کودک کشی، فاجعه غمباری است که اسناد بینالمللی - ازجمله اساسنامه ICC و کنوانسیون حقوق کودک - به آن اشاره کرده و مکرراً در آراء منتقدین حقوق بشر نیز آمده است. طرفداری از منافع کودکان، حامیان متعددی دارد که فریاد خود را برای شنیده شدن هر روز بلندتر میکنند. به خیال خامشان که مصونیت فیزیکی، تمام ماجراست!
دلسوزی برای کودکان غزه و فلسطین و همه آوارگان جنگی، دغدغهی انکارناپذیری است که برای داشتنش لازم نیست صاحبنظر باشی. انسانیت کافی است! اما کجاست که کشتن روان کودک را جرمانگاری کند؟! زمینلرزه ویرانگری که بدون جنگ و نبرد، بی هیچ جنگافزار و تازیانه، کودک بیدفاع را تا ابد درهم میشکند.
درست آنجایی که جرقهای از اشتیاق و امید خاموش شده، تمنایی تحقیر گشته و قریحهای در پس هزاران جدال، سرکوب مانده، آیندهی پرطمطراق رؤیاهای کودکان بیرحمانه ربوده میشود. در این نقطه است که حرکت از مطلوب به سمت دنیایی عاری از شادی و آرزو آغاز گشته و نقشه راه نابجایی، دستور کار زندگی این موجود بیپناه قرار میگیرد. در حالی که همه چیز رنگ باخته و سیاهی شکوهمندانهتر از همیشه تجلی مییابد!حال کدام مرجع است که عمل ساکت و موذیانه شکستن احساسات یک کودک را محکوم کند؟!کیست که صدای خردشدن رؤیاها را شنیده به هوای نجات اعتنایی نماید؟!
اگرچه رستگاری کودکان در این حد از کمال مطلوب بعید است و بوی بهبود از اوضاع جهان شنیده نمیشود، اما هزاران امید است به تحقق شکل گستردهتری از مفهوم کودککشی و اهتمام در مسیر پرورش کودکانی که بیپروا رؤیا میسازند، بیباکانه کاوش میکنند و حقیقت هستی را از پس ظاهر مصنوع آن، از نگاه خود، کشف میکنند.