من - حارث بن اعور- روزی پیش فرد مسیحی که در دیر اطراف شهر حیره در اطراف نجف بود رفتم و او را به مسیح قسم دادم که ناقوس دیر را به همان روشی که همیشه به صدا در می آورده است بنوازد هنگامی که شروع به نواختن کردن با هر نواخت عبارت های زیر را برایش خواندم:
1. سُبْحَانَ اللَّه حَقّاً حَقّاً، إِنَّ الْمَوْلَى صَمَدٌ یَبْقَیٰ
2. یَحْلُمُ عَنَّا رِفْقاً رِفْقاً، لَوْ لَا حِلْمُه کُنَّا نَشْقىٰ
3. حَقّاً حَقّاً صِدْقاً صِدْقاً
4. إِنَّ الْمَوْلَى یُسَائِلُنَا وَ یُوَافِقُنَا وَ یُحَاسِبُنَا
5. یَا مَوْلَانَا لَا تُهْلِکْنَا وَ تَدَارَکْنَا وَ اسْتَخْدِمْنَا
6. اِسْتَخْلَصَنا حِلْمُکَ عَنَّا، قَدْ جَـرَّأَنَا عَفْوُکَ عَنَّا
7. إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ غَـرَّتْنَا وَ اشْـتَغَلَتْـنَا وَ اسْـتَهْوَتْنَا وَ اسْـتَلْهَتْنَا وَ اسْـتَغْوَتْنَا
8. یَا ابْنَ الدُّنْیَا جَمْعاً جَمْعاً، یَا ابْنَ الدُّنْیَا مَهْلًا مَهْلًا
9. یَا ابْنَ الدُّنْیَا دَقّاً دَقّاً، وَزْناً وَزْناً، تَفْنَی الدُّنْیَا قَرْناً قَرْناً
10. مَا مِنْ یَوْمٍ یَمْضِي عَنَّا، إِلَّا أهْوَیٰ مِنَّا رُکْناً
11. [لَسْنَا نَدْرِي مَا فَرَّطْنَا، فِیهَا إِلَّا لَوْ قَدْ مِتْنَا]
12. قَدْ ضَیَّعْنَا دَاراً تَبْقَىٰ وَ اسْـتَوْطَنَّا دَاراً تَفْنَىٰ
13. تُفْنِی الدُّنْیَا قَرْناً قَرْناً، کُلّاً مَوْتاً کُلّاً مَوْتاً، مَوْتاً نَقْلاً نَقْلاً دَفْناً
14. یَا ابْنَ الدُّنْیَا مَهْلًا مَهْلًا، زِنْ مَا یَأْتِي وَزْناً وَزْناً
15. لَوْ لَا جَهْلِي مَا إِنْ کَانَتْ، عِنْدِی الدُّنْیَا إِلَّا سِجْناً
16. خَیْراً خَیْراً شَرّاً شَرّاً شَیْئاً شَیْئاً حُزْناً حُزْناً
17. مَا ذَا؟ مِنْ ذَا؟ کَمْ ذَا؟ أَمْ ذَا؟ هَذَا أَسْنَى! تَرْجُو تَنْجُو! تَخْشَى تَرْدَى!
18. عَجِّلْ قَبْلَ الْمَوْتِ الْوَزْنَا
19. مَا مِنْ یَوْمٍ یَمْضِي عَنَّا، إِلَّا أَوْهَنَ مِنَّا رُکْناً
20. إِنَّ الْمَوْلَى قَدْ أَنْذَرَنَا، إِنَّا نُحْشَرُ عُزْلًا بُهْماً
صدای ناقوس قطع شد.
آن مسیحی گفت به پیامبرتان قسمت میدهم به من بگویی این عبارت ها را چه کسی به تو یادداده است،
من گفتم همان مردی که دیروز با او به اینجا آمدیم.
دیروز با امیرالمؤمنین در حیره بودیم که صدای ناقوس کلیسا بلند شد؛
حضرت: میدانی این ناقوس چه میگوید؟
من گفتم خدا و رسول و پسر عمّش اعلماند.
حضرت: احوالات دنیا و خرابشدن و ناپایداری آن را مثل میزند.
و عبارت هایی را به همراه نواخته شدن ناقوس برایم خواند
گفت آیا او با پیامبر شما نسبتی دارد؟
گفتم پسر عموی اوست
مسیحی به اسلام اقرار کرد و گفت (من در انجیل دیدهام که در زمان آخر انبیاء، شخصی میآید که صدای ناقوس را تفسیر میکند)
رفته بودیم کلیسای وانک و تصاویر برهنه ای که بر در و دیوار کشیده شده بود را میدیدم
و با خودم میگفتم آنها از مسیح علیه السلام چه تصوراتی دارند و خدا را شکر ما امیرالمومنینی داریم که چنین از عمق مطالب خبر میدهد. عبارت ها را با خودم مرور میکردم و از کلیسا رفتن با عبارت های امیرالمومنین علیه السلام لذت می بردم. الان هم اگر جایی کلیسا پیدا کنم فقط به عشق مرور عبارت های امیرالمومنین علیه السلام به آنجا می روم
سُبْحَانَ اللَّه حَقّاً حَقّاً، إِنَّ الْمَوْلَى صَمَدٌ یَبْقَیٰ
حقیقتاً خدا منزّه است، مولای ما صمدی است که باقی خواهد ماند
یَحْلُمُ عَنَّا رِفْقاً رِفْقاً، لَوْ لَا حِلْمُه کُنَّا نَشْقىٰ
با رفق و مدارا نسبت به کارهای ما بردباری میکند، اگر حلم و بردباری او نبود، بدبخت میشدیم
حَقّاً حَقّاً صِدْقاً صِدْقاً
حقّ است و حقیقت، صدق است و راست، اینکه:
إِنَّ الْمَوْلَى یُسَائِلُنَا وَ یُوَافِقُنَا وَ یُحَاسِبُنَا
مولا از ما سؤال خواهد کرد، با ما روبهرو خواهد شد، رفتارمان را محاسبه خواهد نمود
یَا مَوْلَانَا لَا تُهْلِکْنَا وَ تَدَارَکْنَا وَ اسْتَخْدِمْنَا
ای مولای ما، نابودمان نکن، ما را دریاب و به خدمت خود گیر
اِسْتَخْلَصَنا حِلْمُکَ عَنَّا، قَدْ جَـرَّأَنَا عَفْوُکَ عَنَّا
بردباری تو ما را رها و خلاص کرده، بخشش تو ما را جَری و پُررو کرده است
إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ غَـرَّتْنَا وَ اشْـتَغَلَتْـنَا وَ اسْـتَهْوَتْنَا وَ اسْـتَلْهَتْنَا وَ اسْـتَغْوَتْنَا
دنیا ما را فریفته و به خود مشغولمان کرده! ما را بهسمت هوای نفس و لهو و لعب کشانده و گمراهمان کرده است
یَا ابْنَ الدُّنْیَا جَمْعاً جَمْعاً، یَا ابْنَ الدُّنْیَا مَهْلًا مَهْلًا
ای دنیاپرستان، پیوسته جمع میکنی، کمی آرام بگیر
یَا ابْنَ الدُّنْیَا دَقّاً دَقّاً، وَزْناً وَزْناً، تَفْنَی الدُّنْیَا قَرْناً قَرْناً
ای دنیاپرستان، دنیا تکهتکه و نابود میشود، همه چیز وزن خواهد شد و سالها و قرنها فانی میشوند
مَا مِنْ یَوْمٍ یَمْضِي عَنَّا، إِلَّا أهْوَیٰ مِنَّا رُکْناً
هیچ روزی بر ما نمیگذرد مگر اینکه دنیا ستونی از ما را خراب میکند
[لَسْنَا نَدْرِي مَا فَرَّطْنَا، فِیهَا إِلَّا لَوْ قَدْ مِتْنَا]
از کوتاهیهای خود در دنیا آگاه نمیشویم، مگر زمانی که مرگمان فرا برسد
قَدْ ضَیَّعْنَا دَاراً تَبْقَىٰ وَ اسْـتَوْطَنَّا دَاراً تَفْنَىٰ
خانه باقی و همیشگی را خراب کردیم و خانه گذرا و فانی را بهعنوان خانۀ اصلی برگزیدیم
تُفْنِی الدُّنْیَا قَرْناً قَرْناً، کُلّاً مَوْتاً کُلّاً مَوْتاً، مَوْتاً نَقْلاً نَقْلاً دَفْناً
دنیا به افراد نامور و بنام هم رحم نمیکند، همه خواهند مُرد، همه از این جهان منتقل شده و زیر خاک دفن میشوند
یَا ابْنَ الدُّنْیَا مَهْلًا مَهْلًا، زِنْ مَا یَأْتِي وَزْناً وَزْناً
ای فرزند دنیا، قدری آرام، آهستهتر! آیندهای که در پیش داری را با میزان درستی سنجش کن
لَوْ لَا جَهْلِي مَا إِنْ کَانَتْ، عِنْدِی الدُّنْیَا إِلَّا سِجْناً
اگر نادانیِ من نبود، دنیا را جز زندانی نمیپنداشتم
خَیْراً خَیْراً شَرّاً شَرّاً شَیْئاً شَیْئاً حُزْناً حُزْناً
هر خوبی که کرده باشم با خوبی و هر بدی با بدی جزا داده خواهد شد، کمکم حزن و اندوه مرا فرا خواهد گرفت
مَا ذَا؟ مِنْ ذَا؟ کَمْ ذَا؟ أَمْ ذَا؟ هَذَا أَسْنَى! تَرْجُو تَنْجُو! تَخْشَى تَرْدَى!
تا کِیْ در اندیشههای بیارزش! او که بود؟ آن چه بود؟ آن چقدر بود؟ این بلندتر است! امید داری، نجات مییابی، میترسی، پست میشوی!
عَجِّلْ قَبْلَ الْمَوْتِ الْوَزْنَا
عجله کن! پیش از مرگ کارهای خود را حسابکتاب کن
مَا مِنْ یَوْمٍ یَمْضِي عَنَّا، إِلَّا أَوْهَنَ مِنَّا رُکْناً
هر روزی که بر ما میگذرد عضوی از اعضای ما را سست میکند
إِنَّ الْمَوْلَى قَدْ أَنْذَرَنَا، إِنَّا نُحْشَرُ عُزْلًا بُهْماً
پروردگار به ما هشدار داده که تنها و ناشناس محشور خواهیم شد