ویرگول
ورودثبت نام
سید محمدرضا قلعه نوی
سید محمدرضا قلعه نوی
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

نامه ای به ابراهیم کوچولو.

سلام ابراهیم جان؛

وقتی کوچک تر بودی فکرش را نمی کردم من ،با سیبیل های تابیده ام که انقدر مهم بودن برایم و برای اینکه تابش را بیشتر حفظ کند و مخوف تر باشد از یک چسب خارجیه سفید رنگ کاسه ای استفاده میکردم؛ برای تویی که وقتی زیر دو سال بودی و لپت را می کشیدم و تو گریه کنان به مادرت من را نشان میدادی نامه بنویسم؛حقیقتا نامه نوشتن سخت است،شایدم برای من سخت است، وقتی با مردم مستقیم حرف میزنم میتوانم گهگداری دروغ بگوییم یا فیلم بازی کنم ؛مثلا: وقتی همسایه طبقه ی سوم که از آن متنفرم میگوید: سلام اقا محمدرضا ؛به او میگویم: عزیزید شما جناب،در صورتی که لکه ی خاکی که روی کفش سیاه تازه واکس زده ام فیمس بازی درمیآورد بیشتر برایم اهمیت دارد و کفش مشکی نازنینم خیلی عزیز تر است تا او،به هر حال وقتی نامه مینویسم نمیتوانم دروغ بگویم و اصلا اگر صادقانه قلم دست نگیرم نمیتوانم نامه بنویسم؛نامه نوشتن برای من مقدس است افراد کمی هستند که من به آنها نامه مینویسم؛الان که این نامه را میخوانی یا من بالای 60 سال سن دارم یا تو بالای مقطع متوسطه ی دوم هستی و قدرت خواندن نامه را داری،البته امیدوارم آی کی یو تو مثل پدرت نباشد و زود ترک تحصیل نکنی؛به هر حال خواستم به واسطه ی این نامه ی صادقانه خودم را از عذاب وجدان مرگ جوجه ات که در حیات پدری ام زیر کفش های طرح ساواکی ام رفت و 130 کیلوگرم وزن را در ثانیه ای تحمل کرد و مُرد رها کنم؛عذاب وجدان غم انگیز است،بله همینطور است تو حالا با این واقعیت سخت روبرو شدی، جوجه ی زرد رنگ تو را گربه ی بدجنس نخورده بود و او را من لگد کردم و دسیسه ای چیدم تا این موضوع لو نرود؛البته این را الان میگویم چون می دانم آنقدر بزرگ شدی تا با این موضوع مانند کودکی ات رفتار نکنی که اگر هم آن جوجه زیر پای من نمیرفت بیشتر از هفت روز زنده نمی ماند این تقدیر مشترک جوجه رنگی ها است؛ از تقدیر و شیوه مرگ جوجه ی زرد رنگت که بگذریم باید به موضوع بعدی برسیم،گریه هایت!؛شاید باور نکنی اما تمام افراد دلشان میخواست تو را در چاه بی اندازند،مگر یک جوجه رنگی چقدر ارزش دارد که تا پنج-شش ساعت عربده بزنی،تو یادت نمی آید اما چند بار از حال رفتی،واقعیتش را بخواهی خواستم برنامه ای را که کاملا اتفاقی برای جوجه ات پیش آمده بود را روی خودت کاملا با برنامه ریزی پیاده کنم،اما تا چشمم به لپ هایت افتاد پشیمان شدم ؛اما اگر جستجوی آن روز گوگلم را بنا بود کسی ببیند قطعا چند سال زندان روی شاخش بود؛به هر تقدیر ابراهیم جان خواستم با این نامه خودم را سبک کنم؛اگر نامه به دستت رسید جواب آن را برایم ارسال کن؛

پسر عمه ی بزرگ تو آ سد محمدرضا.

امضاء

سیدمحمدرضا قلعه نوینوشته های سیدمحمدرضا قلعه نویمحمدرضا قلعه نویکتابهای سید محمدرضا قلعه نویدکتر سید محمدرضا قلعه نوی
فارغ التحصیل دکتری مدیریت استراتژیک تجارت،عضوهنرمندان ایران،نویسنده 7 کتاب،معلم،مربی ورزشهای رزمی،پژوهشگر جمهوری اسلامی ایران،نویسنده برتر اموزش کشور.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید