امروزه همه ما با انواع تبلیغات از برندها یا بنگاههای اقتصادی مختلف در جاهایی که انتظارشونو داریم، مواجه میشیم و خب البته واکنشمون به هرکدوم از اونها بر اساس ذهنیت و دیدگاهمون در خصوص اون محصول یا برند متفاوته؛ اما آیا تا حالا شده تبلیغی ببینیم و جا بخوریم؟ یا اینکه بعد از خوندن یه مطلب بلند توی اینترنت در رابطه با چیزی که سرچ کرده بودیم، متوجه بشیم این مطلب در واقع قرار بوده ذهن ما رو برای خرید یه محصول یا استفاده از نوع خاصی از خدمات آماده کنه؟
در واقع تبلیغات به عنوان یه ابزار مهم در زمینه بازاریابی همواره از سوی برندها و فعالان اقتصادی مورد استفاده قرار میگیره و اغلب شاخص های کلیدی عملکرد در زمینه تبلیغات هم بر اساس تاثیر روی میزان فروش تنظیم میشن؛ اما یه چیز مهمی که اغلب شرکتها نادیده میگیرن نقش استفاده از بازاریابی پنهان که مرز بسیاری باریکی با برخی از فرایندها در روابط عمومی و PR داره، هست.
در واقع بازاریابی پنهان که همونطور که از اسمش پیداست، پنهانه و چارچوب کاملاً دقیقی برای تنظیم کردن کمپینهای تبلیغاتی و رسانهای بر مبنای اون وجود نداره در بسیاری از موارد سعی میکنه تبلیغات مستقیم برای بیننده رو به حداقل برسونه و خرید یک محصول یا استفاده از نوع خاصی از خدمات یک پلتفرم رو به مشتریان توصیه کنه که البته در این روش اغلب از توصیه شخص سوم یا Third Party استفاده میشه!
اگر بخوایم به سابقه این مدل از تبلیغات و بستههای بازاریابی مبتنی بر روشهای پنهان یا غیرمستقیم سری بزنیم در واقع این روش به صورت سیاستگذاری شده اولین بار از نتایج یه آزمایش مشهور که توسط جیمز ویکاری ساماندهی شده بود، بدست اومد.
جیمز ویکاری یکی از محققان معروف در حوزه تحقیقات بازار بود و مطالعات در زمینه رفتار مصرف کننده و متغیرهای مرتبط با اون رو از ابتدای فعالیتش در این زمینه آغاز کرد؛ در واقع جیمز سعی داشت در جریان تحقیقات خودش، به چارچوبهای دقیقی از مدلهای پیش بینی نحوه واکنش مصرفکنندگان به انواع تبلیغات مرتبط با کالاها یا خدمات برسه.
همزمان با آغاز دهه 50 میلادی، بحث و تبادل نظر در رابطه با کنترل ذهن و رویکردهای موفق در حوزه شستشوی مغزی داغ شد و بر همین اساس، جیمز ویکاری، آزمایش مشهور خودش در رابطه با تبلیغات نامرئی (Invisible ads) رو اجرائی کرد.
البته دادههای حاصل از انجام این آزمایش از سوی جیمز ویکاری بعد از پایان آزمایش و با گذشت زمان، تغییرات محسوسی رو تجربه کردن اما هنوز منبع الگو و رویکرد اصلی بسیاری از بستههای رسانهای و کمپینهای تبلیغاتی شرکتهای بزرگ و مشهور دنیا محسوب میشن.
تحقیق آقای ویکاری به این شکل بود که مخاطبان داخل سینما، بدون اینکه در جریان باشن و از قبل به اونها اطلاع داده شده باشه، در معرض بازاریابی پنهان قرار میگرفتن؛ به این شکل که در طول فیلم پیامی چشمکزن با مضمون:«گرسنهای؟ پاپ کرن بخور و کوکاکولا بنوش» نشان داده میشد؛ ولی بینندگان به این پیام آگاه نبودند و اون رو نمیدیدند!
در حقیقت ذهن خودآگاه انسان فقط میتونه تصاویری رو که بیشتر از ۱۳ میلی ثانیه پخش میشن رو درک کنه در حالی که این پیامها هر چند دقیقه به مدت ۱۰میلی ثانیه نمایش داده میشدند! بنابراین فقط ذهن ناخودآگاه متوجه این فریمها میشد.
جیمز ویکاری ادعا کرد این آزمایش را روی حدود 45 هزارنفر از افرادی که برای تماشای فیلم به سینما اومده بودند انجام داده و با این پیامهای پنهان، فروش پاپ کورن ۱۸.۱درصد و فروش کوکاکولا ۵۷درصد افزایش پیدا کرده است.
در طول زمان حرف و حدیثهای زیادی در نقد، رد و انکار یا تایید اثرگذاری این مدل از تبلیغات صورت گرفته اما همچنان مستندات قابل اعتمادی ارایه نشده است.
اما بطور کلی اساس تبلیغات نامرئی، در استفاده از محرکهای زیر آستانه ای ست یعنی عواملی که حواس پنجگانه انسان رو تحت تاثیر قرار میدن اما بصورت ناخودآگاه!
اولین چیزی که در این بازاریابی پنهان تحت تاثیر قرار میگیره، ادراک ناخودآگاه افراده؛ تاثیرگذاری ادراک ناخودآگاه، فرآیندی برنامهریزی شده است که به وسیله متخصصان علوم ارتباطات دستکاری میشود. افراد مختلف در واکنش نسبت به محرک ها و دادههای دریافتی، مطابق با دستورالعمل تعیین شده رفتار میکنن، بدون اینکه از دستورالعمل مربوطه اطلاع داشته باشند. اگرچه برخی ادعا میکنند تبلیغات ناخودآگاه ناموثر است یا فقط یک شایعه است، اما مستندات به دست آمده از استفاده شدن این روشها در رسانههای گروهی، نشون میده که سازندگان این روش کاملا به قدرت اون ایمان دارند.
با در نظر گرفتنِ مطالعات و تحقیقات گوناگونی که برای تایید یا رد ادعای آزمایش جیمز ویکاری انجام شده و بعضی از اونها تاثیر تبلیغات پنهان را رد و برخی تایید میکنن، آیا صاحبان کسب و کارها یا سیستمهای سرمایه داری از این ویژگی مغز انسان در جهت منافعشون استفاده کردهاند یا نه؟