میباید که آدمی از بدعتگذاری -یعنی افزودن چیزی به دین که جزء دین نیست و حجت قابل اعتمادی در دین برای آن وجود ندارد- و بدعتها بپرهیزد؛ چرا که بدعت نهادن در دین، از زیانبارترین گونههای گمراهی در آن است.
نیز این کار به انشعاب دین به عقاید متعدد و تقسیم اهل آن به فرقهها و گروههایی میانجامد که با یکدیگر اختلاف دارند و از یکدیگر بریدهاند -چنان که در بسیاری از ادیان و مذاهب میبینیم-. همچنان که از پیامبر -صلی الله علیه وآله- نقل شده که نسبت به بدعت هشدار دادهاند و اینکه بدترین امور، امور جدید است و هر بدعتی ضلالت است و هر ضلالتی در آتش.
از جمله موارد قول به غیر علم و بینش، مبالغه در خصوص یک موضوع و فراتر بردن آن از حدش است؛ مانند آن که امری نظری را که متوقف بر اجتهاد است، واضح و بدیهی بینگارد یا امری را که بزرگان اهل علم در آن اختلاف دارند -خواه به صراحت و خواه به اشاره- مورد اتفاق ایشان نشان دهد و آن را در حکم این بگیرد؛ یا آنکه امر ظنی را قطعی بشمارد یا امر محتمل را ظنی حساب کند.
یا اینکه برخی از وظایف شرعی را بالاتر از درجهاش قرار دهد و مستحب را، بدون عنوان ثانوی واجبی که بر آن صدق کند، به درجهٔ وجوب برساند و واجبی که از پایههای دین نیست را به درجهٔ پایههای دین برساند یا عکس این کار را انجام دهد.
همهٔ اینها از نظر شرعی غیر مقبول است و کسی که در جایگاه تعلیم و تزکیهٔ مردم قرار گرفته و به حسب برداشت عمومی، در تعلیم و تربیت به ائمهٔ اهل بیت -علیهم السلام- منتسب است، باید نسبت به این کار ورع بورزد [و از آن اجتناب کند]. نه در سخن بدون ورع هیچ خیری هست و نه در خطابهٔ بدون تقوا و هر کس که از خداوند سبحان پروا کند برای خودش بهتر و برای مقصودش بیگزندتر است.
این که شخص از قول به غیر علم اجتناب کند، متوقف بر آن است که در نقل روایات و حوادث احتیاط کند و پیش از عرضهٔ قاطعانهٔ هر چیز، در آن تأمل کند؛ بدین شکل که آن چه را که میخواهد بگوید، پیش از بیان، تنظیم و چند بار مرور کند؛ پس نباید کلمهای، بدون آن که چنان که باید در آن تأمل کرده باشد، از دهانش بیرون بلغزد که به تیر بیتیرانداز بماند.
نیز باید التفاتی داشته باشد که بعد از سخنرانی عمومی، فرصت عذرخواهی ندارد و سخنی که هرچند به سبب ابهام آن، گفتنش شایسته نیست، نگفتنش از عذرخواهی یا توضیح بعدی بهتر است.