Fatemeh Mojab
Fatemeh Mojab
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

لابه‌لای افکارم، «احتمالا گم شده‌ام»

چالش کتابخوانی طاقچه – تیر ۱۴۰۲: کتابی که برنده‌شدن را بلد است


طاقچه برای چالش کتابخوانی‌اش، تابستان را «فصل اعتماد به دیگران» تعیین کرده. بارها شده کتاب‌هایی را تحت تاثیر پرفروش بودن، جایزه بردن یا توصیه‌ی کسی انتخاب کرده‌ایم، گاهی تجربه‌ی خوبی از آب درآمده‌اند و گاهی نه. این تابستان قرار است بار دیگر به این پیشنهادها اعتماد کنیم. برای تیرماه باید کتابی می‌خواندیم که برنده شدن را بلد بوده. (این عبارت هم در نوع خودش جالب است، چون برنده شدن را به خود کتاب نسبت داده، نه نویسنده‌اش!) وقتی در لیست کتاب‌های پیشنهادی طاقچه که براساس جوایز مختلف ادبی داخلی و خارجی دسته‌بندی شده بودند می‌گشتم، تصمیم گرفتم از بین‌شان کتابی را انتخاب کنم که از قبل هم در لیست خواندن داشته‌ام. پس انتخابم این شد: «احتمالا گم شده‌ام» از سارا سالار و نشر چشمه، که براساس ویکی‌پدیا در سال ۱۳۸۹ (و طبق اطلاعات روی جلد در سال قبلش) به عنوان بهترین رمانِ اول برنده‌ی جایزه‌ی گلشیری شده است.


اصولا این که کل کتابی در یکی دو روز بگذرد و داستانش بیشتر با فکر و خاطرات و خیالات و جریان سیال ذهن راوی شکل بگیرد برایم جذاب است. احتمالا گم شده‌ام هم چنین فضایی دارد. در آن یک روز از زندگی زنی را می‌خوانیم که نزدیک ظهر بیدار می‌شود و گیج است، حس می‌کند مشکلی وجود دارد یا چیزی را فراموش کرده. می‌رود مهدکودک دنبال پسرش، با هم می‌روند ناهار، برگشتنی سر از خوابگاه دوران دانشجویی‌اش درمی‌‌آورد و ماجراهای ساده‌ای از این دست. اما در حین این ماجراها فکر راوی مدام مشغول است. بیش از هر چیز، به گذشته و خاطراتش با دختری به اسم گندم فکر می‌کند که از دبیرستان با هم همکلاسی بوده‌اند و بعدا هم هم‌دانشگاهی و هم‌اتاقی خوابگاه شده‌اند. ظاهرا یک‌جایی این دوستی تمام شده اما فکرش همچنان با راوی هست. همچنین دیالوگ‌هایی که راوی با دکتر روان‌شناسش داشته به خاطرش می‌آیند. از این طرف، صدای رادیو و بیلبوردهای تبلیغاتی خیابان، زنگ تلفن یا حرف‌های پسرش لحظات کوتاهی او را از افکارش به لحظه‌ی حال می‌آورند. اما ذهنش همچنان درگیر است، سعی می‌کند خود را از گذشته‌اش جدا کند اما اغلب موفق نیست و افکار باز هجوم می‌آورند.

ماجراهایی در داستان هست که باعث می‌شود خواننده به خواندن افکار این زن ادامه بدهد. از جزئیاتی مثل اینکه کبودی پای چشمش از کجا آمده تا این سوال مهم که گندم واقعا چه کسی بوده؟ خواننده کم‌کم شک می‌کند که آیا گندم یک شخص واقعی بوده؟ یا یک دوست خیالی که راوی برای فرار از تنهایی و مشکلات نوجوانی در ذهنش ساخته؟ یک احتمال دیگر هم هست که هرچه به پایان کتاب نزدیک می‌شویم در ذهن‌مان پررنگ می‌شود (و متاسفانه در معرفی کتاب (در طاقچه) هم به آن اشاره شده بود؛ که باعث شد این احتمال از ابتدای کتاب در ذهنم باشد و نتوانم خودم بدون پیش‌فرض به برداشتی از شخصیت گندم برسم). به هر صورت گندم شخصیت مرموزی‌ست که تا پایان کتاب به دنبال کشفش هستیم!


چند اتفاق در کتاب را دوست داشتم؛ مثلا جایی که بعد از ۱۵ سال راوی به خوابگاه دوران دانشجویی‌اش برگشت و موقع بیرون آمدن با خودش گفت «این خوابگاه دیگر خوابگاه من نیست» نشانی از تلاشش برای ترک تعلق به گذشته بود. یا جایی که با وجود ترسش به تنهایی سوار آسانسور شد و با اینکه همیشه با خودش فکر می‌کرد که «این تقدیر است و وقتی فکر می‌کنیم تغییرش داده‌ایم همان تغییر هم تقدیر است»، اینجا تصمیم گرفت تغییر کند حتی اگر...


متن کتاب روان است، دقیقا شبیه فکر کردن خودمان از فکری به فکر دیگر پیش می‌رویم (گاهی حتی جمله‌ها کامل نمی‌شوند). اما خواندنش از یک جهت برای من سخت بود، آن هم چون اغلب خودم هم دچار این شکل از نشخوار فکری می‌شوم. زمان‌هایی بود که برای فاصله گرفتن از اتفاقات روزمره می‌رفتم سراغ کتاب، اما می‌دیدم که ناخودآگاه فکرم مشغول فلان اتفاق آن روز شده که اذیتم کرده بود! از این جهت خواندن کتاب برایم مثل خود فرایند نشخوار فکری بود؛ غرق در فکر می‌شوی، گاهی ازش لذت می‌بری و گاهی حرص می‌خوری، اما نمی‌توانی ادامه ندهی! گاهی خودت را سرزنش می‌کنی و بعد می‌گویی نباید خودت را سرزنش کنی و بعد به خاطر اینکه خودت را سرزنش کرده‌ای، باز خودت را سرزنش می‌کنی! کم‌کم رشته‌ی افکارت را گم می‌کنی و می‌رسی به اینکه بین این همه فکر احتمالا گم شده‌ام...!

بگذریم! کتاب ابعاد دیگری هم دارد که در یادداشت‌های دیگران درباره‌اش خواند‌ام، اما ترجیح دادم در این یادداشت مواردی را بنویسم که نظر خودم را جلب کرده بود. اگر دوست داشتید شما هم کتاب احتمالا گم شده‌ام را امتحان کنید، لینک‌های زیر شما را هم به نسخه‌ی متنی و هم صوتی آن در طاقچه می‌رسانند:


https://taaghche.com/book/34835
https://taaghche.com/audiobook/69201/%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%A7-%DA%AF%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85


معرفی کتابچالش کتابخوانی طاقچهاحتمالا گم شده‌امسارا سالار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید