سلام چطوری،
من بچه درس خون نبودم،یک روز که داشتم برای خودم تو افکار خلاقانه ی کودکی م بالا پایین میپریدم و سناریو بازی فردا ظهر بعد از مدرسه با دوستام رو میچیندم و الگوریتمش رو توی ذهنم میساختم،.....یک اتفاقی افتاد
خواهرم که پنج سال از من بزرگ تر بود ،همینطور که روی شکم دراز کشیده بود و با مادرم برای موضوع انشا مدرسه دنبال ایده بودن صداشون برنامه ریزی های ذهن کودک من رو بهم ریخت،منم پریدم وسط کاغذ خواهر و گفتم بذار من برات بنویسم،که خب با جیغ و لگد و افزودنی های دیگه دعواهای خواهر برادری با مخالفت سخت خواهر مواجه شد,البته مشکلش نوشتن من نبود مشکل این بود که چرا دفتر رو پاره کردم،«خب خواهر جان تو هم افکار منو پاره پوره کرده بودی دیگه_این به اون در»
مادر پا در میانی کرد و خواهر هم موافقت کرد،متنو نوشتم و خواهر به معلم داد،چند هفته بعد نامه ای اومد در خونه ما از طرف آقای قرائتی
.
.
پشمای همه ریخته بود،مادر اول فکر کرد نامه برای پدر«چون نظامی بود و احتمال داشت نامه برای ایشون باشه» اما نه نامه به اسم خواهر بود
نامه رو باز کردیم و دیدیم بلههههههه خواهر رو به مراسمی دعوت کردن که نویسنده های برتر رو میخوان معرفی کنن
.
بله بله درسته خواهرم با متنی که من نوشته بودم نفر اول شد با کلی هدیه و جایزه و تشریفات و غیره که هیچ کدومش رو حتی نداد دست بزنم (:
درسته که خواهرم هنوز هم قبول نداره که اون متن رو من نوشته بودم اما خودم که میدونستم و میدونم
این شد یک انگیزه برای نوشتن من
.......
از اون روز به بعد مسیر نویسندگی من شروع شد.
بعد از گذشت چند سال من هنوز مینویسم و حتی ۷ تا کتاب هم به شکل رسمی توی ایران چاپ کردم،با افتخار عضو رسمی اهل قلم ایران و همینطور هنرمندان ایران هستم.
جدیدا کاری رو شروع کردم و اون هم آموزش نوشتن و از همه مهم تر کسب درآمد از نوشتن برای اونایی که دوست دارن نویسنده بشن و ازش پول دربیارن
توی اینستاگرامم به آدرس @shaah_seyed
میتونی دنبال کنی و از محتوا استفاده کنی
.
نظرت رو راجب این پست بنویس و بهم انرژی بده
من برای نوشتن زیاد فکر نمیکنم پس اگر کم و کاستی داشت به بزرگی خودت ببخش
.
بوس و بغل سید تقدیم تو باد