در همین ابتدا لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که نوشته پیش رو احتمالاً در مواردی دارای تشابهاتی با قسمت
دیگری از این سلسله مقالات یعنی بخش "در باب خوشبختی" خواهد داشت، اما یقین داشته باشید در این دو
متن جان کلام و اساس مفهومی که درباره آن صحبت میشود دو موضوع کاملاً متفاوت است.
صرفاً این اشتراکات و تشابهات از آنجایی نشات میگیرد که میل بدست آوردن چیزی و رسیدن به آن در شخص
احساسی از خوشحالی ، رضایت و خوشبختی را به وجود میآورد ، اما بیش از این مورد این دو نوشته هیچ قرابت
دیگری با یکدیگر نخواهند داشت .
پر واضح است که داشتن میل و خواستن مکرر ریشه در غریزه بقا دارد و بر تمام موجودات زنده سیاره ما نیز
حکمفرماست ، حتی میتوان گفت از یک استاندارد عمومی نیز برخوردار است چه در یک سنجاب با میل به جمع
آوری آذوقه و چه در یک خرس قطبی برای انباشت چربی در خواب زمستانی .
تمامی موجودات برای استمرار حیات خود میل به بدست آوردن چیزی دارند که سود این تمایل عموماً دو وجه
دارد: نخست آنکه امنیت جانی و فیزیکی آن موجود (در اینجا به طور خاص انسان) را تضمین میکند و در شرایط
سخت مانند قحطی ، سرما ، خشکسالی و مواردی از این دست میتواند تا مدتی اسباب زنده ماندن او شود و دوم
آنکه آرامش روانی و ذهنی به شخص میدهد که میزان اضطراب و ترس از آینده را در شخص به مقدار زیادی
کاهش خواهد داد ،که همین امر موجب بالا رفتن کیفیت زندگی و به دست آوردن لذت مضاعف برای آن شخص
میشود، حال آنکه حتی در تحقیقات جدید نیز ثابت شده است میزان حداقلی ای از پس انداز در روند خواب
شبانه فرد نقش بسیار موثری دارد .
همین ابتدای کار به نظر میآید در شاخصه نخست این غریزه جهان شمول، تمامی موجودات زنده بر روی سیاره
زمین مشترک هستند و گویی همگی در یک بازه مشخص که ممکن است مقدار کمی با یکدیگر تفاوت کند در
میل بدست آوردن غذا ، قلمرو جنس مخالف ، تولید مثل و جایگاه در گله و قبیله یکسان هستند و اما آنجا که
مسئله امروز و دغدغه این متن است وجه دوم این ماجراست ،یعنی میل بدست آوردن چیزی صرفا برای آرامش
روانی و ذهنی و ارضای غریزه خواستن و داشتن .
این همان جاییست که گویی شکاف عمیقی میان تمام موجودات این سیاره و گونه انسان ایجاد می شود تفاوتی
فاحش در این یک گونه خاص که تاثیری شگرف در دراز مدت بر روی مسیر عادی این سیاره نیز گذاشته است .
(در ادامه به این نیز خواهیم پرداخت)
میتوان گفت انسان در مسیر تکامل و پیشرفت ،همین میل سیری ناپذیرش اسباب رسیدن به دستاوردهای
شگرف علمی ، مهندسی ، تکنولوژی و ... بوده است ، اما اینجا نیز باید به این نکته توجه کنیم که میل به
«دانستن» با میل به «داشتن» متفاوت است . بیشک میل به دانستن در مورد همه چیز و کنجکاوی سیری ناپذیر
او برای کشف ناشناخته ها یکی از چند عنصر اساسی وجه تمایز این گونه با دیگر گونه های سیاره بوده است که
اسباب امکان پذیر شدن چنین دستاوردهایی در تاریخ بشر بوده.
ما بدون میل بی نهایت به دانستن هیچگاه از غارهایمان بیرون نمیآمدیم ،آتش را تحت کنترل نمیگرفتیم و به
آسمان شب خیره نمیشدیم و در مورد ساز و کار جهان نمی اندیشیدیم به دنبال ساخت ابزار نمیرفتیم و از آن
برای کشف دست نیافتنی ها استفاده نمی کردیم هرگز قاره ها را فتح نکرده و سیاره را آنگونه که هست
نمیشناختیم و برای دانستن آنچه که در بالای سر ما میگذرد خود را میان ناشناختهها به جهان بیکرانه در فضا
پرتاب نمیکردیم !! دست به تیغ نمیشدیم و در کالبد خود موشکافی نمیکردیم.
پس روشن شد که تا به امروز و در طول تاریخ بشر این غریزه کنجکاوی و میل سیری ناپذیر همان عامل محرکه
دستاوردهای عظیم این گونه بوده است ،اما در دنیای به اصطلاح مدرن رویهای نو در میان اکثریت مردم ظهور کرد
و شکل گرفت که میتوان گفت هزاران سال یا به کل وجود نداشته بود و یا صرفا در هر جغرافیا و دوره ای فردی
عموماً خونخوار و دیکتاتور ،فرمانروا و حاکم یک سرزمین ممکن بود دچار آن شود و یا آن میل را از خود بروز دهد و
این همان وجه دوم ماجرا یعنی میل به داشتن و داشتن و داشتن است ،میل دیوانه وار برای به دست آوردن
همه چیز،برای اموال بیشتر ، فتح تمام زمین ها و سرزمین ها ،انباشت همه غنایم جهان در سالن پذیرایی برای
نمایش به عموم همچون چنگیز مغول ،ناپلئون ، اسکندر و همین اواخر پسر کوچکی به نام هیتلر .
نکته تاریخی و حائز اهمیت این ماجرا برای ما آن بوده است که همیشه میل به داشتن بیش از حد و حرص به
دست آوردن چیزی که آن را امورات سطحی و زودگذر و فانی دنیوی در تقابل با مسائل معنوی و عمیق و پایدار می
شمردند ،غالباً مورد تقبیح اکثریت قریب به اتفاق جامعه بوده است و حتی در بسیاری از فرهنگ ها از رذایل
اخلاقی نیز به شمار میآمده همانطور که جناب مولانا شاعر و عارف بزرگ در یکی از رباعیات خود به زیبایی به این
موضوع اشاره می کنند که :
تا در طلب گوهر کانی کانی تا در هوس لقمه نانی نانی
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی آنی
و چنانچه از وجوهات معنوی آن نیز بگذریم باز باید به این نکته اشاره کرد که انسان به صورت ذاتی موجود راحت
طلبی است و تا آنجایی که به بقایش لطمه نخورد ترجیح میدهد دست به کار سخت نزند مانند آن مثل قدیمی
که میگوید : هر که بام اش بیش ، برف اش بیشتر !!
تفکر قالب انسانها طی هزاران سال اینچنین بوده است که داشتن اموال زیاد و یا املاک و زمین و باغ های
متعدد به جز فکر مشغولی ، مسئولیت و کار بیشتر چیزی برایش به ارمغان نخواهد آورد ،بنابراین اگر شخص
صاحب سرپناهی بود هیچ میل و دلیل عقلانی برای به دست آوردن ملکی دیگر در وی وجود نداشت ، به همین
ترتیب این امر در همه موارد مشابه صدق میکرد ، بنابراین در یک جمعبندی میتوان گفت انسان ترجیح میداده
صرفاً با بسنده به آن موارد حیاتی ،زندگی توام با آرامش و رهایی برای خویش فراهم کند و این نحله فکری تا آنجا
پیش رفته و در انسان غالب بوده است که می توان به گواه تاریخ دید و دریافت که حتی در امورات کلان مرتبط با
یک گروه ، قبیله و کشور نیز اکثریت مطلق جامعه ترجیح می دهد تصمیم گیری های مهم و حیاتی را به شخص
دیگری واگذار کند و با کمال میل مایل است در این راستا تمام قدرت را به یک فرد بسپارد تا خود متقبل کار سخت
نشده و با عواقب آن تصمیمات نیز مواجه نشود بنابراین گونه انسان آرامش و راحتی اش همیشه بر میل به زیاده
خواهی چیره بوده است .
اما در سده اخیر و کمی پس از صنعتی شدن کشورها گویی برخی از همان تعداد اندک افرادی که در تاریخ دارای
خصلت هایی بر خلاف عموم بودند و میل به زیاده خواهی و به دست آوردن همه چیز در آن ها همچون نوعی
اختلال وجود داشت ، حال در جهان مدرن به جای فرمانروایی و کشورگشایی به راه اندازی امپراتوری های تجاری و
ابر برندها روی آوردند ،کمپانی هایی که در تمام جهان به بهانه احداث شعبه های جدید هزاران هزار ملک
خریداری کرده و قلمرو خویش را " قانونا " افزایش می دهند ، با اندک حقوق که کفاف همان خرید غذا و اجاره یک
چهار دیواری برای زنده ماندن را میدهد عملاً بردهداری مدرن نیز میکنند ،منابع سیاره را به نفع یک کمپانی و
صرفا چند شخص می بلعند و حقوق طبیعی نسل های آینده برای زیستی سالم و عادی را پایمال کرده و تاراج می
کنند .
این افراد همان چنگیزان مغول اند با کت و شلوار و سوار بر جت های شخصی می تازند و تنها دودی از خاکستری
که به جا می گذارند به چشمان تاریخ خواهد رفت .
تا اینجا نیز داستان هنوز تکراری بوده است و صرفا آنچه که در تاریخ توسط معدود افرادی اتفاق می افتاده امروز
شمایلی تازه به خود گرفته که درست است نفوذشان بسیار وسیع تر و جهانی شده و قدرت پنهان شان بسی
خطرناک تر اما هنوز به زعم من خطر اصلی و تفاوت تاریخی عظیم جای دیگریست.
در طول تاریخ این میل افسار گسیخته و بیمارگونه چون غالباً در محدود اشخاصی و در زمان ها و مکان های
متفاوتی از هم نمود پیدا می کرد و بعضا بسیاری از آن افراد نیز در شرایطی می زیستند که فرصت و قدرت بروز آن
را پیدا نمیکردند این میل در حیطه خانه و زندگی فردی شان محدود و آتش آن به اجبار فروکش میکرد و نهایتاً
آن تعداد بسیار اندک که شرایطی برای عملی کردن آن میافتند در بدترین حالت برای چند سال و یک دوره تاریخی
تبدیل به آن دسته افرادی که نامشان را در بالا بردیم می شدند که بعد از مرگشان تا مدت ها درس عبرتی بودند
برای جامعه که دوباره به آن سمت و سو نرود .
و اما خطر ویرانگر امروز جهان مدرن آن است که امپراتوری های بزرگ مالی جهان طی مدت چند دهه به وسیله
انواع رسانه آن روحیه و غریزه اقلیتی محدود را به اکثریت گونه انسان انتقال دادند و اما نه به معنای واقعی به
دست آوردنی که خود عایدشان میشد ،بلکه صرفاً یک مصرف گرایی دیوانه وار که انباشتی سرسام آور بود از هر
آنچه که به آنها نیازی نداریم !!
رسانه ها و اتاق های فکر تبلیغاتی کمپانی ها با القای توهم به دست آوردن رفاه و امنیت بیشتر ،زیبایی ،طول
عمر و لذت از غریزه بقای گونه خویش سواستفاده کرده و میل به دانستن و آگاهی در انسان را طی دههها به
میل به داشتن هر چیز بیدلیل و ناکارآمد و به درد نخور تقلیل دادند و با اضافه کردن پسوند " تر " به هر چیز
تکراری و عبثی ،میل به رقابت کورکورانه برای رسیدن به کالایی جدیدتر ، بزرگتر ،زیباتر و گرانتر را همچون ویروسی
مرگبار و همه گیر در جهان پخش کردند.
حال بگذارید همین ابتدا پیکان نقد را صرفا از سمت چنگیزان مدرن بردارم و بگویم که مسئله این متن آن اکثریتی
است که بسیار سریع بند را به آب دادند ،این گونه خاص که شاید بالاخره می رفت پس از ده ها هزار سال سختی
و رنج و تقلای جان فرسا برای بقا و به دست آوردن حداقلیها بتواند اکنون در جهان پربارتری مدتی به آرامی و
آسایش زیست کند و انتظار میرفت در دورهای طلایی که دیگر نگران حمله حیوانات وحشی ، آب آشامیدنی پاکیزه
و کوچ های مکرر ناگزیر برای فرار از سرما و گرماهای شدید نیست ،به ارتقای همان شاخصههای انسانی و تفکری
خویش بپردازد و به جای ساعت ها کار طاقت فرسا به رشد فردی و میل به دانستن اش بیفزاید !!
حال آنکه حرص و ولع برای به دست آوردن نسخه جدید سال از هر محصولی خواب را از چشمان جهانیان ربوده
است ،نسخه به ظاهر جدید همان تلفن همراه در دستتان که چند ماه از خریدش میگذرد نسخه جدید تلویزیون
خانه ،نسخه جدید خودرو و نسخه جدید تمام لوازم الکترونیکی منزل و هزاران نسخه تکراری به درد نخور دیگر که
به دست آوردنشان فرای بردگی و اضطراب و البته جان ،بله جان که عزیزتر و گرانبهاتر از آن نیست میطلبد ، بلکه
در مقیاس جهانی برای تولید بینهایت محصول تکراری نیاز به برداشت و نابودی تمام منابع محدود موجود در
سیاره می باشد منابعی که اکثر آنها برگشت ناپذیر هستند ،حال آنکه برای تبدیل آن منابع به محصولات مورد نظر
نیاز به مصرف بی نهایت انرژی و استفاده از انواع سوخت های فسیلی و انرژی های برگشت ناپذیر است که
میبینید چطور شرایط اقلیمی سیاره را تغییر داده و اسباب گرمایش فزاینده ، آلودگی های کشنده و جنگل زدایی
در مقیاس بی سابقه بوده که تمامی گونه های جانوری را در معرض خطر و انقراض قرار داده است ، و در آخر نیز
گونه خودمان را .
و اما آخرین و شاید در کمال ناباوری خطرناکترین پیامد مصرف گرایی و میل و حرصِ داشتن و انباشتن برای
انسان ،می تواند رسیدن به ملالی باشد که هیچگاه و در هیچ دوره تاریخی به این شدت احساس نکرده است ،
احساس میل و ملالی که شاید جزو مولفه های ذاتی بشر محسوب می شده اما اکنون سرعت آونگش گویی به
نزدیکی سرعت نور رسیده است ،میان میل به بدست آوردن چیزی و دل زدگیِ از آن و جذب چیز جدیدتری شدن
آنقدر فاصله اندک است که دیگر انسان امروز فرصت لذت بردن از هیچش را نمییابد و به مثابه موجودی که تمام
عمر تا آستانه یک ارضای رویایی رفته و هربار جلوی او گرفته شده میماند ،موجودی در خماری جان فرسا که همه
چیزش را برای لحظهای نعشگی ناب میدهد غافل از آنکه خمار از دنیا خواهد رفت ،و این همه خود اسباب
افسردگی فراگیر در جهان امروز ،پوچی همه گیر و تهی شدن از معنا را برای ما به ارمغان آورده است و این تناقض
زمانه ماست.
دقیقاً در دورهای از تاریخ که برای نخستین بار توانستهایم بر عوامل محیطی تا حد بسیاری غلبه کنیم و بالاترین
میانگین طول عمر را در طول تاریخ تجربه کرده و فرای آرزوها و رویاهای نیاکانمان تمامنیازهایمان را در فروشگاه
بزرگ محل همچون معجزهای به اشارتی در دسترس خویش بیابیم ،همیناکنون از همیشه بدبختتریم با
روانهایی که هیچگاه این چنین تحت فشار نبوده و رنجهای ذهنی که شاید حتی در ضعیف ترین دوران های
گذشته بر ما چیره نمی شده است ،زمانی که پیشرفتهای پزشکی و دارویی دهها سال به طول عمر بشر افزوده
است ،افزایش میزان خودکشی در جهان خبر از اشتباه فاحشی در انتخابمان می دهد !!! ساعتهای طولانی کار
روابط انسانی را به کل از میان برده و منفعت طلبی و حرص و آز اعتماد و همبستگی ای که قرن ها عامل آرامش و
آسایش انسان بوده را خدشه دار کرده.
نکته بسیار حائز اهمیت که باید پیش از پایان به آن اشاره کنم آن است که باید بدانید به هیچ عنوان بنا به رویکرد
پیشنهادی من در این متن و جهانبینی ارائه شده ، خط فکری و گرایش سیاسی اینجانب را طبق کلیشههای
موجود جزو دستهای از شاخههای فلسفی و سیاسی مانند کمونیست ، چپ و امثال آنها قرار ندهید که اساساً
فاصله بسیاری با این عناوین و مفاهیم دارم و یقیناً برای آنها قلم نمیزنم .
آنچه که من از آن سخن گفتم را شاید بشود ( یا آنطور که خود میپسندم ) باید گفت صرفاً در قالب نوعی نگاه
معنوی و درونی جای میگیرد دقیقاً و اتفاقاً خارج و فرای تمام رویههای سیاسی و ساختاری. مسئله من نه در این
مقاله به خصوص بلکه در تمام این سلسله مقالات قطعاً «انسان» بوده است .
حال اما ما را از این وضعیت راه گریزی هست ؟!
میتوان گفت اگرچه از لحاظ همهگیری و شدت آن ،شرایط این دوره از تمام تاریخ پیچیده تر و گسترده تر است اما
یک وجه تمایز مهم نیز دارد که شاید تنها راه گریز ما است ، و آن اینکه برعکس تمام چنگیزان تاریخ که با شمشیر
می تاختند و همه جا را به آتش می کشیدند این مرتبه شما همه چیز خویش را به تهدید و تبلیغ یک شمشیر
مجازی از کف دادهاید، بنابراین آگاهی شما میتواند تنها راه برون رفت شما از این معامله دو سر باخت باشد !!
اکثریت مردم میتوانند با آگاهی از اینکه چه چیزی را در ازای چه چیز دیگری میدهند ،با درک و تفکیک آنچه به
واقع به آن نیاز دارند و آنچه صرفا به آنها القا شده که باید داشته باشند ،با رهایی از فشارهای اجتماعی و عدم
تاثیر پذیری در مقابل تبلیغاتِ چه پنهان و چه نهان ،خود را از این دور باطل میل و ملال نجات دهند و به زندگی
طبیعی خویش بازگردند . آن زمان به طور خودکار تمرکز قدرت و انباشت سرمایه از روی امپراتوری های تجاری
برداشته می شود .
از بین رفتن تقاضا عرضه را قطع و یا محدود میکند و دوباره همچون گذشته ها فقط آنچه که مورد نیاز انسان
امروز است تولید میشود و این روند طی چندین سال می تواند زخم های سیاره را نیز بهبود بخشد.
این نگاه و عمل یک رویا و خیال در حیطه شعار نیست بلکه زندگی طبیعی و تاریخی نوع بشر است که به تازگی
دستخوش تغییر شده ،پس لطفاً همین اکنون که در حال خواندن این متن هستید صدای منفی کاسبان خرد و
درشت را از سرتان بیرون کنید و خودتان برای نحوه زندگیتان تصمیم بگیرید که اگر همراهی اکثریت در این بازار
شام بزرگ ادامه پیدا کند ، تا پایان فاصله اندکی خواهد بود !!!
خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد
من از همواریِ این خلقِ ناهموار میترسم
"صائب تبریزی"
" سپهر احمدزاده " (باعث)