بلک ویدیو 2021 پس از یک سال تأخیر ، سرانجام در تاریخ 18 تیر 1400 در سینماها اکران شد و در دسترس مشترکان دیزنی پلاس قرار گرفت. اگرچه ما از ماه مه سال 2020 با اخبار مربوط به این فیلم و به تعویق انداختن مداوم آن روبرو بوده ایم ، اما انتظار و تمایل ما برای دیدن این اثر به صورت مشخص ادامه دارد. برای بررسی Black Widow در ادامه با در این مقاله همراه باشید
سوالی که همیشه برای طرفداران فیلم های مارول ایجاد می شود این است که چرا شخصیت های ثور ، کاپیتان آمریکا و مرد آهنی قبل از ناتاشا رومانوف هرکدام فیلم مستقل خود را داشتند؟ با مرگ رومانوف در فیلم Avengers: Endgame ، ماجراهای او به پایان رسید. طرفداران احساس می کردند که مرگ بیوه سیاه به معنای کنار گذاشتن شخصیت است. به همین دلیل ، آنها اعتراض خود را نسبت به این موضوع مدتها قبل از وقوع همه گیری کرونا آغاز کردند. فیلم کیت شورتلند نشان می دهد که بیوه سیاه می توانست دنیای خودش را مدتها پیش داشته باشد. زیرا در اینجا شخصیت ها ، پیشینه داستان و طرح کافی برای ساختن یک مجموعه کامل وجود دارد. بسیاری از فیلم های منتشر شده در سال 2021 به دلیل واقعیت ساختن آنها در دنیای پس از کووید با فیلم های قبلی کمی متفاوت بودند. اما بیوه سیاه شباهت زیادی به فیلم های قبل از کرونا دارد. این فیلم کاوش در یکی از معروف ترین شخصیت های مارول در تاریخ است. رویارویی با این شخصیت خیلی دیر اتفاق افتاد اما از هرگز بهتر بود.
اریک پیرسون فیلمنامه Black Widow را نوشته است. او یک فیلمنامه نویس باتجربه مارول است و در پشت صحنه فیلم Avengers: Infinity War و Avengers: The End of the Avengers (پشت انتقام: پایان بازی) حضور داشته است. البته فیلم هایی مانند ثور ، مرد عنکبوتی ، مرد مورچه ای را نباید فراموش کرد. شورتلند و پیرسون در همکاری خود به کلاسیک جاسوسی و جنبش پوپولیست اشاره کردند. آنها از عناصری استفاده می کنند که فیلم های بورن را منعکس می کند مانند ماموریت: غیرممکن ، نامزد منچوری و بیشتر از همه جیمز باند. (به حدی که در یکی از صحنه های فیلم کلیپی از 007 در تلویزیون نشان داده می شود.) با این حال ، بیوه سیاه همه این فیلم های اکشن جاسوسی عالی را با هم ترکیب کرده و باعث تازه و بدیع جلوه دادن فیلم می شود. بیش از هر چیز البته اصالت و قدرت فیلم مدیون توانایی شورتلند در ساخت دقیق و هنرمندانه صحنه های اکشن فیلم و انتخاب هوشمندانه بازیگران است. در مرکز فیلم چهار بازی شگفت انگیز توسط اسکارلت جوهانسون ، راشل ویس ، دیوید هاربر و بیش از همه فلورانس پوگ وجود دارد.
جهان سینمایی مارول پس از یک سال تعطیلی اجباری و در پی شیوع کرونا دوباره بازگشته است و به نظر می رسد که هرگز متوقف نخواهد شد. اما صحبت در مورد حرکت مارول پوچ است ، با توجه به اینکه کرونا واقعاً مانع آن نشد. از آنجا که مارول کار بسیار خوبی انجام داده است که در این فصل تعطیلات به هیچ وجه احساس تعطیلات نمی کند. اگرچه بزرگترین فیلم های مارول باید در پارکینگ دفن می شدند ، اما زمان مناسبی برای اقامت مردم بود تا در صنعت تلویزیون تازه تاسیس درخشش داشته باشند. ممکن است او برق گرفته باشد ، اما ژنراتور اضطراری مارول تاریکی را غیرممکن کرد.
با سریال های Vandavision ، Falcon ، Winter Soldier و Loki دیزنی پلاس ، نه تنها طرفداران این مجموعه را با محتوای جدید مشغول نکرده اند بلکه مطمئن شده اند که دنیای سینمایی / تلویزیونی Marvel پیشتاز اخبار سرگرمی است ، بلکه در رتبه های بعدی قرار دارد. مراحل سری (خود را برای جهانهای موازی آماده کنید!).
حداقل 9 سریال دیگر علاوه بر Guardians of the Galaxy Christmas Special در حال حاضر در حال تولید است که همه داستان عالی سریال را به جلو سوق می دهد ، اما بیوه سیاه ، اولین فیلم بلند مارول پس از دو سال وقفه ، به پایان رسیده است . با توجه به آینده این گروه ، آنها در نقش کاوش در گذشته آنها هستند.
بلک ویدو از نظر تکنیکی آغاز فاز چهارم جهان سینمایی مارول است ، که در حقیقت ، ماهیت قهرمان اصلی داستان او در Captain America: Civil War and the Avengers: Eternal جنگ ، صفحه سفید و سفید خالی مانده در قسمت نسبتاً گذشته دور.
بنابراین ، Blackwido احتمالاً تنها فیلم مارول است که نظرات مختلفی را دریافت می کند. طرفداران به همان اندازه که فرصتی برای مارول داشتند تا فیلم مستقل یکی از بازیگران اولیه انتقام جویان را ببیند (ناتاشا قبل از ثور معرفی شده بود) خوشحال شدند و همچنین از اینکه مارول خیلی دیر شده شکایت داشتند.
زیرا در سراسر دنیای مارول ، هیچ شخصیتی به اندازه ناتاشا به فیلم شخصی خود گریه نکرده است. نه تنها همه اعضای اصلی فیلم انتقام جویان (به جز هاوکی ، که سریال اواخر امسال پخش شد) فیلم های خاص خود را داشتند ، بعضی از آنها مانند تونی استارک ، استیو راجرز و ثور نه یکی دو نفر بلکه سه نفر بلکه حتی اول: طرح اصلی عصر آلتران این بود که انتقام جویان در خانه هاوک بمانند و خانواده او را بشناسند ، که ناتاشا از آن محروم شد.
برای فهمیدن اینکه بلکیدو واقعاً چه کسی است ، طرفداران مجبور شده اند در فیلم هایی که وی نقش مکمل را بازی می کرد یا فقط یکی از ده ها شخصیت مکمل بود ، به اطلاعات پراکنده و گفتگوهای پراکنده درباره گذشته او اعتماد کنند. در نتیجه ، بلك كویدو هرگز فرصتی پیدا نكرد كه به عنوان جاسوسی آموزش دیده فراتر از تیپ آشكار خود برود و انسانی با هویت ملموس شود.
این اتفاق در حالی رخ داد که بلک کویدو در طول حضور خود در فیلم های مارول مدام در موقعیت هایی قرار داشت و قدرتمندترین کار آن به درک بهتر مخاطب از روانشناسی بستگی دارد. به عنوان مثال ، در حالی كه تلاش های دولت آمریكا برای تولید یك سرباز فوق العاده ، استیو راجرز را به یك كاپیتان آمریكایی تبدیل كرد و اختراعات معجزه آسای هنك بیم برای اختراع فناوری كوچك سازی كه در نهایت آنتن را ایجاد كرد ، شوروی بی اعتنا نبود. هیچ یک از این دستاوردهای علمی / نظامی در خانه اتفاق نیفتاده است. اتحاد جماهیر شوروی در حال تولید سربازان فوق العاده خود بود تا در مسابقه تسلیحاتی با ایالات متحده از آنها عقب نماند. به عبارت دیگر ، ناتاشا رومانوف ، یک کودک یتیم به اجبار که از کودکی به عنوان یک قاتل بی رحم آموزش دیده بود ، توسط سازمان اتاق سرخ ترسناک برای اطمینان از وفاداری وی عقیم شد و به طور غیر مستقیم به فعالیت های نظامی آمریکا آسیب رساند.
همچنین ، عدم تولید انفرادی Blackwido به موقع (مرحله اول این مجموعه یا حداکثر بلافاصله پس از انتشار جنگ داخلی) تأثیری را که انتقام جویان بر ناتاشا نادیده گرفت ، نادیده گرفت. زیرا همانطور که بلک ویدو نشان می دهد ، ناتاشا زندگی دیگری خارج از رابطه خود با سایر اعضای انتقام جویان ندارد.
تونی استارک دارای چکمه های کاغذی و رودی است. استیو راجرز باکی بارنز و سام ویلسون را در اختیار دارد. واندا چشم انداز دارد. Antman و Hawkeye دو خانواده دارند. پیتر پارکر ام جی ند و عمه اش مای را دارد و تیشالا هم خودش را دارد. ناتاشا ، به جز انتقام جویان ، تنها است. شاید به همین دلیل است که جاس ویدن سعی کرد ناتاشا و بروس بنر را در Avengers: Ultra یک زوج کند ، اما نه تنها رابطه عاشقانه آنها قهری و غیر طبیعی بود ، ناپدید شدن هالک در پایان فیلم و دیدار مجدد آنها مدت زیادی طول نکشید تا جنگ ابدی .
همکلاسی های ناتاشا تنها خانواده او هستند. به همین دلیل استیو راجرز جنگ داخلی را ترغیب می کند تا از تجزیه تیم جلوگیری کند. ناتاشا به او التماس می کند که به هر حال خانواده را کنار هم نگه دارد. اگرچه او هیچ منطق یا استراتژی برای جلب رضایت آنها یا بهبود پیوند شکسته ندارد ، اما تنها چیزی که می داند این است که این تیم باید یک تیم باقی بماند. در پایان جنگ داخلی ، ناتاشا آخرین مانع استیو و باکی در فرار از دولت است. با نقض توافق نامه سوکوویا ، ناتاشا امکان فرار موفقیت آمیز استیو و باکی را فراهم می کند. در پایان ، اعتمادی که به تنها دوستانش داشت بیش از قانونی که استیو می خواست امضا کند ، شکست خورد. او که می داند خودش را به خطر خواهد انداخت ، به نفع اعضای خانواده اش تصمیم می گیرد. آیا دقیقاً همان نوع خودسوزی خانواده ها برای یکدیگر نیست؟
کمی بعد ، انتقام جویان: پایان بازی از جایی شروع می شود که همکلاسی های باقیمانده ناتاشا پس از ناپدید شدن نیمی از جمعیت کره زمین و تلاش برای فتح آن ، در تانوس شکست می خورند. استیو راجرز در مورد بازگشت نهنگ ها به رودخانه هادسون صحبت می کند و در جلسات گروه درمانی برای بازماندگان ویران شده تانوس شرکت می کند. تونی استارک به کوهستان نقل مکان کرد و صاحب فرزند شد. ثور با شکست دادن مخالفان خود در Fortnite سعی می کند ناامیدی خود را در دنیای واقعی پنهان کند. با این حال ، ناتاشا هنوز آماده تسلیم شدن نیست. او تنها چیزی را که از مرکز فرماندهی انتقام جویان باقی مانده بود کنترل کرد. او تنها عضو تیم است که به احتمال تقریباً غیرممکن نجات دوستانش و هر کس دیگری که توسط تانوس ویران شود ، متعهد است. شاید به این دلیل که فروپاشی تنها خانواده اش باعث شد او بیش از دیگران در جهان احساس تنهایی کند.
بنابراین شکی نیست که جای خالی فیلم شخصی ناتاشا همیشه در سریال احساس می شد ، بلکه کاوش عمیق و دقیق تری در مبارزات درونی او مطمئناً تصمیم او را برای تغییر زندگی در پایان بازی منطقی تر و منطقی تر می کرد. ضربه ای چشمگیر. شما قویترین را دارید.
این موضوع باعث می شود که علی رغم نقش کم دراماتیک این شخصیت در فیلم نسبت به ناتاشا ، کاپیتان مارول قبل از پایان بازی یک فیلم انفرادی بسازد و این باعث بزرگترین لغزش در دنیای سینمایی مارول شود. در نتیجه ، انحصاری ناتاشا از مهمترین تک آهنگ مارول قبل از پایان بازی به غیرضروری ترین فیلم مارول در دوره بعد از بازی تنزل یافته است. آیا Blackquido به اندازه کافی خوب است که بتواند با قدرت خاص خود از حاشیه اطراف خود بکاهد؟ جواب منفی است
اگرچه این فیلم از نظر دمیدن انسانیت و روح در بدن ناتاشا نسبتاً موفقیت آمیز است و تصمیم او برای خودزنی در پایان بازی به طور کلی در کنار امثال Thor: Dark World ، Captain Marvel ، تا حد ممکن قابل درک است. و مرد آهنی II ، در بین بدترین فیلم هاست. در سریال BlackVideo مجموعه ای از تمام کلیشه های خسته کننده و خسته کننده Marvel Cinematic Universe در این مجموعه است. اگرچه بازگشت این استودیو به گذشته یک داستان عاقلانه است ، اما توسعه نیافتگی فیلم از نظر کیفیت فیلم سازی قابل بخشش نیست. بلک کویدو اندکی پس از فرار ناتاشا در پایان جنگ داخلی آغاز می شود. وی هنگام اقامت در یک خانه امن در میان طبیعت ، با بسته ای مخفی روبرو می شود که یکی از همکلاسی های سابقش ، یلنا (با بازی فلورانس بو) برای او فرستاده است. یلنا فقط همکلاسی سابق ناتاشا نیست. آنها خواهر ناتنی یکدیگر هستند.
از زمان کودکی ، ناتاشا و یلنا عضوی از خانواده جاسوسهای خواب آلود روسی بودند که خود را به عنوان یک خانواده آمریکایی معرفی می کردند. در حالی که والدین ناتاشا و یلنا اسناد مخفی دولت را می دزدند یا مأموریت های خرابکاری را انجام می دادند ، این دو خواهر بخشی از پوشش را به خانواده جعلی خود دادند. ناتاشا ، که دوره ابتدایی اتاق سرخ را گذرانده بود ، به اندازه کافی بزرگ بود که می توانست هویت واقعی خانواده اش را بداند ، اما این زندگی ساختگی تنها زندگی واقعی لیلنا جوان بود و خواهد بود ، و اعضای خانواده جعلی او و تنها خانواده واقعی او خواهد بود.
ناتاشا با كمترین تردید با كمك یلنا ، كه راهی برای برچیدن برنامه تولید بلك كویدو پیدا می كند ، می شتابد. تصمیمی منجر به شکار آنها توسط یک دستگاه قتل ، شبیه ساز و نیمه مکانیکی شبیه ترمیناتور معروف به Taskmaster می شود. با هر گلوله ای که از آنها جلوگیری می شود و هر ضربه ای کبودی جدید به ضرب و شتم قبلی خود اضافه می کند ، به طور فزاینده ای روشن می شود که عدم حضور 20 ساله ناتاشا در جلنا باعث کاهش احساس پیوند برادرانه وی نشده است.
برخلاف اکثر فیلم های مارول ، BlackVido در مورد تهدید آخرالزمان نیست که سرنوشت جهان به آن بستگی دارد. اگر ناتاشا تصمیم بگیرد که این تهدید را نادیده بگیرد و به خلوت خود در طبیعت بازگردد ، جهان مانند گذشته ادامه خواهد یافت. اما وقتی ناتاشا می فهمد که Draykov ، متفکر اتاق سرخ ، مواد شیمیایی بدست آورده است که به آنها امکان می دهد ذهن ارتش بیوه های سیاه خود را کنترل کنند (اگر از آنها بخواهید که به خودشان شلیک کنند ، آنها بدون هیچ تردیدی ماشه را می کشند) ، ناتاشا آن را نادیده نمی گیرد. دلیل تصمیم ناتاشا را می توان تقریباً بلافاصله فهمید. ناتوانی وی در جدا کردن کار از زندگی شخصی و جدا کردن همکارانش از خانواده مانع از تبدیل شدن او به بهترین قاتل خونسرد جهان می شود اما در عین حال او را به یک قهرمان ایده آل تبدیل می کند. BlackVideo با این خلاصه امیدوار کننده شروع می شود.
انتخاب مارول همیشه یکی از بزرگترین نقاط قوت او بوده و بلک ویدو نیز از این قاعده مستثنی نیست. فلورانس پوگ و اسکارلت جوهانسون مهارت های خارق العاده ای در ابراز احساسات ظریف و صادقانه شخصیت های خود دارند و آنها را با عمقی که ناگفته باقی مانده است تقویت می کنند. پیو و یوهانسون دیدار خواهران با الکسی (دیوید هاربر) و ملینا (راشل وایز) پدر و مادر جعلی خود را به یکی از ارگانیک ترین صحنه هایی که در هر فیلم مارول دیده ایم تبدیل می کند.
خوشبختانه ، فارغ از شوخی های گیج کننده امضای مارول که در سایر لحظات فیلم حضوری دردناک دارند ، این سکانس به یک شام خانوادگی بسیار ملموس تبدیل می شود که در طی آن تاریخچه دلخوری های پنهان ، حسرت های حسرت ، روابط گسسته ، کلمات عقب مانده و تجمع مزمن کلمات: آنها راهی برای منفجر شدن پیدا می کنند و استعداد این بازیگران توانمند و گرانقدر در پر کردن جای خالی متن ، یک توالی ساده اما موثر ایجاد می کند.
برخی از بهترین قسمت های فیلم به مشاهده تعامل خنده دار پیو و جوهانسون اختصاص یافته است. شیمی آنها به شکل تردیدهای خواهر بزرگتر / خواهر کوچک آنقدر خنده دار و قانع کننده است که مقدمه ناگهانی یلنا را بدون اینکه ناتاشا آن را ذکر کند ، قانع کننده تر کند. همچنین ، نبرد دلخراش و تنهایی زوج جاسوسی (که فاقد ابرقدرت هستند) نوید فیلمی را می دهد که می تواند تبدیل به نسخه مارول از ماموریت غیرممکن جیسون بورن شود یا جیمز باند (اما نه در واقع ، آخرین غرور جالب) از فرمول فانتزی فاصله می گیرد و مقیاس حماسی که بر اکثر فیلم های مارول مسلط است و به عنوان یک اقدام خارق العاده ، تاریک و کلاستروفوبیک در آپارتمان ها ، پشت بام ها و خیابان های سنگفرش شده شهرهای اروپا ارائه می شود. اگرچه به نظر می رسد این مسئله برای مدتی کوتاه وجود داشته باشد ، اما تلاش برای Blackquido برای شکل دادن به هویت و تجربه منحصر به فرد او کوتاه مدت است زیرا او در مقابل کلیشه بکر مارول زانو می زند.
با پیشرفت فیلم ، فیلمنامه خودکار آن بیشتر و بیشتر شبیه چیزی است که نه توسط انسان ، بلکه توسط الگوریتم نوشته شده است. مسئله این نیست که BlackVideo بسیار قابل پیش بینی است. مشکل این است که Blackouido هر زمان که فرصتی برای غیرمنتظره شدن پیدا می کند ، رویگردان می شود.
وقتی راهی غیر منتظره و جسورانه برای خیره کردن مخاطبانش سبز می شود ، او سرانجام با حرص و تنبل به همان مسیر مستقیم و پاستوریزه قبلی ادامه می دهد و هر زمان فرصتی برای شکستن شخصیت روایی یک داستان فراهم شود ، حاشیه های آن را تقویت می کند ، مخاطبان خود را به چالش می کشد و به آن پشت می کند. به عنوان مثال ، پیش زمینه داستان تکان دهنده ناتاشا حول موضوعات تاریکی مانند کنترل ذهن ، شکنجه ، ترورهای سیاسی ، قاچاق کودکان ، عقیم سازی اجباری زنان ، شستشوی مغزی و سو abuse استفاده مردان از دختران است.
یکی دیگر از احتمالات از دست رفته این فیلم که با انتشار آن برای همیشه فراموش شد ، اختلافات بین ناتاشا و خواهرش است. در دنباله تعقیب و گریز هنگامی که آنها از Taskmaster فرار می کنند ، یلنا اسلحه خود را به سمت ماشین در حال عبور نشان می دهد ، تهدید می کند که راننده را از پشت فرمان بیرون می کشد و ماشین او را می دزدد. ناتاشا با وحشت نسبت به صحنه واکنش نشان می دهد. او حتی کار خواهرش را زیر سوال می برد؛ او باور نمی کند کارش به عنوان انتقام جویانه ترساندن مردم با اسلحه و سرقت اتومبیل آنها بوده است.
این صحنه نوید یک مبارزه جالب بین دو خواهر را می دهد. با دیدن نحوه برخورد یلنا با موقعیت ها و واکنش ناتاشا به او ، می فهمیم که ناتاشا از زمان جاسوسی روسی تا چه اندازه تغییر کرده است. همانطور که ناتاشا در طی ارتباط با انتقام جویان بیشتر مورد توجه و قدردانی قرار می گیرد ، یلنا بی پروا و بدون جلا باقی می ماند. این واقعیت که گاهی ناتاشا باید رشته های النا را بکشد و گاهی اوقات چاره ای جز پیشبرد راه حل های غیر قهرمانانه النا نیست ، می تواند منجر به یک مبارزه شخصی جالب شود و ناتاشا می تواند به عنوان یک مربی غیر رسمی بدست آورد. متأسفانه ، ذکر اختلافات آنها به یک نمایش گذرا تبدیل شده است. با این حال ، مشکل Taskmaster نه تنها این است که او به شدت سالم است (همه چیز با تنفس یک ماده جادویی به خوبی تمام می شود) ، بلکه به نظر می رسد که او یک مانع فیزیکی ناامید کننده است.
اول اینکه ، تصور اینکه یک مجرم بتواند از سبک جنگجویان انتقام جویان تقلید کند بی معنی است. چرا؟ زیرا سبک مبارزه نیمی از اعضای انتقام جویان غیر قابل تصور است. سبک مبارزه ثور مبتنی بر داشتن چکش است. تونی استارک مجهز به کت و شلوار آهنی ساخته شده با فناوری خودش است. توانایی های دکتر استرنج از باز شدن چشم سوم و تجهیزات جادویی او ناشی می شود ، مانند سر شناور و سنگ زمان ، که هالک هالک است. در مورد افرادی مانند اسکارلتوویچ نیز همین امر صدق می کند. بنابراین ممکن است ترسناک به نظر برسد که تسک مستر را به عنوان شخصی که بر سبک جنگ انفرادی Avengers تسلط دارد ، نشان دهد ، اما توانایی محدود او در پایین آوردن سپر کاپیتان آمریکا ، تیراندازی با کمان هاوکای و از بین بردن لباس او ، به این توصیف داده می شود. .
این بدان معنا نیست که Taskmaster نمی تواند به یک جنایتکار قوی تبدیل شود. هنگامی که ایده تسک مستر برای تسلط بر سبک مبارزه ناتاشا مطرح شد و وی را قادر به پیش بینی هر حرکت خود کرد ، می خواستم ببینم ناتاشا چگونه او را کتک می زند. اما فیلم ، به استثنای صحنه مبارزه با پل ، که ناتاشا را به دردسر می اندازد ، از آن به شکل خلاقانه و معنی دار دیگری در دنباله استفاده نمی کند. با چه ترفندی ناتاشا کسی را که افکار او را می خواند و حرکاتش را حفظ می کند شکست می دهد؟ چگونه او با انعکاس در آینه خود را متعجب می کند؟ فیلم به این س excitingالات مهیج پاسخ نمی دهد. پیش بینی شده ترین گناه بلک فیدو در این پایان نامه یافت می شود. اگرچه فیلم به عنوان یک کار تیمی حول مبارزات انفرادی جیسون بورن آغاز می شود ، اما ناگهان به صحنه سوم پر از انفجار دیجیتال ، ریزش آوار فلزی ، لاشه هواپیما و تخریب وحشتناک تبدیل می شود.
این پایان نامه که کیفیت جلوه های ویژه زشت آن بیش از آنکه یک فیلم 200 میلیون دلاری از بزرگترین استودیوی جهان را به یاد داشته باشد ، به یاد آور ویژه تبلت های این خانواده می افتد ، یکی دیگر از کلیشه های بد مارول را برجسته می کند: پایان نامه فاحشه ای که بلندتر می شود. با این حال ، هیچ یک از این مشکلات بدترین گناه مارول را خنثی نمی کند: شما به زودی متوجه می شوید که بلک ویدو شخصیت خاص ناتاشا رومانوف نیست ، بلکه قهرمان شخصیت دیگری است که در مجموعه دیزنی پلاس ادامه خواهد یافت.
بلک ویدو به جای ناتاشا ، به عنوان فیلم انفرادی Backward: Yelena در نقش جانشین خود بازی می کند. به عبارت دیگر ، بر خلاف آنچه تصور کردیم ، مارول نه تنها پس از یک دهه تأخیر سرانجام با ساخت فیلم ناتاشا رومانوف اشتباه خود را جبران کرد ، بلکه از فیلم ناتاشا بهانه ای برای معرفی قهرمان جدید سری بعدی خود سو mis استفاده کرد. . این تصمیم فوری زخم طرفداران را لمس کرد ، آنها برای تماشای فیلم مجبور بودند تا مرگ ناتاشا صبر کنند.
اگر بلک ویدو دومین یا سومین فیلم سینمایی ناتاشا باشد ، ایده استفاده از آن برای معرفی نسل بعدی قهرمانان مطرح شده است ، اما این واقعیت که ناتاشا از زمان مرگ هنوز در سایه شخصیت دیگری در تنها فیلم بلند خود قرار دارد ، تحت الشعاع قرار گرفته است. این هیچ جایی بیشتر از توالی نفرت انگیز پس از تیتراژ دیده نمی شود. این سکانس فعلی به دید یلنا از قبر ناتاشا اختصاص دارد. نتیجه این کار یک سکانس آرام است که به ما امکان می دهد بی سر و صدا در مورد شخصیت این شخصیت در جهان فیلم مارول تأمل کرده و خاطرات را که به سرعت از جلوی چشمان ما می گذرد مرور کنیم. به خصوص با توجه به اینکه بازی فلورانس پیو در بیان مالیخولیایی ، نقص و نوستالژی مخاطب فوق العاده است. اما اگر بگویم فوراً چه اتفاقی می افتد؟ ناگهان نخ تفکرات ما با تجاوز غیرعمدی شخصیت دیگری به این صحنه پاره می شود که در حالی که محتوای بینی او را خالی می کند ، با صدای بلند به یک دستمال ختم می شود.
پس از آن ، او بلافاصله تصویری از هدف یلنا را نشان داد که برای مأموریت بعدی خود فرستاد و زمینه را برای پروژه آینده مارول هموار کرد. عجله مارول برای جلب توجه مخاطب به آنچه در آینده خواهد آمد ، از بین بردن این فرصت ضروری برای ایستادن ، نفس کشیدن و فکر کردن در مورد آنچه اکنون اتفاق می افتد است. برای یک بار هم که شده ، مارول نمی تواند در برابر عادت های بد قدیمی خود مقاومت کند و حتی پس از مرگ ناتاشا ، او نمی تواند قهرمان عزیز خود را جدی بگیرد. کفن ناتاشا هنوز خشک نشده است و مارول فراموش می کند که به آینده فکر کند.
این یک مشکل خاص Blackquido نیست. مدت ها بود که تولیدات مارول همه چیز در مورد آنچه در حال حاضر اتفاق می افتد نبود ، بلکه طرفداران آنها عادت داشتند که حوادث امروز را فقط به عنوان راهی برای حدس و گمان درباره اتفاقات بعدی در نظر بگیرند. اما این مشکل آشنا به ویژه در این مورد نگران کننده است.
بلک ویدو همچنین یک بار دیگر به ما یادآوری می کند که مفهوم مرگ در جهان سینمایی مارول چقدر پوچ و بی وزن است. سام ویلسون جایگزین استیو راجرز می شود. پیتر پارکر جانشین تونی استارک می شود. لوکی دوباره زنده می شود (یا حداقل نسخه دیگری از او). حال ، بیایید مانند باکی ، نیک فیوری ، پپر پاتس ، گروت و جارویس را نادیده بگیریم که یا از مرگ اجتناب ناپذیر خود فرار کردند یا خود را جعل کردند. اکنون یک جاسوس آموزش دیده جدید جایگزین کارآموز سابق مارول جاسوسی شده است. اکنون که دانستیم قرار است شخصی با تمام پتانسیل Black Widow مارول وجود داشته باشد ، خلا v عدم حضور ناتاشا در بهترین حالت از بین می رود و در بدترین حالت پر می شود گویی که شخصیتی به نام ناتاشا را از دست نداده ایم. جهان مارول واقعاً تغییر نمی کند ، بلکه فقط با عناصر مختلف ثابت می ماند.
سرانجام ، بلک ویدو که سبک پیش بینی شده مارول را بدون کوچکترین انحرافی از آن دنبال می کند ، مجموعه ای از نقاط ضعف است که مجموعه را تعریف می کند. این فیلم شهامت احترام به جنبه های تاریک ، تاریک و جذاب داستانش را ندارد. او با استخراج پتانسیل هیجان انگیز خود برای ایجاد یک حریف سخت (از نظر اخلاقی و جسمی) باز می ماند.
لحظات دراماتیک او با عادتهای خردکننده شوخی های نابجا و عجله مارول روبرو شد. این مبارزات به تنهایی با یک کار بی ادبانه آسیب می بیند که باعث می شود نفوذ وی در اثر تعویض سریع مشت و لگد غیرقابل درک باشد (علاوه بر این ، در نبرد نهایی ، ناتاشا و دشمنانش نه تنها لباس سیاه می پوشند ، بلکه در یک محیط نسبتاً تاریک و مات نیز می جنگند. او انجام می دهد). نوشتن گاهی از مواجهه غیرقابل تحمل رنج می برد. برای مثال ، سخنرانی یلنا را در صحنه ای ببینید که ناتاشا زخم بازوی خود را بهبود می بخشد.
توصیف وی از اعمال شیطانی دریکوف همان چیزی است که خود ناتاشا ، به عنوان یکی از قربانیانش ، آن را شناسایی می کند. بنابراین ، این تفاسیر شبیه دیالوگ هایی است که برای مخاطبان صرفاً برای روایت جنایات دریکف نوشته شده است تا اینکه مانند یک گفتگوی ارگانیک بین دو نفر احساس شود. فیلم در حالی پایان می یابد که ناتاشا تصمیم می گیرد خودش را به ژنرال راس بسپارد ، وانمود می کند جایی برای فرار ندارد. این صحنه طوری نوشته شده است که گویی او مایل است برای اطمینان از فرار خانواده اش ، خود را فدا کند.
اما نه تنها دلیلی برای تسلیم شدن وجود ندارد (هواپیمایی که خانواده اش از آن فرار می کنند فقط چند ده متر دورتر است) ، بلکه عواقب دستگیری وی نیز کاملاً نادیده گرفته می شود. ناگهان به سکانس بعدی بریدیم و ناتاشا را کاملا خالی دیدیم. دقیقاً هدف این فیلم از این وانمود کردن که قرار است ناتاشا دستگیر شود چیست؟ تعریف نشده BlackVido به عنوان یک عذرخواهی صادقانه نیست. در فرم فیلم اکشن / جاسوسی ، این یک نسخه ناشیانه از فیلم های معتبرتر و معتبرتر از زیرشاخه است و همانطور که آنها داستانی درباره بازگرداندن اراده آزاد توسط دختران تعریف می کنند ، خود را در قالب کلیشه های محافظه کار مارول گرفتار می کنند.
-
شخصیت ها تا حد ممکن پایین هستند. ناتاشا رومانوف که او را جلوی دوربین می بینیم ، نه تنها خوب هل می دهد ، بلکه تا آخر شخصیتی عصبانی و عصبی باقی می ماند و ارتباط خاصی بین بیننده و شخصیت وجود ندارد. اسکارلت جوهانسون نیز بسیار خلاق است و پس از تیتراژ نقش بسیار بد خود را به یاد می آورد. جدا از این ، بازی دیگر بازیگران مانند دیوید هاربر اهمیتی ندارد. کمبود بازیگر کاملاً مشهود است و باید اعتراف کرد که در میان لیست نسبتاً طولانی بالای فیلم ، تنها کسی که می تواند در این داستان کمی او را دوست داشته باشد ، فلورانس پوگ است که به خوبی یلنا بلوا بازی کرد. جلوی دوربین حداقل ، فلورانس پوگ در نقش النا رابطه ای بهتر از دیگر بازیگران پیر و جوان این پروژه با صحنه های این اثر برقرار می کند! به همین ترتیب ، اگر فلورانس بی به عنوان بیوه سیاه جدید در بیوه سیاه 2 مقابل دوربین ظاهر شود ، بیش از حد مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
از آنجا که بیوه سیاه هم یک فیلم داستانی است و هم یک فیلم اکشن ، برخی از وقایع علت و معلولی فیلم را نمی توان نادیده گرفت زیرا داستان داستانی است اما قوانین فیزیک به طرز شگفت آوری در دنیای سینما نقض می شود (گنگ بخوان!). به عنوان مثال ، كیت شورتلند ، كارگردان فیلم ، معتقد است كه یك شخصیت ابرقهرمانی می تواند به راحتی از یك انفجار مهیب كه در پس زمینه او اتفاق می افتد زنده بماند ، بین زمین و آسمان پرواز كند ، و حتی در میان باران سیل آسای اشیای كوچك و بزرگ ، چتر به شخصی اهدا كند دیگری برای نجات او. در حالی که بسیاری از قوانین و قوانین فیزیک شکسته شده است ، میزانسن نیز مسخره است. قاب های فیلم Black Widow نه جوی هستند و نه در خدمت شخصیت هستند. در پشت صحنه هیچ فکر کلی وجود ندارد و می توان گفت که آماتوری بودن فیلم نشانگر ریشه کارگردان است. صحنه های اکشن اغلب در بازار آشفته است و مخاطبان به طور رسمی از تعداد بریدگی های صحنه شوکه می شوند. این فیلم شاید تنها نکته مثبت قابل دفاع ، جلوه های ویژه باشد. در غیر این صورت ، این اثر هیچ دستاورد هنری و متنی ندارد. بازیگران هیچ گلی نمی زنند. بیننده از دیدن سکانس فیلم احساس خاصی ندارد و موسیقی و سایر عناصر فیلم نمی توانند حرکتی برای حل این معضل ایجاد کنند. همه چیز در این فیلم سعی در تحریک بیننده دارد. فقط این احساس و دیگر هیچ!
ناتاشا رومانوف و داستان او در جهان مارول می توانست یک فیلم قابل احترام و سرگرم کننده تری باشد ، اما پتانسیل بی پایان این پروژه کاملا نابود شد. فیلمنامه و شخصیت های این اثر نمی توانند با بیننده ارتباط برقرار کنند و باید گفت Black Widow یکی از بدترین فیلم های مارول است که تاکنون ساخته شده است. اگر شکوه و عظمت این فیلم ، یعنی جلوه های ویژه را در نظر بگیریم ، این فیلم در هیچ زمینه ای حرفی برای گفتن ندارد. ما نه قهرمان درستی می پرورانیم و نه شخصیت منفی قابل قبولی می بینیم. Taskmaster که قرار بود در فیلم ناتاشا بازی کند ، فقط در چند حضور ظاهر شد. یکی از آن نمایش ها بیشتر شبیه یک درگیری خیابانی بین نوجوانان در یک کوچه است. ما شاهد هیچ گفتگوی یا تقابل خاصی بین این دو شخصیت نیستیم و همچنین هیچ تلاشی برای داشتن شخصیت قویتر در جریان داستان وجود ندارد. برای رشد مدیر وظیفه ، فقط سعی شد که این شخصیت از پشت نقاب و زره جذابش خاص و قدرتمند به نظر برسد. نبود صحنه های دیگر در مورد شخصیت منفی در انتهای داستان در فرم روایی مشکلی ایجاد نکرد.
بیوه سیاه رسوایی ترین تلاش را کرد تا ناتاشا رومانوف را به یک قهرمان تبدیل کند. بازی ضعیف اسکارلت جوهانسون ، فیلمنامه نویسی ضعیف و کارگردانی بسیار بدتر باعث شده است که بیوه سیاه به عنوان یکی از بدترین فیلم های مارول در جهان شناخته شود. تماشای آن حتی یک بار توصیه نمی شود.
