ویرگول
ورودثبت نام
ستاره لباف
ستاره لباف
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

غم مخور

هرکی تو زندگیش یکسری تجربیاتی داره که بر اون تکیه کرده

احتمالا قاعده زندگی همینه! "اعتماد و ادامه حیات با تجربیات زیسته"

خب من هم مسثنی نیستم و می‌خوام یکیش رو -که احتمالا هممون تجربه کردیم- بگم.

فکرمی‌کنم "دائما یکسان نباشد حال دوران" گزینه مناسبی برای مقدمه هست و همین‌جا مقدمه رو قطع می‌کنم.

از نوجوونی می‌گم. روزهای پر فراز و نشیب نوجوونی وصف خوبی از حیات بزرگسالی هست؛ تجربیات تلخ، ناکامی‌ها، نرسیدن‌ها، نفهمیدن‌ها، درک نشدن‌ها و ...

چه کنیم که چاره‌ای جز بزرگ شدن نداشتیم؟!

زندگی به من یاد داده که پایان شب سیه سپید است.

یعنی چی؟ یعنی اگر تو زندگیت با یک شکستی مواجه شدی، اگر کارت اون طور که انتظار داشتی پیش نرفت، اگر کسی ناراحتت کرد، اگر ... ، اینطور نمی‌ماند!ناراحتی‌ها جاشون رو به‌راحتی به شادی میدن، سختی‌ها قدرت‌های بعدش رو درپی دارند، تلخی‌ها باعث تجربیات میشن و ...

لحظه‌های تلخ هستن، زیادم هستن؛ اما شیرینی لحظات زیبا رو ازمون نمیگیرند.(چه بسا لحظات زیبا از بطنِ/بعد از لحظات تلخ نیومده باشند!)

این موضوع، مبحث بسیار گسترده‌ای است. پس بنده، اختتامیه این متن رو با پاراگراف زیر اعلام می‌کنم.

خلاصه این‌که، "درد" مقوله بسیار قابل تاملی‌ست، 'درد' انسان رو به کمال می‌رسونه، بهش ادامه‌ی حیات رو یاد می‌ده و در یک کلمه، درد انسان رو بزرگ می‌کنه.

البته این متن که نوشتم در حالت حزن و اندوه بود، پس یا بیتی از محتشم کاشانی حسن ختام رو عرض می‌کنم:

"سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید

بلی حال دگر دارد سخن کز روی درد آید"

دردمحتشم کاشانیدائما یکسان نباشد حال دورانغم مخور
دانشجوی مدیریت کسب‌وکار، علاقه‌مند به موسیقی و علاقه‌مندتر به یادگیری انواع موضوعات :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید