گاهی میترسم و خودم را نگاه میکنم و احساس میکنم بسیار آسیب دیدهام، بسیار به خودم آسیب رسانیدهام در حالیکه میدانم هیچکسی نمیتواند از خودم برای خودم مهمتر باشد چرا که تنها درین صورت میتوانم برای خودم و حتی دیگری موثر باشم.
بسیار تنها شدهام، و هیچ معاشرتی را جالب پیدا نمیکنم و افرادی را که معاشرتشان را جالب پیدا میکنم از من دور هستند. انگار که گم شده باشم. انگار مهرطلبی شده باشم که هیچکس به او مهر نمیورزد، انگار کسی باشم که هیچکس به او گوش نمیدهد، انگار طرد شده باشم، ترسیدهام. بسیار ترسیدهام. آنقدر ترسیدهام که دوست ندارم با هیچکس راجع به آن صحبت کنم، دوست ندارم به کسی مجوز اظهار نظر بدهم، دوست ندارم کسی از ضعف حال این روزهایم مهربان شود، قهرمان شود، تازه به خودش بیاید که موثر باشد. و به شدت معتقدم که تنها کسی که میتواند اوضاع را برایم درست کند خودم هستم.