ویرگول
ورودثبت نام
setareh23f
setareh23f
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

میرآغاج ، معلمی ، گیاه دارویی + خاطرات شوهر عمه

آقاحسین شوهر عمه بلقیس برخلاف عمه خیلی آدم خندونیه و همیشه در فکر خندوندن ما به اصطلاح بچه هاست :) یه آقا تپل 61-62 ساله که معلم بازنشسته ی پایه دوم دبستان بودن . حالا ایشون اینقدر مارو میخندونه ببینید که با بچه های کلاسشون چیکار میکردن :) خوشبحال اونا

خلاصه آقا حسین در حین مراسم رب پزون که همه دور اجاقای گلی که بابا جان و آقا حسین همراه محمد حسین (پسر عموم) و باقی ایل و آلات :) درست کرده بودن ، نشسته بودیم شروع کردن به تعریف کردن یه خاطره از زمانی که تو روستا معلم بودن .

از زبان آقا حسین :

دلم براتون بگهه که ، سال 55 بود که میرفتم میرآغاج سر کلاس ، اون زمونا که ماشین اینقدرا نبود، اصلا مگه ما جاده داشتیم ، نه والله ! مگه این همه ماشین داشتیم ، نه بالله ! (شروع لبخندهای جمع :دی )

یروز سرراهم با یه بابایی که گاری داشت همسفر شدم، منو سوار گاریش کرد که یه الاق نسبتا جوون در حال حملش بود . حاجی از اون قدیمیا بود که سال های سال تو روستا ظحمت کشیده بود و بچه هایی بزرگ کرده بود که قرار بود من درسشون بدم ! به حاجی که گفتم من معلم مدرسه هستم اخم کرد و با لحنی شدید گفت که اخه ممد درس میخواد چیکار ، اگه ممد دس بخونه پس کی منو کمک کنه که علفارو جمع کنیم .

گفتم بهرحال حاجی دنیا داره پیشرفت میکنه ، بچه ها درس میخونن دکتر میشن .

گفت اخه این ممد به دکترا میخوره ! نمیتونه گُل و با گِل تشخیص بده

خلاصه کلی من گفتم دو هزار برابرشم ایشون گفتن و اخرسر هم به نتیجه نرسیدیم.

بعد از مدتی که من در اون روستا مشغول به کار بودم متوجه شدم که حاجی با ممد کارشون جمع کردن گیاه دارویی هست . اینا گیاهارو از کوهپایه ها جمع می کنن و اونارو میبرن شهر و میفروشن به عطاریا

ممد میگفت که گیاهای زیادی رو میبرن شهر که البته خیلی اسمای عجیب غریبی رو هم بهشون داده بودن که من با کلی تحقیق اسم دوتاشون رو کشف کردم ! کاسنی و کندر

میگفتن که کاسنی خیلی خوبه و برای بدن خیلی مفیده . خواص کاسنی اینقدر خوبه که خیلی ها از شهر میان و اونارو کیسه کیسه میبرن . اما جالبیش این بود که ممد با شغل پدرش کم کم با گیاهای مختلف اشنا شده و بود و قشنگ میشناختشون .

اینو که آقاحسین گفت من ناخداگاه حواسم رفت سمت فیلم Perfume: The Story of a Murderer . اونجا هم یه پسر جوونی بود که حس بویایی وحشناکی داشت و از طریق همین حس عطرای خیلی خفنی درست می کرد ! اخرین عطری هم که درست که ادمو مست میکرد و از خود بیخودش میکرد !

اگه این فیلمو ندیدید حتما ببینیدش ! خیلی قشنگه

خلاصه بعد از اینکه آقاحسین این موردو گفتن دیگه من حواسم پرت شد و از ماجرای شوهر عمه در میرآغاج عقب موندم . فقط اینو فهمیدم که این همه علم شوهر عمه در مورد گیاهان دارویی برمیگرده به اون زمان که رفته بود یاد بگیره و تو این وادی خودشم یه دنیا یاد گرفته بود !

بزودی بازم مینویسم ، خیلی زود

کاسنیکندرگیاه دارویی
ستاره هستم از یه دنیای غریب ، کلی خاطره و داستان هایی که خودم مینویسم رو اینجا به اشتراک میزارم .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید