آنچه خواهید خواند در یک نگاه:
اگر عنوان این مطلب به نظرتان جالب آمده و باعث شده تا از سر کنجکاوی شروع به خواندنش کنید، پس به احتمال زیاد باید در حوزه محتوا فعالیت داشته باشید. این احتمال را هم بعید نمیدانم که به تازگی در حوزه محتوا شروع به کار کرده باشید؛ نه حداقل بیشتر از یک سال. به هرحال، کتابی که میخواهم از آن برایتان بگویم اصول تولید محتوای متنی، نوشته نیما شفیع زاده، منتشر شده در نشر برآیند است.
اگر بخواهم مختصری درباره چرایی انتخاب این کتاب برایتان توضیح بدهم، میتوانم به دغدغه اصلی خودم در نوشتن اشاره کنم. به عنوان کسی که در جایگاه یک کارشناس محتوای متنی مشغول به کار هستم، اصولی و درست نوشتن یک ارزش برایم محسوب میشود. کسی که بلد باشد یک عنوان درست و اصولی برای متنش انتخاب کند و بلد باشد چطور پاراگرافها را بر پایه اصول بنویسد، یک محتواکار حسابی است. اما آیا همین که اصولی بنویسم به دیده شدن و در نهایت خوانده شدن متن من کمک میکند؟ این سوالی است که من از ابتدای کار محتوانویسی به صورت جدی، از خودم میپرسیدم.
به دنبال یافتن پاسخی برای سوال بالا تصمیم گرفتم درباره اصولی نوشتن محتوا بیشتر مطالعه کنم. همین شد که در گوگل به جستوجو پرداختم. مقالاتی که در نتایج گوگل برایم نمایش داده شد را باز کردم و برخی را هم مطالعه کردم. با وجود این که اطلاعات مفیدی را در اختیار خوانندگانشان قرار میدادند، اما چیزی در این میان هنوز راضیام نمیکرد. آن چه من به آن نیاز داشتم دسترسی همیشگی به یک فایل شسته و رفته بود که به عنوان راهنما همیشه همراهم باشد. به این ترتیب، میتوانستم هر زمان که اختیار کردم سری به آن فایل بزنم و گاهی مطالبش را مرور کنم؛ به خصوص، در مورد درستنویسی کلمات، علائم نگارشی و همینطور توضیحی جامع اما کوتاه برای یادآوری دستهبندی قسمتهای مختلف یک متن.
جوینده، یابنده است.
این که میگویند «جوینده، یابنده است» درست است. تصمیم گرفتم علاوه بر گوگل، کمی هم در پلتفرمهای کتاب آنلاین به دنبال سوژهام بگردم. پیش خودم گفتم من که گوگل را گشتم، شاید بهتر باشد آن چه میخواهم را از لابلای کتابهای آنلاین هم جستوجو کنم بلکه چیزی عایدم شد. اعتراف میکنم آنقدرها هم امیدوار نبودم ولیکن در ناامیدی بسی امید است! محتوا را از «طاقچه» جستوجو کردم و همین یک کلمه تعدادی کتاب را به عنوان نتیجه برایم نمایش داد. در این میان، به عنوانی رسیدم که میتوانست در یک نگاه نظرم را به خودش جلب کند: اصول تولید محتوای متنی! عنوان کنجکاوم کرد تا بخواهم نمونه نسخه را هم بخوانم. سخن ناشر، فهرست، پیشگفتار و مقدمه تمام آن چیزی بود که میتوانست قانعم کند چیزی را که به دنبالش بودم یافتهام؛ یک منبع جامع و همیشه همراه از کلیت اصول بلاگنویسی.
تصمیمش با تو!
کتاب را خواندم و الان که این نوشته را برای شما مینویسم در موبایلم یک منبع جامع اصول نگارش محتوا همیشه با من است. آنچه در ادامه برایتان خواهم گفت، دلایلی هستند که من را به یک انتخاب درست رساند. شاید کنجکاو باشید بیشتر از محتوای کتاب بدانید. بنابراین، در پایان این متن درباره مطالب کتاب و نحوه دسترسی به آن برایتان نوشتهام. پیشنهاد میکنم ابتدا متن را بخوانید و اگر دلایلم به اندازه کافی قانعکننده بودند، آنگاه اقدام به خرید نمایید. به همین دلیل، لینک کتاب را در پایان نوشتهام قرار دادم تا عجولانه تصمیم نگیرید؛ کاری که خودم در آن استاد تمام و کمالم!
در ادامه، دلایلی را خواهم گفت که باعث شد این کتاب را انتخاب و آن را به شما هم توصیه کنم. اگر اهل مطالعه و در جستوجوی یادگیری در حوزه محتوای متنی هستید، حرفهایی برای گفتن دارم که احتمالا به دردتان بخورد. من هم مثل خود شما در این راه قدم برداشتهام و همین الان که این متن را مینویسم به عنوان کارشناس محتوا مشغول به فعالیت هستم.
نقطه سر خط:
شاید بیراه نباشد اگر ادعا کنم آنچه یک کتاب را از سوی خوانندهاش به کاندیدی منتخب از میان سایر کتابها برای خوانده شدن بدل میکند، نه متن کتاب، که قطعا در فرصت محدود قابل خواندن نیست، بلکه ریزهکاریهایی هستند که کتاب را در نگاه اول جذب خریدار میکند. اما منظورم از ریزهکاری دقیقا کدامها هستند؟ در ادامه، از نکاتی صحبت خواهم کرد که به همین ریزهکاریها اشاره دارد. جزییاتی که باعث شد به خرید کتاب اصول تولید محتوای متنی برسم.
عنوان کتاب همیشه اولین نکته در جذب مخاطبان است. در واقع، عنوان اولین تاثیر احساسی را در مخاطبش میگذارد؛ چرا که آنچه در وهله اول از یک کتاب دیده میشود، عنوان است و دیگر هیچ. کتابهای تخصصی هم همیشه مخاطبان خاص خودشان را دارند و عنوان کتاب، خود گویای محتوای درونش است. برای من عنوان کتاب، دقیقا همان چیزی بود که به دنبالش میگشتم: کتابی جامع که درباره اصول محتوای متنی نگاشته شده باشد.
وقتی صحبت از جامع بودن کتابی به میان میآید، پشتبندش باید تعداد صفحات بالا را انتظار داشته باشیم؛ گاهی هم مجلد بودن کتاب را! اولش که کتاب را از پلتفرم فروش کتاب طاقچه پیدا و آن را باز کردم، به خاطر عنوانش که از اصول صحبت کرده بود انتظار تعداد صفحاتی بالغ بر 200 را داشتم. در کمال ناباوری وقتی به فهرست نگاه کردم، کل کتاب در 99 صفحه نوشته شده بود! این موضوع باعث شد تا بیشتر به این موضوع که دست روی کتاب درستی گذاشتهام پی ببرم. اما چرا باید تعداد صفحات کم کتاب باعث تقویت این حس در من شود که من احتمالا کتاب درستی را انتخاب کردهام ؟
راستش را بخواهید وقتی نویسنده قرار باشد از اصول چیزی بنویسد، یعنی میخواهد وارد جزییات شود. خب، بیراه نیست اگر اینطور تصور کنم که از جزییات نوشتن مستلزم فضای کافی برای بیان تمام ریزهکاریها باشد. حالا بهتر میتوانید تجسم کنید وقتی تعداد صفحات را دیدم چقدر بیشتر جذب کتاب شدم. دیدن صفحاتِ نه چندان زیاد یک جرقه را در ذهنم ایجاد کرد و آن این که نویسنده احتمالا با تبحر تمام در عین بیان نکات و ریزهکاریها، از ارائه توضیحات تکراری چشمپوشی کرده است. این یعنی از دید من نویسنده آن کتاب باید به میزان قابل توجهی بر موضوع تسلط و احاطه داشته باشد.
غیر از آن، این احتمال را هم میدادم که نویسنده اصل مطلب را شسته و رفته بیان کرده باشد. بَه! چه چیزی بهتر از این؟! برای من همیشه خواندن توضیحات اضافی کلافهکننده است. اگر شما هم مثل من باشید، پس احتمالا این نکته مثبت کتاب برای شما هم جلب توجه خواهد کرد. اما آنچه بیشتر برایم جذابیت داشت، نکته دیگری بود که در ادامه میخواهم به آن اشاره کنم.
تا به حال شده وقتی عنوان کتابی برایتان جلب توجه کرد، پیش از آن که به سراغ متن کتاب بروید صفحات نخست کتاب که معمولا سخن ناشر، پیشگفتار و مقدمه است را بخوانید؟ برای من همیشه کتابی که سخن ناشر، پیشگفتار و مقدمه داشته باشد، یک سر و گردن از بقیه کتابهای با عنوان مشابه بالاتر است. کتابی که این موارد را داشته باشد، از نظر من یعنی هویت دارد.
به نظر من، آنچه هویت یک کتاب را میسازد صفحات ابتدایی کتاب در قالب سخن نویسنده، سخن سردبیر، سخن ناشر و مانند اینها است. پس، بدون معطلی و قبل از خرید نهایی، سخن ناشر، پیشگفتار و در آخر هم مقدمه را خواندم. خیلی به دلم نشست! هر کدام حرفی برای گفتن داشتند و به نکاتی اشاره میکردند که من را به انتخابم نزدیکتر میکرد؛ به خصوص، سخن ناشر و سخن نویسنده همیشه برایم از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است؛ چرا که ناشر از چرایی چاپ اثر و نویسنده از چرایی انتخابش برای نوشتن درباره موضوعی خاص سخن میگوید.
- اما ناشر چه گفت که نویسنده عزیز شد؟
ناشر، آقای عادل طالبی که خودش یک استاد تمام و کمال در حوزه محتوای متنی است، وقتی درباره ویژگیهای کتاب و کمی هم درباره نویسنده نوشت، همان ابتدا آن را مهر تأییدی بر کیفیت اثر دانستم. ایشان پس از آن که مختصری درباره لزوم درستنویسی و همینطور بیان جذاب نوشته برای جذب مخاطب خلاصهای را نوشتند، کمی نیما شفیعزاده، نویسنده اثر، را معرفی کردند.
این که نویسنده کارش را بلد باشد، برایم مهم بود. یک جمله نظرم را جلب کرد:
او در این کتاب تجارب سالها تولید محتوای متنی را با ما به اشتراک میگذارد.
بعد از معرفی نیما، به چرایی مطالعه کتاب اشارهای شد که باز هم یک نکته نظرم را درباره کتاب جلب کرد و آن تألیف، و نه ترجمه کتاب، بود. این که کتاب بنا بر اساس وب فارسی و متناسب با کسب و کارهای ایرانی نوشته شده است، از نظرم بسیار جالب بود. دست گذاشتن ناشر بر این دو نکته نشان از اهمیت موضوع دارد. غیر از آن، ناشر بر خواننده این موضوع را گوشزد میکند که منابع اصیل در حوزه محتوا که متناسب با فضای وب فارسی و کسبکارهای ایرانی نوشته شده باشند کم هستند. پس، من به عنوان خواننده اثر قدر آنچه بر اساس تجربه نویسنده گردآوری و نگاشته شده است را باید بدانم.
- نویسنده، مخاطب را بر سر ذوق آورد.
در ادامه، نویسنده مقدمهای را درباره اثر نوشت که برایم حکم خلاصهای از آنچه قرار است بخوانم را داشت. حین خواندن علاوه بر قدرت نویسندگی نیما شفیعزاده، یک نکته دیگر را هم فهمیدم و آن هنر تأثیرگذاری بر خواننده بود. این که از واژه هنر استفاده کردم آنقدرها هم بیربط نبود. اثرگذاری بر خواننده و به نوعی، هیپنوتیزم خواننده با قدرت جادویی کلمات هنر میخواهد که اتفاقا هر کسی هم آن را بلد نیست. تجربه در امر نوشتن و تعامل مستمر با خواننده به نویسنده این قدرت را میدهد تا با تکنیکهای همراه کردن مخاطب به خوبی آشنا شود.
آنچه من را همیشه به خواندن سخن نویسنده تشویق میکند، آن اشارههایی است که صاحب اثر به نوشته خودش میکند که باعث میشود از مابقی کتابها متمایز شود. این اشارهها من را به عنوان خواننده از سبک فکری نویسنده مطلع میکند. به میزانی که موضوعاتی که نویسنده روی آنها دست میگذارد، عمیقتر باشد و با بیانی روانتر مطرح شوند، من به عنوان خواننده به او نزدیکتر میشوم و بیشتر با دنیای نویسنده ارتباط میگیرم. در نتیجه، بیشتر تشویق به خواندن اثر میشوم.
«درباره چه چیزی نوشتن، چطور نوشتن و از کجا شروع به نوشتن کردن» سه دغدغهای بود که نیما شفیعزاده به خوبی در مقدمه کتابش با عنوان اصول تولید محتوای متنی به آنها اشاره کرد.
تا اینجای کار و با اشاره به این سه سوال اساسی، او به خوبی توانست با خوانندهاش همدلی کند. بعد از کمی همدلی، او به سراغ یک موضوع جذاب رفت و آن را با عنوان «همه بلاگپستها خوانده نمیشوند!» شروع کرد.
مشکل اصلی همینجاست که پستها خوانده نمیشوند!
در پایان مقدمه، نویسنده به مخاطبان هدف کتاب اصول تولید محتوای متنی اشاره میکند. این نکته نویسنده به من به عنوان خواننده کمک میکند تا بدانم آیا خواندن این کتاب برای من مفید خواهد بود و آیا من در دسته مخاطبینی که کتاب برای آنها نوشته شده است جای میگیرم؟ همین که من در دایره مخاطبان اثر قرار گرفتم، مهر تأییدی بر انتخاب درستم بود.
از این حرفها که بگذریم، سوال اصلی اینجاست که خب، بالاخره با معیارهای اولیهای فهمیدم کتاب را درست انتخاب کردهام، اما چه نکات مثبتی در متن کتاب وجود داشت که باعث شد من خواندن آن را به شما هم توصیه کنم؟
در ادامه، به دلایل بیشتری میپردازم که باعث شد کتاب را راهنمایی مناسب برای نوشتن بلاگ یا همان محتوای متنی بدانم.
شما به عنوان کسی که در تولید محتوای متنی کار میکنید، احتمالا با من هم عقیدهاید که مطالعه کردن بخش جداییناپذیر فعالیت روزانه یک محتوا کار متنی است. اما شما و من چقدر از تاریخچه محتوا آگاهی داریم و چقدر بلاگپست و فضای وب را میشناسیم؟ با اصطلاحات حوزهای که در آن کار میکنیم آگاهی داریم؟ اصلا محتوای متنی و کار وبلاگ به صورت رسمی از کی و چگونه آغاز شد؟ در ایران، وبلاگنویسی چطور آغاز شد؟ آیا فعالیت در وبلاگ و وبلاگنویسی، با وجود این همه ابزارهای هوشمند مثل موبایل همچنان روندی رو به رشد و پرطرفدار است؟
پاسخ به این سوالات ممکن است در نگاه اول برای کتابی که قرار است درباره اصول نوشتن در بلاگپست حرف بزند، کمی بیربط به نظر برسد، اما واقعیت این است که تا کمی از تاریخچه بلاگ و بلاگنویسی ندانیم، چطور خواهیم توانست درباره روند رشد آن صحبتی به میان بیاوریم؟ این که بلاگنویسی از کجا و چطور آغاز شد، میتواند به چرایی نیازهای اولیه انسان مدرن امروزی درباره نوشتن پاسخ بدهد. فراتر از آن، اولینها چطور نوشته شدند و از چه موضوعاتی صحبت کردند، همیشه جذابیت دارد. در واقع، همه این تاریخچهها به دانستن روند پیشرفت موضوعی خاص که در اینجا بحث تولید محتوای متنی و بلاگنویسی است کمک میکند.
نویسنده قبل از آن که مستقیم سر اصل مطلب برود، با بیان تاریخچهای کوتاه و به دور از گزافهگویی ذهن خواننده را نرمش میدهد تا با نیاز انسان مدرن برای نوشتن آشنا شود. سپس، با بیان روند رو به رشد بلاگنویسی، این اطمینان را به خواننده بدهد که پا در مسیر درستی گذاشته است و دانشی که او به دنبال یادگیری اصولیاش است، چقدر اهمیت دارد و پرطرفدار است.
در نهایت هم، پیش از آن که حرفهای اصلی را بزند، اول کمی از اصطلاحات تخصصی مرتبط با حوزه بلاگ مینویسد تا در صورتی که در ادامه متن از هر یک از آنها در خلال حرفهایش استفاده کرد، خواننده پیشزمینهای از معنی آن در ذهن داشته باشد.
آماده کردن ذهن مخاطب برای پرداختن به موضوع اصلی، یکی از ویژگیهای مهم کتاب اصول تولید محتوای متنی بود که حسابی نظرم را به خودش جلب کرد.
کتاب از فصل دوم که با عنوان «چطور بلاگ داشته باشیم؟» شروع میشود، به توضیح قسمتهای مختلف بلاگ میپردازد. همانطور که میدانید یک بلاگپست از عنوان اصلی، زیرعنوانها، بدنه متن، پاراگراف جمعبندی و البته تصویر شاخص تشکیل شده است. فارغ از این که کم یا زیاد کردن قسمتهای بلاگپست تصمیمی شخصی است، نویسنده هر کدام از عناصر اصلی بلاگپست را با بیانی شیوا و قلمی گیرا بیان میکند.
به نظر من دستهبندی مطالب و چگونگی ردیف کردن عناوین فرآیند مهمی در نویسندگی است. آنچه در طول خوانش کتاب برایم جذابیت داشت، ترتیب چینش مطالب بود. راستش را بخواهید به عنوان کسی که دو سال است در حوزه محتوا دارد فعالیت میکند، باید اغراق کنم ردیف کردن عناوین و به خصوص انتخاب زیرعنوانها کار آسانی نیست.
نویسنده مسلط به مطلب معمولا به خوبی از پس انتخاب عناوین و زیرعنوانها، همینطور چگونگی پشت هم قرار دادن و ترتیب دادن به آنها برمیآید. در مورد نیما شفیعزاده، هم به نظر میرسد به واسطه سالها تجربه و نویسندگی این کار چندان سخت نبوده است.
در فصل دوم، نویسنده قبل از آن که وارد توضیحات مربوط به عناصر اصلی یک بلاگپست شود به صورت کاملا حرفهای و سوار بر مطلب، ابتدا خواننده را با پیشنیازهای یک بلاگ که شامل دامنه اختصاصی و همینطور داشتن یک پلتفرم برای ساختن بلاگ است آشنا میکند. بعد از آن، به سراغ ساختار بلاگ میرود و انواع آن را معرفی میکند. به ویژگیهای بلاگ اشاره میکند و در همین خلال، از لابلای ویژگیها و ساختار تشکیلدهنده بلاگ به موضوع اصلی بپردازد. خب، چطور بود؟ متوجه شدهاید چطور مطالب را زنجیروار و منظم درست مثل دانههای یک تسبیح پشت هم چیده است؟
اگر بخواهم مثال دیگری از همین فصل بزنم، باید به موضوع عنوان و زیربخشهایش اشاره کنم. به طور مثال؛ نویسنده «انتخاب عنوان» را قدم اول و «نحوه نوشتن عنوان» را قدم دوم در تهیه محتوای متنی برمیشمارد. اما درست وقتی ذهن مخاطبش را نسبت به آنچه میخواهد توضیح بدهد، آگاه کرد به او اطلاعاتی تکمیلی به عنوان پیشنیاز از آنچه قرار است بداند میدهد. در واقع، او درست بعد از یک مقدمه کوتاه، ابتدا یک توضیح تکمیلی میدهد و سپس، وارد مبحث اصلی میشود.
همین روش را در توضیح پاراگراف هم میتوانید مشاهده کنید. او در توضیحاتی که درباره پاراگراف اول داده است، ابتدا به معرفی پاراگراف و انواع آن میپردازد. بعد از آن هم به سراغ ساختار یک پاراگراف میرود. وقتی ذهن خواننده با اطلاعات پیشنیاز درباره پاراگراف پر شد، او تازه به سراغ چرایی پاراگراف اول و هدف آن میپردازد. در واقع، نویسنده به این ترتیب، از دادن توضیحاتی که ممکن است در میانه پارهای از توضیحات درباره پاراگراف اول مجبور به ارائه باشد، از گیج شدن و سردرگمی خوانندهاش خودداری میکند. چه چیزی بهتر از آن که موضوعات برای خوانندهای که تا به اینجای کار همراهش بوده و به نظر راضی میرسد، همچنان شفاف بماند!
راستش را بخواهید یک نکته که حسابی کلافهام کرد، سخت بودن مطالعه کتاب با نسخه موبایل بود. از دیدگاه تجربه کاربری (user experience design) نسخه موبایل باید تفاوتهایی با نسخه چاپی داشته باشد و به اصطلاح هر اپلیکیشن باید تعامل با مخاطب ایجاد کند. چیزی که در این میان بیشتر از همه کلافهام کرد لینک نشدن عناوین موجود در فهرست به صفحات کتاب و همینطور امکان دسترسی نداشتن به یک فهرست قابل تعامل در هر صفحه کتاب از طریق نوار ابزار در نسخه موبایل بود. هربار که میخواستم مطلبی را پیدا کنم باید به فهرست نخست کتاب مراجعه میکردم و دوباره تمام صفحات را ورق میزدم تا بالاخره به عنوان مورد نظرم برسم. از آنجایی که گزینه جستوجو هم طبق معمول چندان کمکی به خواننده برای یافتن نکته مورد نظرش نمیکند، بیخیال جستوجو میشدم و هربار به فهرست در ابتدای کتاب مراجعه میکردم.
از آنجایی که نویسنده کتاب بارها به لزوم استفاده از تصاویر مرتبط به عنوان یکی از عوامل مهم در بالا بردن کیفیت محتوا اشاره داشت، انتظار رعایت این موضوع را از جانب وی هم داشتم. در مقابل، در کتاب تنها از متنهای پشت هم در هر فصل استفاده شده بود که راستش را بخواهید کمی باعث ایجاد احساس خستگی حین خواندن متن میشد. این نکته را اضافه میکنم که استفاده نکردن از تصاویر به معنای پایین بودن کیفیت متن نبوده، بلکه ارائه تصاویر مرتبط در میانه متن میتواند به جذابیت بیشتر کتاب و جلوگیری از خستگی خواننده بیانجامد.
از آنجا که کتاب درباره اصول درستنویسی محتوا صحبت میکند، عجیب نیست که این تذکر از جانب نویسنده حد انتظارات خوانندگانش را بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، خواننده این کتاب نسبت به رعایت موارد ویرایشی از جانب خود نویسنده پرتوقع میشود. این را گفتم که درباره تعدادی از غلطهای نگارشی و ویرایشی کتاب گوشزد کنم. با وجود تأکید و حساسیت بسیار نویسنده به رعایت اصول نگارشی در محتوای متنی، تعدادی غلطهای ویراستاری (مانند استفاده نکردن از نیمفاصله برای «می» پیش از برخی از فعلها) در کار وجود داشت. البته پرآشکار است که این نکات از زیر چشمهای تیزبین ویراستاران محترم به دور مانده است و با توجه به این که کتاب اخیرا به چاپ رسیده است (تیر 1400)، بدون شک در نسخههای بعدی این ایرادات برطرف خواهند شد.
همانطور که در ابتدای متن و در مقدمه به شما قول داده بودم، در قسمت پایانی و پیش از بستن متن مروری بر عناوین کتاب خواهم داشت تا شما را با محتوای کتاب بیشتر آشنا کنم.
کتاب در چهار فصل با عناوین زیر نوشته شده است:
در ابتدا تاریخچهای از بلاگ و پیدایش آن در دنیای و همینطور تاریخچه بلاگنویسی در ایران ارائه شد. بعد از آن، به چگونگی نوشتن بلاگ پرداخته شد که شامل موارد زیر میشود:
هر کدام از عناوین بالا شامل زیرعنوانهایی بودند که به دلیل تعداد زیاد آنها و پرحرفی بسیار بنده از نامبردن آنها خودداری کردم.
به واسطه اهمیت بازنگری مطلب پیش از انتشار، در فصل سوم موضوع بازنگری پیش از انتشار به صورت مجزا مورد بررسی قرار گرفت. در این فصل، مراحل بازنگری و اقداماتی که در طول تصحیح متن از سوی نویسنده محتوا انجام میگیرد تا به افزایش کیفیت متن نهاییاش کمک کند، بررسی و توضیح داده شد. از جمله این که به پنج اصل مهم در بازنگری شامل: بررسی املای کلمهها، ویراستاری، درستنویسی، شکستهنویسی و همینطور، کاربرد درست علائم نگارشی پرداخته شد.
در فصل پایانی (فصل چهارم) به موضوع سئوی محتوا یا همان بهینهسازی محتوا برای موتور جستوجو پرداخته شد. این که محتوا به صورت ساختارمند نوشته شود یک اصل مهم است، اما سئوی محتوا را نباید فراموش کرد.
محتوا برای خوانده شدن اول باید دیده شود!
به دلیل اهمیت موضوع بهینهسازی محتوا برای موتورهای جستوجو، نویسنده در فصل پایانی به نکاتی در رابطه با بهتر دیده شدن محتوا میپردازد.
اگر با خواندن متن بالا این سوال برایتان ایجاد شده که کتاب را چطور میشود تهیه کرد، کافی است یک جستوجوی ساده در گوگل انجام دهید و عبارت «کتاب اصول تولید محتوای متنی» را تایپ کنید.
اگر از لپ تاپ یا کامپیوتر استفاده میکنید میتوانید به معرفی کتاب اصول تولید محتوای متنی در نشر برآیند مراجعه کنید. در پایین صفحه امکان دسترسی شما به پی دی افی وجود دارد که شامل: فهرست، سخن ناشر، پیشگفتار و مقدمه است. میتوانید آن را دانلود و چند صفحه نخست را مطالعه کنید.
اگر هم با موبایل این مطلب را میخوانید، اول از همه بابت طولانی شدن حرفهایم عذرخواهی میکنم. دوم این که کتاب را میتوانید از دیجیکالا، طاقچه، کتاب مارکت و همینطور فیدیبو تهیه کنید.
در پایان تنها به این نکته اشاره میکنم که در تولید این مطلب هیچ سود شخصی برای من وجود ندارد و تنها دو دلیل من را به نوشتن این مطلب واداشت:
نظر شما چیست؟
اگر با خواندن این متن، مواردی به ذهنتان رسید که مایل بودید من و بقیه از آن مطلع شویم، لطفا آن را دریغ نکنید. ویرگول فضایی است که ما با هم به همفکری مینشینیم و چه بهتر این که با بیان تجربیاتمان، در مسیر پیشرفت شغلی و شخصی، یکدیگر را یاری کنیم.
اگر درباره محتوا و موضوعات پیرامون آن مانند: بازاریابی محتوا، استراتژی بازاریابی محتوا و نظایر آن در ویرگول مقالهای خواندهاید که آن را آموزنده یافتید، خوشحال میشوم آن را با من هم در همینجا در بخش کامنت به اشتراک بگذارید. از توجه شما بینهایت ممنونم.
...
پینوشت: باور دارم خوبها را باید معرفی کرد تا شناخته شوند. خوردنیهای خوب، خواندنیهای خوب، شنیدنیهای خوب، دیدنیهای خوب و هر آنچه خوب است ارزش به اشتراک گذاشتن با مخاطبان را دارد. مخاطبانی سختپسند که به کم قانع نیستند و همیشه به دنبال بهترش میگردند.