سید یاسین پیام
سید یاسین پیام
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

چه چیزی یک ابر قدرت می آفریند؛ رانه های اصلی فراز و فرود


در این یادداشت به بررسی یک مقاله از Michael J. Mazarr که در نشریه Foreign Affairs منتشر شده است می پردازیم. Michael J. Mazarr از محققان ارشد علوم سیاسی در موسسه RAND است. برای مطالعه اصل مقاله می توانید به این آدرس مراجعه کنید:

https://www.foreignaffairs.com/articles/united-states/2022-06-21/what-makes-a-power-great

موضوع این مقاله حاصل فعالیت 1 سال و نیمه تیم تحقیقاتی رند(RAND) در یک مطالعه به سفارش پنتاگون است که چکیده آن در نشریه فارین افیرز منتشر شده است. این مقاله به دنبال کشف مولفه های مشترکی است که از زمان جنگ های پلوپنزی تا عصر حاضر باعث شده تا ابرقدرت ها(great powers) به وجود بیایند و سقوط کنند. بدنه این یادداشت 4 بخش عمده دارد: اول) مقدمه و بهانه انتشار دوم) معرفی مولفه های اصلی و مشترک قدرت های بزرگ سوم) تعادل در ترکیب و اثربخشی 7 مولفه بنیادی چهارم) وضعیت فعلی آمریکا با توجه به این 7 مولفه و بررسی وضعیت رقبا



این مقاله به بهانه افزایش درگیری ها در روسیه و اوکراین و تهدید روسیه علیه ناتو با این سوال منتشر شده است که پاسخ آمریکا چه خواهد بود. نگارنده معتقد است آمریکا به شکل پیش بینی پذیری به سراغ بودجه های نظامی و رقابت تسلیحاتی می رود؛ حال آن که مولفه اصلی قدرت و بازدارندگی یک ابرقدرت بیش از توان نظامی در درون ساختارها و جامعه آن نهفته است. به عبارتی افزایش خطر روسیه برای آمریکا بیش از آن که تهدیدی از خارج باشد، نشانی از تهدیدی در داخل آمریکا است.



پس از مدت ها فعالیت پژوهشی معلوم شده است که شاخص های آشکاری مانند درآمد سرانه یا فناوری برای ایجاد یک ابرقدرت کافی نیست. به عنوان مثال درآمد سرانه در سنگاپور یا پیشرفت های فناورانه در کره جنوبی منجر به تولد یک ابرقدرت نشده اند. نتیجه این تحقیقات به 7 اصل بنیادین ظهور ابرقدرت ها منجر می شود. این 7 اصل به شرح زیر بیان شده است:

1. جاه طلبی ملی محرک: جاه طلبی ملی محرک حسی مشترک بین اعضای یک ملت برای توسعه ایده ها و ارزش های خود در خارج از مرزهای خود است. این جاه طلبی 2 بعدد اصلی دارد: هم باید در ایده آن ملت ظرفیت توسعه وجود داشته باشد. ظرفیت هایی مثل اشتراکات فراقومی و فرازمانی و هم باید در خود آن ملت اراده ای برای توسعه این عقاید وجود داشته باشد. یکی از نتایج کلیدی این جاه طلبی تکاپوی جدی در سطح جامعه است. به عنوان مثال کره جنوبی فاقد این جاه طلبی ملی است.

2. به اشتراک گذاری فرصت ها برای شهروندان: به قول مقاله، ریختن منابع در ظرف سرمایه های انسانی عبارت است از به اشتراک گذاری فرصت ها. کیفیت توزیع فرصت ها برای شهروندان یکی از مولفه های اصلی ابرقدرت ها است.

3. هویت ملی مشترک و درونی سازی شده: اهمیت هویت ملی برهیچ کس پوشیده نیست. هویت ملی هرقدر فراگیرتر باشد به همان میزان به همراهی جامعه در مسیر آرمان ها و اهداف بیشتر کمک می کند. درونی سازی هویت ملی نقش کلیدی در پیشگری و کنترل آسیب هایی مانند شکاف های اجتماعی و قومی یا تجزیه ملی دارد و از مولفه های مهم در تعمیق روابط آحاد جامعه با یکدیگر است.

4. دولت فعال: دولت به معنای نهادی آن، هرقدر سلامت در حکمرانی داشته باشد و هرقدر در اقدامات خود جهت نیل به اهدافش موثرتر باشد به همان میزان فعال تر است. مسائلی چون سلامت سیاسی، شفافیت، کارآمدی، قانون گذاری، رعایت حقوق عامه و... از نشانه های دولت فعال هستند.

5. نهادهای اجتماعی موثر: میزان اثربخشی نهادهای اجتماعی عمومی و خصوصی نشان دهنده پویایی اجتماعی و مشارکت مردم در فرایند حکمرانی است.

6. یادگیری و تطبیق پذیری: صرف رشد علمی یا مالکیت فناوری نمی تواند منجر به ظهور یک ابرقدرت بشود بلکه میزان تطبیق پذیری این یادگیری و رشد علمی با نیازهای روز است که فراز و فرود یک کشور را تعیین می کند. هرقدر این یادگیری عمیق تر، گسترده تر و تطبیق پذیرتر باشد قدرت بیشتر و فناوری های کارآمدتری را تولید می کند. فناوری ها باید نماینده کنجکاوی ملی باشند. مثلا در بریتانیای عصر صنعتی با این که لزوما در همه فناوری ها برتر نبود اما تمرکز بر ناوگان دریایی باعث اثربخشی می شد.

7. تکثر اجتماعی: نشان دهنده بستری برای تضارب آرا، انتقاد سازنده و مواجهه خلاقانه در جامعه و میان گروه های اجتماعی است.



از زمان جنگ های پلوپنزی تا امروز این 7 مولفه بنیادین به صورت متوازن در یک ابر قدرت ظهور پیدا نکرده اند و معمولا تعدادی، برجسته تر از بقیه هستند. در نتیجه برای ظهور یک ابرقدرت لازم است تا این 7 مولفه به تعادل برسند. همچینین یکی از ویژگی های اصلی در این مولفه های بنیادین، ترکیب های هم‌افزا است؛ یعنی با تقویت برخی از مولفه ها، برخی دیگر هم رشد می کنند و این رشد هم افزا یک جهش فزاینده در افزایش قدرت را رقم می زند.

مثلا ترکیب یادگیری و تطبیق پذیری با جاه طلبی ملی محرک از این جنس است. یعنی یک جاه طلبی ملی، محرکی مهم است که اگر در یادگیری و تطبیق پذیری کانالیزه شود، جهشی علمی و فناورانه در قدرت آن کشور به وجود می آید، اتفاقی در که در آلمان نازی یا آمریکای پس از دهه 40 میلادی در حوزه قدرت نظامی به وضوح قابل مشاهده است. ترکیب دیگر، ترکیب دولت فعال و نهادهای اجتماعی موثر است که می تواند بر اثربخشی حکمرانی و پویای اجتماعی اثرات شگرفی بگذارد و کشور را به مرحله ایمنی از درون برساند.

این 7 مولفه توسط نخبگان جامعه مدیریت می شوند و به در تعادل نگه داشته می شوند. نخبگانی که مردمی باشند و از دریچه نگاه مردم اندیشه ورزی کنند می توانند این تعادل را برقرار کنند اما اگر نخبه ها منافع خود را مقدم کنند باعث انحراف جریان قدرت و در نهایت برهم خوردن توازن و ضعف کشور می شوند.



امروزه آمریکا در 4 محور از این 7 مولفه بنیادی دچار بحران است. جاه طلبی ملی با چالش های جدی مواجه است. مردم آمریکا نسبت به 30 سال اخیر نسبت به ارزش های آمریکایی بسیار بدبین شده اند و چرایی ارزشمندی آمریکایی بودن زیر سوال رفته است. هویت مشترک ملی مورد بعدی دچار چالش است. ورود گسترده مهاجران باعث شکل گیری جوامع بسته ای در دل آمریکا شده است که هویت ملی مشترک و درونی سازی شده را به چالش می کشند و این روند رو به افزایش است. به اشتراک گذاری فرصت ها هم دچار بحران است. امروزه تعداد آمریکایی هایی که درآمدی بیشتر از والدین خود دارند، حدود 50% است. این عدد در دهه 40 حدود 90% بوده است. در این بحران عملا فرصت های شکوفایی کم تری در اختیار شهروندان است و انتظار رشد کاهش یافته است. یادگیری و تطبیق پذیری هم ضربات جدی متحمل شده است. نظام آموزشی آمریکا کارآمدی کافی ندارد و در نبود آن، موضوع اطلاعات نادرست(misinformation) که ناشی از سیطره شبکه های اجتماعی است باعث توهم دانایی شده است.

در سوی دیگر چین به عنوان نزدیک ترین رقیب آمریکا قابل بررسی است. چین از جاه طلبی ملی بالایی هم در حوزه داخلی و هم خارجی برخوردار است. همچنین در حوزه هویت ملی هم بسیار موفق ظاهر شده است. دولت فعال در توزیع منابع و فرصت ها بین شهروندان موفق ظاهر شده. سیاست های پلورالیسم در جامعه هم به شکل قابل قبولی وجود دارد. البته این به معنای بی نقص بودن چین نیست. نابرابری جنسیتی در توزیع فرصت ها هنوز وجود دارد. از منظر کیفیت و کارآمدی حکمرانی بنابر داده های رسمی فاصله قابل توجهی بین چین و آمریکا وجود دارد. فضای سیاسی بسته در چین هم جزو نقاط ضعف کشور به شمار می رود. در نتیجه چین هنوز در این 7 مولفه اصلی به تعادل نرسیده است.

مولف در جمع بندی معتقد است که آمریکا بیش از بیرون، از درون در خطر است و برای عبور از این خطر نیازمند یک «پروژه ملی» جدید است تا بتواند 7 مولفه اساسی را تحت تاثیر قرار بدهد و ورود به یک رقابت تسلیحاتی و رفتارهای بدون پشتوانه درونی می تواند آغازِ پایان ابرقدرت باشد.


ابرقدرتسیاسیحکمرانیقدرت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید