سید علی احمدی روئین ۲
سید علی احمدی روئین ۲
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

فندق در فضا قسمت ۷

یک روز فندق از خاب بیدار شد دید که همه دارند با یکی حرف میزنند فندق گفت دارین با کی حرف میزنین موزی گفت با ویکتور فندق گفت ویکتور کجاست کوکو گفت توی فضا میخوای بریم فضا فندق با صدای بلند گفت اره و دست به کار شدند فندق گفت دنبال موتورو ۱۳۴۵ میگردم اهان پیداش کردم فندق با هویه رفت تا به موشک وصل کنه موزی رفت ردار وصل کنه کوکو رفت تا تلپورت کننده رو وصل کنه مرغ دریای سیستم های ایمنی وصل می کنه خوب خوب موسک هم ساخته شد اوا برم پیچاشو ببنده ....سه ساعت بعد درست شد بریم تو موشت فندق گفت اماده این همه گفتند بلههه فندق دکمروزد ..۵..۴..۳..۲..۱ پرتاببببب فندق گفت سورعت را افزایش میدیم به ۳۰۰ مایل بر سانی سرعت به سرعت نور رسید فندق گفت وای نه داریم میری توی سیاه چال خوب طوطی ها رفتن توب سیاه چال فندق گفت این تولد من نیست اینجام جایه که رفتیم مسافرت اینجامم ماشین هارو به امریکا تحویل دادیم اه اونم ویکتور بریم سراغ مریخ پرتابببب با سرعت بادددد هشتار هشتار متر اول شوخت فندق گفت داریم سوقوت میکنی مرغ دیای ماکس اوکسیژنو زد و از موشک خارج شد و دید نوک موشک داره اتیش میگیره مرغ دیای فقد یک دقیقه فرست داشت مرغ درایی گفت بریم که شروع کنیم خوب موتر یدکس وصل کنم جیزززز جیززز درست شد حلا سیستم اپاش فعال شو اب پاش با صدای شیشیشیشیش اب پاشید و موشک درست شد مرغ دریای رفت داخل موشک و گفت فندق میتونی بری موشک را درست کرم فندقم رفت توی مریخ وویکترودید فندق گفت سلام ویکتور سلا خوبی خوبم ممنون خولاصه بهم چای خوردن یکم درمود مریخ سحبت کردن و حرف زدن فندق گفت باید بریم خونه و باهم خداهافزی کردن و رفت موسک باز اتیش گرفت مرغ درایی گفت دیگه هیچی ندارم ان ها سرعت شان را زیاد کردن نوک سفینه منفر شد ولی هنوز ادامه دادند رسیدیم زمین چتر جاتو فعار کن چتر نجات فعال شد و انها به خانه هایشان برگشتن ای داستان تمام شد

خدا نگه دار دعا میکنم هرکی این کتب را دیده همیشه زنده باشه

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید