#چرک_نویس
دوران ابتدایی یه همکلاسی داشتم اسمش نسترن بود خیلی هم دوس داشتنی بود الانم که دارم اینو مینویسم دلم کلی براش تنگ شده.قشنگ یادمه این نسترن خانم ما برای من قهرمان بی بدیل زنگای انشا بود.وقتی خانم معلم موضوع رو رو تخته مینوشت هممون دربه در دنبال #چرک_نویس بودیم مبادا غلط بنویسیم،مبادا چیزی کم یا تکراری باشه؟!اما برا نسترن این چیزا معنی نداشت،نسترن یه بارمینوشت،سریع هم می نوشت،با احساس هم مینوشت،غلط آنچنانی هم نداشت،لاک غلط گیرم استفاده نمیکرد،بیستشم میگرفت.اشکالِ کار ماها این بود که ذهنمون از قبل به این نوید،آگاه بود که فرصت چند باره ای هست،چرک نویسی هست اما شاید ناخودآگاه نسترن به این چیزا عادت نداشت.
حالا این خاطره برا زنگای انشای چهارم پنجم دبستان بود و شاید هم موضوع مهمی نباشه.ولی خودمونیم تو زندگی مثل نسترن بودن چقدر میتونه خوب باشه!چقدر تو زندگانیمون یه کار رو میتونستیم یک بار و درست انجام بدیم و ندادیم؟چقدر به هزینه هایی که برای فرصت های چند باره به خودمون میدیم فک کردیم؟چقدر از قاطع بودن ترسیدیم و پیش خودمون گفتیم حالا بذار بعدا درستش میکنم
بعدا میرم
بعدا اصلاحش می کنم
بعدا سر فرصت بهش میگم که چقدر دوسش دارم
بعدا با انرژی بیش تری شروع میکنم.
و خیلی بعدا های دیگه...
و همیشه طالبِ چرک نویس هایی از هر جنس بودیم.
فکر کردن_قبلِ اقدام_خوبه،اصلا معرکه س؛
اما یه وقت اینو یادمون نره خیلی میونِ سرعتِ خودمونو سرعتِ زندگی فاصله نندازیم
توی زندگیِ واقعی همیشه هم چرک نویس پیدا نمیشه!