برای شروع متن، ویرگول هینت جالبی داده بود: "هرچی دوست داری بنویس..."!
یکی از زیباییهایی که متن نوشتن داره همینه که آدم میتونه هر ترکیبی از واژهها رو کنار هم بچینه و یه مفهومی رو خلق کنه، که با اون مفهوم یک حسی به مخاطب داده بشه که شاید برای اولین بار اونو تجربه کنه! از سنین نوجوانی خلق کردن چیزها رو دوست داشتم، شاید بخاطر همینه که جذب برنامه نویسی شدم!
توی ذهنم این بود که قبل از شروع متن یه نکته رو بگم اما با دیدن هینت ویرگول حواسم پرت شد! میخواستم بگم که این متن ممکنه یکمی پراکنده و نامنظم باشه و دلیلشم (حداقل برای من) واضحه!
چند وقت پیش بود که روی یونیت دندون پزشکی منتظر بودم دکتر برای معاینه سراغم بیاد، اولین سوالی که پرسید این بود که چند سالته و من به صورت اتوماتیک جواب دادم 18! این جواب سه سال با عدد واقعی سنم که 21 بود تفاوت داشت؛ اما توی ناخودآگاهم همچنان من همون پسر 18 سالهای بودم که دغدغه عربی کنکور رو داشت :) این چند سال، واقعا مثل برق گذشت و میترسم یه جایی توی این مسیر خودم رو جا گذاشته باشم.
امروز تولد 21 سالگی من بود، درواقع با فوت کردن دوتا شمع من وارد 22 سالگی و سال آخر دوره کارشناسی شدم :) زندگی همچنان به سورپرایز کردن من و نشون دادن اینکه بشدت غیر قابل پیشبینیه ادامه میده. هر ماه از زندگی من داره به شکل عجیبی رقم میخوره، به طوری که اگه یکی از قبل برام تعریفش کنه قطعا به تیمارستان معرفیش میکنم!
توصیف حسم توی روز تولد، کار سختیه! معمولا آدم مودیای نیستم و همیشه احساسات استیبلی دارم، منتها دور و بر تولدم تمامی فکرها و احساسات چند دور از سرم رد میشن:
در این بین، با سیلی از تبریکها از طرف دوستان، آشنایان و حتی ناآشنایان(به لطف لینکدین:) ) روبرو میشم که خب حس خوبی بهم میده. بعضی از این تبریکا انقدر قشنگ و پر مفهوم و کاستومایز شده هستن که برای لحظاتی آدم رو از فکرایی که داره جدا میکنن!
جواب دادن تبریک هم کار سختیه، چون معمولا غیر از "مرسی" و "خوشحالم کردی" چیز دیگهای به ذهنم نمیرسه. واقعا هم حسم در لحظه همین هاست!
به صورت کلی، روز تولد برای منی که به صورت دیفالت هر روز چند دور به فلسفه زندگی و گذشته و حال و آینده فکر میکنم، یکم بیشتر از همیشه چالش بر انگیزه! با اینحال، دوست دارم تولدم مثل یه milestone باشه برام. یعنی هرسال توی این روز وضعیت خودم رو ببینم و یه دیدی به گذشته و آینده داشته باشم و اندکی خودم رو بندازم توی ریل که به سمت آیندهای که تقریبا هیچیش معلوم نیست پیش برم :)
اگه بخوام به خودِ 22 سالم یه نکته رو گوشزد کنم، بهش میگم: سپهر! حواست به خودت و کسایی که برات مهمن باشه!
در همین راستا و در آخر متن، تشکرات ویژه داریم از اون دوستی که گفت "به مناسبت تولدت، بیشتر بخون و بیشتر بنویس"؛ از اون دوستی که هروقت صحبت میکنیم سراغ متن نوشتن من رو میگیره. خیلی از این فضا دور بودم، قطعا با این متن بهم ریخته و ادیت نشده همچنان نزدیک هم نشدم ولی حداقل یادآوری بود بر خاطرات خوب و حس خوب نوشتن! تا درودی دیگر بدرود :)