مانند ان گنجشکی شدم که در شب بارانی مقاومت میکرد؛ولی باران با شدت میبارید و گنجشکک بیچاره مرد!
دلم بارانی میخواهد که در آن چشم هارا شست تا جور دیگر بیند و روح ها را پاک کند تا کثیفی ها از بین رود!
انگار امسال باران قصد جان همه کرده است! با آن رعد و برق های وحشت آسا و تگرگ هایی که پشت پنجره ضربه میزنند!