سپهر باعث
سپهر باعث
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

مجموعه مقالاتی از سپهر احمدزاده : در باب درد

جناب دِکارت می گوید : می اندیشم پس هستم ...

اما من به جِد معتقدم ابتدا ، من درد می کشم پس هستم !

بنظر می آید که هیچ چیز واقعی تر از درد در جهان وجود ندارد نخست حتی باید این مقوله را از رنج جدا کرد خصیصه های این دو در بسیاری جهات با هم متفاوت است رنج می تواند صرفا برگرفته از یک اِلمان ذهنی و روانی باشد که به هیچ وجه جهان شمول و عمومی نیست و کاملا به مشخصه های ذهنی فرد رنجور مرتبط می شود اما درد نه ، برای همین تا این حد واقعی است شکستن استخوان فرای هر نژاد و جغرافیا و فرهنگی بسیار دردناک است برای هر که آن را تجربه کند ... البته در اینجا به این هر دو شاخصه در کنار هم پرداخت خواهیم کرد .

اینها را گفتم که به کجا برسم ؟ مقصودم این است انسانی که در تمام تاریخ از درد فرار می کند آیا اساسا بدون درد ، بودنش معنی پیدا می کند ؟! می شود هم بود و حضور داشت هم هیچ دردی نداشت ؟؟ شاید لازم است که ابتدا تعریفی کلی در باب درد نیز داشته باشیم می شود گفت درد اساسا محرکی بیرونی است که توسط یکی از حواس در بدن انسان دریافت و به وسیلهء رشته های عصبی به مغز منتقل و در آنجا به نوعی از درد مانند سوزش ، خارش ، فشار و ... ترجمه می شود .

حال آیا می شود تمامیِ محرک های بیرونی را از بین برد ؟؟ و آیا می شود ارتباط رشته های عصبی با مغز را قطع کرد و هنوز هم زنده ماند ؟! و در آخر آیا شدنی است که ناحیه دریافت درد در مغز را جدا کرده و یا از کار انداخت و هنوز انسانی بود زنده با همین مشخصه ها ؟ می شود از چند زاویه به این موضوع نگریست ابتدا می شود اینطور دید که در تاریخ مکتوب بشر یا همگی و یا عمدهء آثار مهم ، قدم های رو به جلو ، کشفیات و ... عمدتا نشات گرفته از درد و رنج بوده اند و یا برای پایان دادن به درد و مقابله با آن . حتی جمیع انسان ها نیز طی قانونی نانوشته بر این معتقدند آثاری که توام با شادی و لذت و پایان خوش است صرفا سرگرم کننده و سطحی محسوب می شود و گویی درد است که یک اثر را ماندگار تر می کند تا آنجا که هنرمندان جدی در آثار خود درد و رنج را ده برابر قلو شده نیز تحویل ما می دهند و برای مثال طی یک نگرش و رسم باستانی در ژاپن هرگاه که ظرفی شکسته می شود و یا ترک می خورد آنرا با طلا بند می زنند و بهم می چسبانند که این نشانی باشد از ارزش والای آن و داشتن تجربه سختی و درد در گذشته اش ...پس می بینیم که انسان ناخود آگاه هویتش را در گروی دردهایش می بیند چنانچه درد و دقدقه همیشه در کنار هم قرار می گیرند و گویی انسان بی درد انسانی است بی دقدقه که از جایگاه انسانی بی بهره مانده همانطور که در یکی از اشعار جناب مولانا می بینیم :

هر که او بیدارتر پر دردتر هر که او هوشیارتر رخ زردتر /////////////////// حصرت و زاری که در بیماری است وقت بیماری همه بیداری است ////////////////// پس بدان این اصل را ای اصل جو هر که را درد است او برده است بو

اما این داستان وجه دیگری نیز دارد برای اینکه بی مورد سخن گزاف نگفته باشم یک راست مثالی می آورم از بزرگ مردی بنام سیداتا گوتاما ملقب به " بودا " او در باب درد و رنج و رهایی از آن اینچنین می گوید :

( سه نوع احساس وجود دارد خوشایند ، ناخوشایند و خنثی . هر سه اینها ناپایدار ، مرکب ، وابسته به شرایط اند و در معرض نابودی و فساد ، پژمردن و پایان یافتن ، با درک این واقعیت مرید تعلیم دیدهء راه والا نسبت به
حس های خوش آیند ، ناخوشایند و خنثی متعادل باقی می ماند . با پرورش انفصال ، وی رها می گردد . )

و در باب تمام شدن درد و رنج نیز اینگونه ادامه می دهد :

( هاله ای از تجربه گرداگرد حوزهء ذهن موجود است که نه این جهان نه آن جهان و نه هر دوی اینهاست ، نه ماه است و نه خورشید ، نه ایجاد شدن می خوانمش و نه نابودی ، نه انتظار نه مردن و نه میلاد دوباره ، چیزی است بی تکیه گاه بی رشد و نمو ، بی بنیان . پایان رنج چنین است . )

در این نگاهِ بس پیچیده پایان درد و رنج غایت است و تنها راه خروج از چرخهء بی پایان برزخ گونهء بشری ... همین اکنون هر کدام از شما که به این واژگان بر روی کاغذ نگاه می کنید و یا با گوشهایتان آن ها را می شنوید به یقین در همین لحظه در قسمتی از جسمتان دردی را احساس می کنید و یا رنجی را در ذهنتان به دوش می کشید ، شما کدام مسیر را برای تمامیِ روزهای باقی مانده از زندگیتان انتخاب می کنید ؟! شما کجای بودن خویش ایستاده اید ، آیا درد و رنجتان را به دوش می کشید و یا تصمیم گرفته اید که برگردید و با آن چشم در چشم شوید ؟؟!

سپهر احمدزاده ( باعث )

1399/4/9

سپهر احمدزادهراه های مبارزه با درد و رنجسپهر باعثجایگاه درد و رنج در تاریخ بشردرد چیست
هیچ اگر سایه پذیرد ، منم آن سایه هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید