سپهر باعث
سپهر باعث
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

مجموعه مقالاتی از سپهر احمدزاده : در باب ترس

از نخست مرد آگاه پرسیدند : پیش از تو که بوده است ؟ بی هیچ تاملی پاسخ داد « ترس » .

پیشنهاد می کنم به عقب‌تر برویم ، به درون سیاهی می خواهم به این بیندیشم که ترس صرفاً پدیده‌ای است که می ترساند و یا اینکه خود نیز می‌ترسد ؟! و اساساً آن ترسِ خود است که دوست دارد دیگران را در آن شریک کند؟! می ‌توانم بگویم که ترس در ظلماتی تاریک زیست می‌کند و اساساً از این سیاهی نیز تغذیه می کند ... حال باید اضافه کنم که این تاریکی أبداً دال بر نشانه های ظاهری نمی باشد بلکه تماماً از جهلی درونی نشات می گیرد و اما مسئله اساسی در کجاست ؟ در آن جایی که به نظر می‌آید ترس با کوله بار حوادثی که بر او حادث شده از بزرگترین انفجار ناگهانی و بی مقدمه ، از مدتها سردرگمی میان مه و دود ، از ضربه های ممتد و برخوردهای یکسره از سردترین دوران جهنمی تا داغ ترین و گداخته ترینِ دوران ها و چه و چه و چه ... چیزی را با خود به دوش می‌کشد که تحمل آن در توان هیچ موجودی نمی باشد و اینگونه شد که گویی با هر کدام از ما در سکوت قسمتی از وجودش را به اشتراک می گذارد .

عرضه ای یک طرفه که در ابتدا هیچ تقاضایی برای آن نبوده است ، این همان تاریکی است که معامله در آن انجام گرفته است ، شاید دیگر مسئله این نیست که چگونه می‌شود به آن روز نخست بازگشت و این معامله را فسخ کرد !!!

شاید ابتدا باید دانست وسعت ترسی که ترس را می‌ترساند مرتفع کردن اش در چارچوب توان من و تو نمی باشد ، پیش تر که می‌رویم می بینیم گویی که مقابله با این مهم در توان هیچ شخصی به تنهایی نخواهد بود ...

نقاشی
نقاشی

گونه ما هزاران سال است که در ترس غوطه ور است تمامی ما پیش از تولد حتی در رحم مادر ترس را در کنار خود تجربه می‌کنیم این وجود سیاه و این ماده تاریک با ما شکل می‌گیرد و در قالبی جدید زاده می شود و در هر کدام از ما یک قسمت و یک شکل از خودش را ارائه می‌دهد . ما گویی در تمام حیات بسته‌بندی‌های شکیل و آراسته برای حمل ترس به مقصدش هستیم که آن مقصد همانا جایی نیست جز همان نقطه شروع که تحویلش گرفته‌ایم که در منی دیگر ادامه پیدا کند در یک چرخه بی پایان ناگزیر...

و من دیدم ... و من با چشمان خودم دیدم که دیگر به جایی رسیدیم که نه تنها می‌ترسیم ، بلکه حالا دیگر از ترسیدن نیز می‌ترسیم و این ترس از ترس دیگر حتی لحظاتی که خود ترس نیز ما را در آرامش رها کرده است دست از سر ما بر نمی دارد اینجا به گمانم آغازِ پایان همه چیز است برای گونه ما ، غرق در میان قرص ها و داروها تنهاتر از همیشه ، اتاق های تک نفره زندگی های در هیچ در هیچ در هیچ ...

اما می‌توانم روزنی را تصور کنم ، کورسوی امیدی ، با همان استدلال کهن : " کاری که یک نفر نمی‌تواند انجام دهد قطعاً انجام آن در توان ده نفر می باشد " .

اکنون که ترس خود گنجایش هضم خودش را نداشته است و هر تکه اش را با ما شریک شده ، تنها راه این است که ما نیز این سکوت خفقان بار را بشکنیم و از پستوهای خود به بیرون بیاییم و راجب این اژده های تاریکی با همگان صحبت کنیم .

به نظر می‌آید تنها و تنها راه باطل کردن این چرخه و پایان این رنج بیان آن توسط همه انسانها و یکدستگی و همراهی برای خروج از تاریکی است هر کدام از ما ترسی دارد که برای دیگری بی معنی است و این نقطه قوت ماست . روشنایی های ما در کنار یکدیگر گویی تنها راه برون رفت ما از تاریکی ترسناک جهل است .

.

سپهر احمدزاده ( باعث )

99/3/27



هیچ اگر سایه پذیرد ، منم آن سایه هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید