با یک مثال شروع میکنم؛ در سال ۱۹۹۳ پروژهی ایجاد اولین ماشین حساب گرافیکی توسط شرکت 《اپل》 لغو شد. در ان زمان دو فرد بهنامهای آویزور و گرگ رابینز از افراد تازهکار شرکت اپل بودند. این دو فرد تصمیم گرفتند تا برروی این پروژهی لغو شده کار کنند و نزدیک به شش ماه بصورت رایگان مشغول کار برروی این پروژه شدند. انها تنها از این شرکت درخواست استفاده از امکانات کردند و این شرکت با توجه به سیاست های استراتژیکی که از قبل تعیین کرده بود، به این دو اجازه داد، تا استراتژی خود را به نتیجه برسانند . روش این دو فرد جواب داد و اکنون ۱۰ میلیون دستگاه از این برنامه استفاده میکنند.
نکته چیست؟
استراتژیست یک تعریف قدیمی دارد یک تعریف جدید! تعریف قدیمی چه میگوید؟ فرد استراتژیست فردی است که سه ویژگی اصلی او عبارتند از: ایجاد تعادل بین ثبات و تغییر، ایجاد حس تعلق اعضای سازمان به سازمان، هم چنین مدیریت نوآوری در سازمان، یعنی فردی کارکشته و سرد و گرم چشیده که در مقامی همچون مدیرعاملی فعالیت میکند؛ در تعریف دیگر امده او مسئول شکست یا پیروزی است!اینکه بگوییم تعیین استراتژی و تصمیمم گیری فقط و فقط توسط مدیرعامل و امثالهم صورت گیرد، تنها برای عده ای از کسب و کارها نتیجه داشت؛ امروز ما نیازمند روشهای بهتری برای تعیین استراتژی هستیم.
همانطور که دیدید با توجه به تعریف بالا شما باید در مقام والایی باشید، تا استراتژی شما به عمل بشیند، در غیراینصورت ایده یا استراتژی شما نتیجه ای جز الودگی صوتی نخواهد داشت! ولی ایا این روش موجب موفقیت اپل شد؟
طبق تعریف جدید استراتژیست، شما نیاز نیست که یک مسئول عالی رتبه با تجربهی بالا باشید، حتی یک مسئول ساده در یک شرکت میتواند نتایج بزرگی بعنوان یک استراتژیست برای شما رقم بزند، همانند انچه در شرکت اپل اتفاق افتاد. شما میتوانید با ایجاد نظام مدیریت استراتژیک در شرکتتان، اجازهی ایجاد گروهای های استراتژیک یا گروههای action learning را بدهید و نتایج شگفت انگیزی را بدست اورید.