ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۲ دقیقه·۲ سال پیش

یک جلد قرآن و یک قبضه کلت کمری...

بالاخره فرصت کردم فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» را ببینم. بی اغراق، بهترین فیلم ایرانی بود که تا به حال دیده ام. موضوع فیلم در ظاهر زندگی شهید مهدی باکری را روایت می نمود. اما در واقع داستان فیلم سرتاسر روایت سلحشوری و مردی و مردانگی ایرانیان بود. شهید باکری بهانه بود برای به تصویر کشیدن دلاوری هایی که اجازه نداد فجایع دوران جنگ های جهانی اول و دوم در ایران تکرار شود. حماسه مردانی که نگذاشتند باز هم تکه ای دیگر از خاک ایران ربوده شود. شاهدش هم آن صحنه ای که جوان ترک زبان جنازه رفیق قدیمی خود را که شهید شده روی دوشش می گذارد و وقتی با این عتاب مواجه می شود که «مهدی باکری فرمانده لشکرت دستور داد جنازه برادر خودش رو عقب نبرن، اونوقت تو داری برای دوستت پارتی بازی می کنی؟!» پاسخ داد «من مهدی باکری نیستم!» و با صلابت به راهش ادامه داد. به یاد می آورد روزی را که همان دوستش او را که مصدوم شده بود کول کرده و در میان جاده های کوهستانی یخ زده و پوشیده از برف آذربایجان حمل می نمود. آوای نوحه عاشورا به زبان ترکی با زیبایی روی این صحنه ها نشسته و همه عناصر در کنار هم به یک حس ملموس تبدیل می شوند که همان روح ایثار و سلحشوری است.

تمامی عناصر اصلی هویت ایرانی با استادی در فیلم به تصویر کشیده شده اند. هم خانواده ایرانی را می بینیم و هم آن شیوه زندگی که دیگرانی چون علی حاتمی هر چه زور می زدند به تصویرش بکشند دست آخر چیزی شبیه دهن کجی از آب در می آمد! از ریزه کاری های دلنشین فیلم یکی صحنه ایست که مهدی با همسرش صحبت می کند و همسرش به او می گوید «خیلی آرام صحبت می کنی نمی فهمم چه می گویی». من را یاد دوران کودکی خودم انداخت که مدتی در ارومیه زندگی می کردیم و متوجه شده بودم مردم ارومیه معمولا با صدایی بسیار آرام و توام با آرامش و حجب و حیایی منحصر به فرد صحبت می کنند.

«موقعیت مهدی» تنها فیلم ایرانی است که وقتی صحنه بازی کردن یک مرد بزرگ و یک پسر بچه را در آن دیدم واقعا حس کردم خودم با پسرم بازی می کنم. رابطه عاشقانه زن و مرد نه مثل سکانس های مرسوم در فیلم های ارزشی کاریکاتور گونه و کلیشه ایست، و نه مانند فیلم های هالیوودی و غربی یا نسخه های کپی برداری شده داخلی آنها مبتذل و توام با پرده دری های نامانوس با فرهنگ ملی ما. زنی که مهریه اش یک جلد قرآن و یک قبضه کلت کمری است در سلحشوری چه چیزی کمتر از مردان دارد؟ این زن کجا و فمینیست های مبارز و طرفدار جنگ های امپریالیستی از پشت صفحه مانیتور پهبادهای آمریکایی کجا؟ این یکی آنقدر بزرگ است که وجودش در شوهرش حل شده و آن یکی آنقدر کوچک که برای اثبات وجودش چاره ای جز ناسزا گویی به مردان ندارد.

بلندی از آن یافت کو پست شد
دَرِ نیستی کوفت تا هست شد

تفاوت اساسی «موقعیت مهدی» با فیلم دیگری مانند «درخت گردو» در این است که دومی فقط حس رنج و بدبختی و مصیبت را تولید می کند، به گونه ای که مخاطب را به واقع وادار به اشک ریختن می کند که خصوصا این روزها دیگر کار آسانی نیست. اما در انتها این همه حس نه تنها به هویت ملی تبدیل نمی شود، بلکه نوعی دهن کجی به ارزش های ملی و ایرانی باقی می ماند که گویا جنگ ایران و عراق هیچ ارتباطی به خلق کرد نداشته و اینها فقط بدبختی و بیچارگی نصیبشان شده. یعنی چیزی که در «درخت گردو» نمی بینیم همان عنصر سلحشوری و مقاومت و اقتدار ملی است. به عکس، «موقعیت مهدی» دقیقا همین مورد را به وفور دارد.

اما از حرکت های استادانه دوربین و موسیقی متن و بازی ها و جلوه های ویژه اثربخش و غیره که بگذریم، بزرگترین نقطه قوت این فیلم دقیقا همان نکته ای بود که بیشترین حجم انتقادات را علیه آن در پی داشته.



بخش اعظم گفتگوهای فیلم «موقعیت مهدی» به زبان ترکی است. چون هم شهید مهدی باکری ترک بود و هم اکثر اعضای لشکر 31 عاشورا.

این را قبلا توضیح داده بودیم که هویت ایرانی نه بر پایه نژاد و قومیت است و نه حتی وابسته به زبان. از همان زمانی که شاهنشاه کوروش اولین امپراطوری جهانی را در ایران بنیان گذاشت، ایران همیشه شامل اقوام و نژادهای متعددی بوده که به زبان های محلی و قومی خود صحبت می کرده اند. اما یک چیزی فراتر از قومیت و نژاد و زبان این اقوام را به هم پیوند زده. همان چیزی که آن را «هویت ایرانی» نامیدیم.

پس از سقوط ساسانیان، بیش از هزار سال، تا ظهور سلسله زندیه، پرچم تمدن ایرانی را اقوام غیر فارس، علی الخصوص ترک ها برافراشته اند. زبان دربار فارسی و ترکی بود و زبان دیوانی و اداری فارسی، لیکن اقوام متعدد با زبان های متعدد و محلی صحبت می کرده اند.

حتی در زمان انقلاب مشروطه، بزرگترین ملی گرایان ایرانی از تبریز و آذربایجان ظهور کردند و کسانی بودند که زبان مادری آنها ترکی بود. یرواند آبراهامیان در توضیح تاریخچه شکل گیری حزب توده مشاهده می کند که در ابتدای شکل گیری آن، بزرگترین مشکل این بود که اعضا و نمایندگان حزب توده که از نقاط مختلف ایران برای شرکت در پلنوم حزب گرد هم آمده بودند زبان یکدیگر را نمی فهمیدند.

زبان فارسی زبان شاهنشاهی بود و افراد باسواد و تحصیلکرده به آن مسلط بودند. اما بخش کثیری از افراد عامی و سطوح پایین جامعه یا به کلی فارسی نمی دانست و یا اگر می دانست بسیار جزئی و سطحی بود، نه در اندازه ای که قادر به بیان احساسات و افکار پیچیده خود باشد.

این مطلب در بافت اجتماعی سنتی مشکلی ایجاد نمی کرد. چون رعیت سرش به کار خودش بود و تنها نخبگان و دیوانسالاران و درباریان و منشی ها و رجال بودند که باید سواد و دانش می آموختند و زبان فارسی و عربی اولین سرفصل آموزشی هر کودک و نوجوانی بود که قرار بود در آینده سری میان سران در آورد.

طردا للباب این را اشاره کنیم که زبان عربی که ایرانیان می آموختند و همچنان امروز هم در حوزه های علمیه مورد استفاده قرار می گیرد و کتب علمی و متون رسمی و ادبی ایرانیان در دوره های مختلف تاریخی مملو از آن است، یک نسخه و شاخه ای از زبان عربی است که مخصوص ایرانیان است و در هیچ مملکت عربی استفاده نمی شود و حتی ایرانیان عرب زبان امروز که در نواحی خوزستان و هرمزگان ساکنند از آن سر در نمی آورند. یعنی عربی ما هم یک عربی ایرانی است و حتی با عربی فصیح که نوعی عربی کتابی و استاندارد و مشترک در تمامی ممالک عربی است هم تفاوت دارد. به طوری که اگر فی المثل یک عرب زبان مصری یا سعودی یا عراقی به ایران بیاید و به حوزه علمیه برود و با یکی از طلاب یا روحانیون ما که به زبان عربی حوزوی ما مسلط است وارد گفتگو شود، اگر یک مترجم آن وسط نباشد نه این حرف آن را خواهد فهمید و نه آن حرف این را.

و همین مطلب در خصوص زبان ترکی هم صادق است. زبان ترکی که امروز در استان های آذربایجان و همدان و زنجان و قزوین و اردبیل و خراسان و تهران و غیره صحبت می شود هم با زبان ترک های اویغور چینی تفاوت بسیار دارد و هم با زبان ترکی استانبولی. ترکی مرسوم در جمهوری آذربایجان بسیار به ترکی ایرانی نزدیک بود، لیکن طی سالهای اخیر رسانه های ترکیه با همراهی رسانه های جمهوری آذربایجان و دستگاه های فرهنگی باکو، ترکی جمهوری آذربایجان را بیشتر به سمت ترکی استانبولی حرکت داده اند و از قرابت آن با ترکی ایرانی کاسته اند.

طبیعتا وقتی ما زبان ترکی را به ترکیه واگذار می کنیم، نه تنها نفوذ فرهنگی و معنوی و پیوندهای تمدنی خود با اقوام همسایه که اصالتا ایرانی بوده اند را به فنا می دهیم، بلکه خطر گسست اقوام ایرانی داخل ایران از هویت ایرانی و امکانات پیوستن آنها به هویت های جعلی یا بیگانه را هم فراهم می کنیم.

زمانی که ترک های عثمانی شاه اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران شکست دادند و تبریز را اشغال کردند، شیعیان ترک تبریز خود را ایرانی می دانستند و از پیوستن به امپراطوری ترکی عثمانی سر باز می زدند. به همین دلیل وقتی شاه عباس کبیر به تبریز لشکر کشید، با حمایت تمام عیار ساکنان آنجا سپاه عثمانی را شکست داده و وادار به عقب نشینی نمود.

چطور شده که امروز جمهوری آذربایجان که بیشترین درصد جمعیت شیعه در جهان را دارد و رهبران آن پس از فروپاشی شوروی به ایران التماس می کردند اجازه دهند آذربایجان به قلمرو ایران باز گردد تا از تهاجم ارتش کشور نوظهور ارمنستان در امان بماند، امروز با رژیم صهیونیستی و ترکیه و عربستان سعودی احساس قرابت بیشتری دارد تا ایران؟

چطور می شود هویت ایرانی را در میان جمعیت ترک زبان داخل و خارج ایران زنده نگه داشت؟ آیا غیر از محصولات فرهنگی به زبان ترکی، ابزار موثر دیگری هم هست؟! البته که نیست.

دقیقا به همین دلیل است که وقتی فیلمی مانند «موقعیت مهدی» زبان ترکی را در خدمت هویت ایرانی استفاده می کند آن گروهی که مدعی دفاع از حقوق اقلیت ها و حق استفاده از زبان مادری و غیره بودند، رو در هم کشیده و یا آن را نادیده گرفته یا زبان به دشنام علیه هادی حجازی فر باز می کنند که او مزدور رژیم است و حکومتی است و جیره بگیر آخوندهاست و غیره و غیره...



زمانی که بسیاری از مدعیان «ایرانشهری» و «ایرانگرایی» و «پان ایرانیسم» و غیره از ترس گرفتار شدن به زخم گلوله ها و بمب ها و موشک ها و ترکش های نیروهای تحت امر صدام حسین به اروپا و آمریکا و دیگر نقاط عالم فرار کرده بودند، شهید باکری ها و دیگر ترک زبانان و عرب زبانان و غیره اسلحه دست گرفتند و به میدان رفتند و ایستادند و جنگیدند، برای ایران؛ برای اینکه حرف و امر و فرمان مردی که دفاع از ایران را تکلیف شرعی دانسته بود روی زمین نماند. همان زمان شاپور بختیار، نخست وزیر اسبقی که برخاسته از «جبهه ملی» بود به فرانسه فرار کرده و با مقامات حکومت صدام حسین برای ضربه زدن به نظام مستقر در ایران مذاکره می کرد.

«موقعیت مهدی» خلا عظیم در تولیدات فرهنگی ما را به درستی تشخیص داده و اثری ماندگار و ارزشمند خلق کرده که این خلا را به اندازه یک آجر هم شده پر می کند.

به یاد بیاوریم شاهکار ادبی لئو تولستوی، نویسنده بزرگ روس را با عنوان «جنگ و صلح» که به سه زبان روسی، آلمانی، و فرانسوی نوشته شده و اتفاقا یکی از جاودانه های ادبیات روس است. کسی که هر سه زبان را نداند نمی تواند این کتاب را بخواند، و در عین حال ترجمه های این کتاب همه عالم را فتح کرده. «جنگ و صلح» علیرغم استفاده گسترده از زبان های آلمانی و اروپایی، امروز یکی از نمادهای فرهنگی روسی است و روس هراسان اروپایی و آمریکایی آن را سانسور می کنند تا مبادا فرهنگ روسی بیش از این جهانگیر شود.

وقتی در ادبیات نوشتاری چنین چیزی ممکن است، چرا باید تصور کنیم ساختن یک فیلم که از گفتارهای روزمره و شنیداریِ بخش قابل توجهی از ایرانیان ترک زبان استفاده می کند حرکتی ضد ملی است؟!

نکته دقیقا همینجاست که هر گاه حرکتی درست در عرصه فرهنگی ما صورت می پذیرد عده ای با پرچم ملی گرایی علیه آن غوغا به پا می نمایند. نمونه دیگر سریال زیبای «مستوران» است که با استفاده از گنجینه داستان های کهنی که به وفور در ادبیات ما موجودند و تکنیک های روز، اثری دلپذیر و سرگرم کننده خلق نموده که فرهنگ ایرانی را از طریق قصه گویی و سرگرمی به مخاطب ارائه می کند. و طبیعتا صدای اعتراض طرفداران تحقیر و سیاه نمایی علیه ایران و ایرانی را هم در آورده و با مطرح کردن حواشی احمقانه و جلفی مانند اینکه «این سریال بسیار پر هزینه است» و غیره، تولیدات مزخرف سینمای خانگی را ارزشمندتر از آن قلمداد می کنند.

ما در ایران ظرفیت های عظیمی داریم. هم قصه های جذاب، هم بازیگران حرفه ای، هم کارگردانان توانمند، هم فناوری های روز، هم پول و سرمایه و هر چیز دیگری که نیاز باشد. تنها چیزی که به اندازه کافی نداریم اراده و سیاستگذاری قاطع است و هدفمند. گاهی هم که یک نفر از دستش در می رود و اثری ارزشمند و اثرگذار خلق می کند همه باید او را هو کنند تا مبادا با تکرار چنین پدیده هایی، تحولی مثبت در فرهنگ و عرصه اجتماعی ما پدیدار شود. چون «کار نیکو کردن از پر کردن است».

با قطعیت می توان گفت، برخلاف «درخت گردو»، فیلم «موقعیت مهدی» هرگز در جشنواره های غربی همچون اسکار و کن و غیره حتی مطرح هم نخواهد شد. برای مطرح شدن در این جشنواره ها باید سیاهی و مصیبت و بدبختی ایرانیان به تصویر کشیده شود. اما اگر از پس پشت گرفتاری ها و مصیبت ها، حس امید و اقتدار و سلحشوری و عشق به میهن ظاهر شود، قطعا اوقات گردانندگان این جشنواره ها تلخ خواهد شد.

دوربین «درخت گردو» با دریدگی و بی هیچ پرده پوشی، زجر و عذاب و مرگ و نیستی را در چشم مخاطب فرو می کند. اما دوربین «موقعیت مهدی» حد و حرمت نگاه می دارد. جایی که همرزم حمید باکری برای رساندن مهمات به او ناچار است از روی جنازه شهدا عبور کند، دوربین بالا تنه او را نشان داده و از از نمایش راه رفتن روی پیکر شهدا شرم دارد. جلوتر، دیگر یار او را می بینیم که پس از گذشتن از کانال، پوتین هایش را به پایش می کند، و مشخص است به احترام پیکرهایی که ناچارا باید روی آنان قدم می گذاشته قبلا پوتین هایش را در آورده.

آن پرده دری که در «درخت گردو» هست به مذاق جشنواره ها غربی خوش می آید. چون مخاطب ایرانی یا هر مخاطب جهان سومی دیگری باید بیاموزد که از هویت و ملیت خود بیزار و فراری باشد. باید بپذیرد وجودش ذیل آن ملیت اصلی بی ارزش و حقیر و ذلیل است. وقتی این اتفاق افتاد، مانند صحنه های پایانی «درخت گردو» می تواند به جهان غرب برود و هویت جدیدی پیدا کند. باید حسرت مهاجرت و غربی شدن در اعماق وجودش شکل بگیرد.

عشق به میهنی که در «موقعیت مهدی» می بینیم شعاری و خشک و لاف گونه نیست. بلکه عشق به میهن را از طریق احساس هم نوعی و هم جنسی با انسانهای درون داستان لمس میکنیم. طوری که در انتها دلمان برای تک تک آنهایی که رفتند و ایستادند و جنگیدند و برنگشتند تنگ می شود. از پس جمله کلیدی مهدی باکری که می گوید «همین که شما زنده برگشتی یعنی امکان مقاومت هنوز بوده، همین که من زنده برگشتم یعنی امکان مقاومت هنوز بوده» و بعد رفتن و برنگشتنش، نه خودش و نه جنازه اش، به شکلی ملموس معنای میهن را درک می کنیم. میهن آنجایی است که مهدی و حمید باکری در آن زاده شدند، بالیدند، زندگی کردند، جنگیدند، و شهید شدند. میهن همانجاست که خسرو با دوستش محمد در آن رشد کردند و شادی کردند و خندیدند و نوحه خواندند و گریستند و اسلحه دست گرفتند و جنگیدند. میهن یعنی داغ از دست دادن شوهر، یعنی سوز یتیم شدن پسر، یعنی آه پسر جوانی که رفیق و همشهری دوران کودکی و همرزم دوران جوانی اش را از دست داده.

میهن یعنی آن لحظه ای که مهدی می گوید «فارسی و ترکی را قاطی کردم»!

«موقعیت مهدی» یعنی خیلی بیشتر از داستان مهدی باکری، پاسدار اسلام، سرباز خمینی، شهید ایرانی ترک زبان ارومیه ای (یا اُرموی) که هنوز در همان منطقه عملیاتی بدر مشغول جنگیدن است و گویا از رزم خسته نمی شود.


زبان فارسیفیلم ایرانیموقعیت مهدیشهید باکریزبان ترکی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید