از وقتی با فضای نرم افزار و ابزار های همیشه در دسترس آشنا شدم همش دلم میخاست ابزار هایی کنار دستم باشه که من را از دغدغه همراه بردن وسایل و کتاب ها و ... خلاص کنه ، چون همیشه هم عادت داشتم سوال هام را یادداشت کنم در کتاب ها یادداشت بزارم برنامه ریزی هام همیشه جلوی چشمم باشه خیلی این مسئله ها برام پررنگ تر می شد.
تا این که در دانشگاه با ابزارهایی که گوگل و Drop Box ارائه دادند آشنا شدم و خیلی خوشم می آمد که ازشون استفاده کنم. حس خیلی خوب داشتم که در سایت دانشگاه فایلی را میزارم تو یکی از فولدرهای Drop Box و تو خوابگاه دغدغه این را ندارم که فلش همراهم نیست. اما این فقط یک فلش درایو یا هارد همراه بود و من به بیش از این نیاز داشتم. تا این که بیشتر از ابزارهای Google Keep و Google Sheet استفاده کردم و خیلی خوشحال بودم که لازم نبود کلی دفترچه و ... با خودم حمل کنم و در ضمن که همیشه هم همه چیز همراهم بود و نکته مهمتر اینکه میتونستم جست و جو کنم
اما با همه این خوشحالی ها همه اش در فکر بودم که
و از این قبیل افکار در ذهنم می چرخید و در ضمن این که خیلی دوست داشتم در بخش حرفه ای و کاری زندگی ام هم از این ابزارها کمک بگیرم و با خیال راحت به رئیسم بگم نگران نباش اطلاعات و قرارها همیشه در دسترس هست
از اون جایی که تخیلم خیلی به من فشار میاره و به واسطه دروس نرم افزاری که گذروندم همش و در هر جایی ایده میاد تو سرم که کاش این جا را هم میشد طوری الکترونیکی و در دسترس تر کرد
این ایده دائما در ذهن داره رشد میکنه و مثل یک موجود زنده با من زندگی میکنه که چقدر خوب بود یک ابزار آنلاینی داشتم ( اسمش میزارم سررسید) که میتونستم با داشتن تقویم فارسی ، کارهام را توش یادداشت کنم مسائل مالی ام را ، پول هایی که قرض گرفتم یا یاددم را با آدم هاش یادداشت کنم ، آدم ها را به صورت دفترچه تماس در اون با آدرس هاشون وارد کنم ، اگر جلسه ای میرم برای جلسه یک صفحه داشته باشم که شروع و پایانش را با تاریخ و صوت یا فیلم جلسه ذخیره کنم، خرید هام را یادداشت کنم و حتی قیمت هاشون را که بعد به عنوان خرج ما حساب کنم ، بتونم این ابزار را به نامه های شرکت وصل کنم و بهشون جواب بدم، چقدر خوب بود این ابزار برام از تمامی حسابهای بانکهای مختلفم گزارش برداشت و دریافت میگرفت، اگر مقاله ای در اینتنرت میخوندم بخشی اش را هایلایت میکردم و بهش اضافه میکردم درباره موضوعی که ذهنم را درگیر کرده بود، دعاهای اون روز اعمال ماه را بهم نشون میداد.
کاش می شد در این سررسید پست هایی که میخام در شبکه های اجتماعی بزارم را پیش نویس میکردم، و حتی وایت بردی داشت که میتونستم تخیلیات و تحلیل هام را توش بکشم و با دیگران به اشتراک بزارم
کاش این سررسید امکان این را داشت که نتیجه آزمایشهام را مسئول آزمایشکاه بهش می فرستاد و قبض های خونه و نسخه ای که دکتر برام نوشته و قیمت داروها را هم داشتم داخلش.
خودم به عنوان یک مهندس نرم افزار میدونم یک همچین سیستمی خیلی بزرگ میشه اما...
چقدر خوب بود که هر کدام از ما که سیستم نرم افزاری مینویسیم فکر کنیم که این سیستم تنها نیست و اگر بتونه با بقیه ارتباط برقرار کنه ارزش بیشتر میشه ، بنابراین طوری ننویسیم که به یک موجود منزوی تنها تبدیل بشه
چقدر خوبه همه بشینیم دور هم یک استاندار ساده تعریف کنیم که اگر کسی میخاد سیستمش تنها نمونه و با بقیه صحبت کنه این استاندارد را باید رعایت کند
چقدر خوبه بستری باشه که هرکس سرویسش را اونجا ثبت نام کنه و کاربران بتونن یک جریان انتقال اطلاعات روی این سرویس ها تعریف کنند
این تفکرات همه اش من را خفه میکنه و من امیدوارم اگر کسی دوست داشت این ایده ها را پیاده