بازی پرسپولیس و کاشیما برای من که استقلالی بودم شرایطی دوگانه داشت. از طرفی کل کل های فوتبالی باعث شده بود علاقه بیشتری به شکست پرسپولیس به ویژه با تعداد گل هایی مثل 4 یا 6 داشته باشم و از طرفی پرسپولیس این یکی دو سال تیمی منسجم و دوست داشتنی بوده و حیف بود این همه زحمتشان و یک دل بودن و تلاششان به نتیجه نرسد و برای فوتبال کشورمان هم قهرمانی آسیا اتفاق خوبی بود.
اما فارغ از این مسائل و نکات فوتبالی در این مسابقه دو نکته بود که من را به فکر فرو برد.
نکته اول که اینجا میخواهم کمتر به آن بپردازم مسئله ی شعارهای مورد استفاده در بازی بود. هواداران پرسپولیس که میخواستند با دست پر آزادی را برای ژاپنی ها جهنم کنند با استفاده از وومزیلا ها و بوق های مکرر فضایی بسیار شلوغ ایجاد کردند که البته به نظر میرسد تمرکز هر دو تیم را بر هم میزد و تماشاگران هم از بودن در چنین فضایی لذت نمی بردند. در عین حال استفاده از بوق ها شاید دارای پیام دیگری هم باشد. معمولا استفاده از شعارها در ورزشگاه نشانه ای از روح جمعی مشترک در میان تماشاگران است که یک صدا و به شکلی مشابه آیین ها با ریتم و حرکات مشخص یک شعار و مقصود را بر سکوها اعلام میکنند. شاید یکی از دلایل نبود یا کمبود این شکل شعارها در ورزشگاه این باشد که این روح جمعی دچار بحران است و شاید این نمایی از واقعیت شرایط فعلی جامعه ما باشد. به نظر میرسد در جامعه ما مردم یا در اهداف مشترک دچار جدایی شده اند و یا در روش های تحقق آن ها! هنگامی که مردم ندانند چه میخواهند و به تبع آن اهداف یکسان نباشد یا راه رسیدن به آن ها جدا باشد، نتیجه عدم ایجاد هم صدایی خواهد بود و بهترین راه دمیدن بر بوق های کرکننده ایست که تنها امکان شنیدن را از شنوندگان میگیرد و حامل پیامی یا برآورده کننده هدفی مشخص نیست.
اما نکته دوم که بیشتر توجهم را جلب کرد مسئله حضور بانوان در ورزشگاه بود. به نظر روشن است که مسئله زیرساخت و شرایط و ... بیشتر بهانه ایست برای به حاشیه بردن مسئله اصلی که تقابل نگاه سنتی و مدرن به زنان داخل حاکمیت کشور است. مسئله ای که به تازگی با اظهار نظر دادستان بسیار بیشتر به چشم آمد و از آن دست استخوان در گلوهای متعددیست که جمهوری اسلامی یا توان علمی حلشان و توجیه مردم را ندارد یا شجاعتش را و وضعیت به سمتی رفته است که سالها این اره و موارد مشابه آن در این کنده باقی مانده است و حرکت رو به جلو یا عقب آن در هر حال مقداری بریدگی به دنبال خواهد داشت. در این بین یکی از دلایل مدافعان حضور زنان در ورزشگاه ها تلطیف فضای ورزشگاه ها و کاهش میزان استفاده از فحش و ناسزا در آن هاست. اساسا این کلیشه ذهنی که زنان نباید در محیطی باشند که پر است از سیگار و الفاظ رکیک و ... باعث میشود برخی بگویند ورزشگاه جای زنان نیست و به تبع آن استدلال مدافعان این باشد که اتفاقا با حضور زنان و افزایش تعدادشان در ورزشگاه این مسئله حل خواهد شد.
من معمولا این فضای ورزشگاه و افرادی که اینگونه اند را تحت عنوان خرده فرهنگ پسرانه میشناسم. به نظرم خرده فرهنگ پسرانه دو ویژگی و رکن اصلی دارد یکی الفاظ رکیک و دیگری اشارات جنسی که اتفاقا این دو رکن در ارتباط نزدیک با یکدیگر هستند. در فرهنگ پسرانه افراد که به هم میرسند با زبانی صحبت میکنند که احتمالا بخشی از آن کاملا معمولیست و اما بخش دیگر آن پر است از الفاظ رکیک و فحش ها و اشارات جنسی و در عین حال دو دوست اصلا در حال انجام مکالمه ای توهین آمیز نیستند بلکه صرفا صمیمی اند. در واقع در این شکل زبان فضا و شرایط و نحوه بیان تعیین کننده معنا و محتواست نه کلمات مورد استفاده. ورزشگاه نیز از جمله مامن های این قشر است که با خیال راحت میتوانند فشارها و هیجانات خود را تخلیه کنند و یک دل سیر فحش بدهند. در این زمینه شاید بد نباشد کتاب "فرهنگ لغات زبان مخفی" را معرفی نمایم. این کتاب که در سال 1382 چاپ شده است به بررسی و تحقیق و پژوهش در رابطه با زبان محاوره ای و خاص بسیاری از جوان های تهرانی در آن زمان پرداخته است که اثری بسیار جالب و قابل تامل است. جالب آن است که این کتاب امروز شاید تا حدی قدیمی نیز شده باشد و بسیاری از لغات و اصطلاحات آن دیگر رایج نیستند و کلمات دیگری جای آن ها را گرفته اند. متاسفانه بعدتر چاپ این کتاب متوقف شد اما نسخه الکترونیک آن به وفور بر روی اینترنت موجود است و با یک سرچ ساده میتوانید آن را ببینید.
مسئله ای که من به آن فکر میکنم این نکته است که برخلاف نظر مدافعان حضور زنان در ورزشگاه ها با استدلال بالا و این نکته که حضور خانواده و زنان و در واقع وجود یک سری قبح ها و حجب و حیا فرهنگی و ذاتی نسبت به این دو قشر در جامعه، باعث کمتر شدن الفاظ رکیک گردد، برعکس باعث شود این قبح ها کمرنگ تر شود و استفاده از الفاظ رکیک بین زنان ایرانی که در تلاش برای شکستن کلیشه ذهنی هستند که در ابتدای مطلب به آن اشاره کردم، رواج بیشتری پیدا کند. در این نکته از آن جا ناشی میشود که بسیاری از دوستانم را دیده ام که تنها به این دلیل به ورزشگاه میروند که فحش بدهند و خودشان را خالی کنند، در حقیقت بخشی از خرده فرهنگ پسرانه به دلیل تخلیه و فحاشی به ورزشگاه میرود و دیدن بازی امری جانبیست و لذا به نظر نمیرسد این افراد با حضور زنان به راحتی از اصلی ترین هدف خود از رفتن به ورزشگاه دست بکشند. در چنین شرایطی حضور زنان که قرار بود باعث تلطیف گردد یا خود به خود کم رنگ میشود و زنان نخواهند توانست فضای موجود را تاب آورند یا زنان نیز دچار تساهل میگردند و کم کم به این شکل زبانی و فرهنگی عادت میکنند و این باعث گسترش بیشتر فرهنگ پسرانه در کل جامعه خواهد شد. البته همانطور که در ابتدا گفتم این تنها یک ایده است و در عین حال این مسئله یکی از دلایل مورد بحث در رابطه با حضور زنان در ورزشگاه است و نمیتوان کل مسئله را تنها از این منظر بررسی نمود. در عین حال همانطور که گفتن اینکه زنان کمتر فحش میدهند و اذهان پاک تری نسبت به مردان دارند نیز کلیشه ذهنیست و بدون استناد علمی و آماری نمیتوان به راحتی در این باب اظهار نظر نمود. در نهایت شاید راه سومی نیز در این تقابل وجود داشته باشد و این مسئله را باید در تجربه حضور زنان در ورزشگاه ها در کشورهایی با چالش های فرهنگی مشابه مانند ترکیه جست و جو نمود اما در کل مراد توجه دادن به این خرده فرهنگ پر اهمیت و همچنین نگاهی مجدد و از زاویه دیگر به این دلیل موافقان حضور زنان در ورزشگاه ها بود.