان می دهد میزان تورم در نواحی که رفتار ملایم تری با مهاجرین داشته اند بیشتر از جاهایی بوده که جمعیت محلی برخورد مناسبی با مهاجرین نداشته اند. به عبارت دیگر، برخورد خوشرویانه با مهاجرین به معنی سریعتر پولدار شدن بوده است!
این مطلب هر چند ظاهرا بسیار جذاب و هوشمندانه به نظر می رسد، اما در دراز مدت تبعات و عواقبی جدی داشته که بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تاثیر گذاشته و عوارض جانبی عمیقی را به همراه داشته است. در مورد این عوارض قبلا گفته ایم، و در آینده هم بیشتر خواهیم گفت.