چالش طاقچه بهار ۱۴۰۲ رو با موضوع «شناخت و تجربهکردن حسها» شروع کرده و بعد از خوندن دربارهی امید، حالا نوبت کتابیه که آرامش رو به قلبمون تزریق کنه. وقتی لیست کتابهای پیشنهادی رو نگاه میکردم، کلمههای ترس و اضطراب هم تو عناوین به چشمم خورد. حسهایی که اون روی سکهی آرامش هستن و میشه امیدوار بود شناخت بهترشون آرامش به همراه داشته باشه. کتاب نیلوفر و مرداب که ماه پیش خوندم میگفت رنج و شادی با هم معنا دارن، حالا هم شاید بشه گفت ترس و آرامش با هم معنا پیدا میکنن.
من این ماه کتاب اضطراب منزلت نوشتهی آلن دوباتن رو انتخاب کردم که دو سالی تو کتابخونهم منتظر خونده شدن بود! حرف اصلی کتاب دربارهی اضطراب ما نسبت به جایگاه اجتماعی و دستاوردهامونه و از اونجایی که این موضوع اخیرا فکرم رو خیلی مشغول کرده، به نظرم رسید موقعیت خوبی برای خوندنشه. آلن دوباتن کمکم داره به یکی از نویسندههای مورد علاقهم تبدیل میشه، نویسندهای که مسائل زندگی روزمره رو با یه دیدگاه فلسفی و به زبان ساده بیان میکنه. سال گذشته هم کتاب خودشناسی از این نویسنده رو برای چالش طاقچه خونده بودم.
آلن دوباتن در بخش اول کتاب، ریشهها و علتهای اضطراب منزلت رو بیان میکنه. مثلا یکی از این دلایل، نیاز ما به دریافت عشق و توجه و احترام از طرف آدمهاست که باعث میشه بخوایم جایگاه اجتماعی بهتری داشته باشیم. دلیل دیگه تجملگرایی و به دنبالش کمارزش دونستن افرادیه که سطح زندگی پایینتری دارن، که میتونه باعث بشه نخوایم از دیگران، به خصوص افراد همردهی خودمون، عقب بمونیم.
به جای اینکه تاریخ تجمل را داستانی راجع به طمع قلمداد کنیم درستتر است که آن را مدرک ترومای عاطفی بدانیم. این میراث کسانی است که تحت فشار تحقیر دیگران احساس کردهاند باید چیزی به خود عریانشان اضافه کنند تا نشان دهند که آنها هم دلیلی برای دوست داشته شدن دارند.
[از متن کتاب]
این دلایل تا حدی برام آشنا بودن، اما تا الان خیلی توجه نکرده بودم که شایستهسالاری و پیشرفتهای مادی هم که ظاهرا اتفاقهای مثبتیان، میتونن تبعاتی مثل اضطراب داشته باشن. دوباتن میگه در قرنهای گذشته وجود طبقهی مرفه و ثروتمند در مقابل طبقهی فقیر و کارگر تا حد زیادی برای افراد هر دو طبقه پذیرفتهشده و طبیعی بود. پیدایش نظام شایستهسالاری به این هدف بود که اون اختلاف طبقاتی رو از بین ببره و فرصتهای برابر برای رشد همهی افراد جامعه فراهم کنه، اما یک نتیجهش هم این شد که حالا آدمها میدونن فرصت رسیدن به تقریبا همه چیز براشون وجود داره، از طرفی امکانات مادی هم در جهان رشد زیادی داشته، و هر دوی اینها ممکنه منجر به افزایش حرص و توقع و راضی نشدن ما از خودمون و نگرانی برای به دست آوردن جایگاه بهتر و بهتر بشن. (این بخش دوباره من رو یاد مطلبی انداخت که تو کتاب نیلوفر و مرداب هم خونده بودم. اونجا هم این جنبه از «برابری» نقد شده بود که ما بخوایم مدام خودمون رو با افراد همرده مقایسه کنیم و مثل اونها باشیم). از طرفی موفقیت ما وابسته به خیلی عوامل غیرقابل کنترل یا غیر قابل پیشبینی هم هست (مثل شانس یا شرایط اقتصاد جهانی و...) و این هم اضطرابمون رو تشدید میکنه.
کاهش شدید محرومیت در دنیای واقعی شاید به شکل تناقضآمیزی با حسی مداوم و حتی فزاینده از محرومیت و ترس از آن همراه شده باشد.
هر افزایشی در سطح توقع ما موجب افزایش خطر سرافکندگی میشود. چیزی که فکر میکنیم امری عادی است، در واقع نقشی حیاتی در تعیین میزان شادی ما دارد.
در بخش دوم کتاب اضطراب منزلت، دوباتن زمینههای فکری، اعتقادی یا سبکهای زندگی رو معرفی میکنه که آدمها و جریانهای مختلف در طول تاریخ با کمک گرفتن از اونها تونستن با اضطراب منزلت کنار بیان. به فلسفه اشاره میکنه و به کنارهگیری برخی از فلاسفه از جامعهشون تا بتونن به جای افکار عمومی دنبالهرو افکار درونی خودشون باشن، از نقش انواع آثار هنری (رمان، نقاشی، آثار کمدی و تراژدی) در نقد سلسلهمراتبهای اجتماعی میگه و از نقش سیاست در تعیین ایدئالهای منزلتی جوامع که بارها هم در طول تاریخ تغییر کردن. بعد به مذهب (بیشتر مسیحیت) اشاره میکنه، به فایدهی فکر کردن به مرگ در فاصله گرفتن از توقعات جامعه و به جدا بودن جایگاه معنوی انسانها از جایگاه دنیویشون (که البته لزوما تناقضی هم با هم ندارن). در نهایت هم جریان بوهمیا رو معرفی میکنه؛ سبکی از زندگی که در اون افراد به مادیات توجهی نداشتن، بر احساس تاکید میکردن و از بورژواها نفرت داشتن، و گرچه این جریان افراطهایی هم در تاریخ خودش داشته اما تونسته خردهفرهنگ و روشی غیرمادی ارائه کنه تا آدمها خودشون رو با اون ارزیابی کنن.
اتهامی که به ایدهآل منزلتی مدرن وارد میشود این است که موجب تحریف شدید اولویتها میشود و کسب بالاترین درجات موفقیت را تبدیل به فرایند مالاندوزی میکند، درحالیکه باید فقط یکی از بسیار چیزهای تعیینکنندهٔ مسیر زندگی ما باشد، آن هم با تعریفی واقعیتر و واضحتر از خودمان.
نکته اینجاست که ظاهرا نمیشه از سلسلهمراتب منزلتی خلاص شد، اما هر کدوم از این راهکارها معیارها و ارزشهای متفاوتی بهمون نشون میدن که شاید تا حالا کمتر بهشون فکر کردیم و میتونیم با کمک گرفتن از هر کدوم که بیشتر باهاش ارتباط میگیریم، اضطرابمون نسبت به موقعیتمون در اجتماع رو کنترل کنیم، کمی آرامش خاطر پیدا کنیم و بدونیم که –به قول نویسنده در آخرین خط کتاب- برای موفق شدن در زندگی بیشتر از یک راه وجود داره.
من از خوندن کتاب اضطراب منزلت لذت بردم؛ اطلاعات جدید زیادی بهم اضافه شد و برخی دانستههای قبلی هم تو ذهنم بهتر طبقهبندی شدن. جزو کتابهاییه که احتمالا در آینده باز هم بهش برگردم و بخشهاییش رو مرور کنم. اینجا فقط یک خلاصهی خیلی کلی و چند تا از مطالبی رو نوشتم که نظرم رو بیشتر جلب کردن، وگرنه محتوای کتاب خیلی بیشتر از این معرفیه.
عنوان اصلی کتابی که ازش نوشتم Status Anxiety بود که با عناوینی مثل اضطراب موقعیت، اضطراب منزلت، اضطراب وضعیت و اضطراب جایگاه اجتماعی توسط انتشارات مختلفی به فارسی ترجمه شده و تو نرمافزار طاقچه هم وجود داره. من اضطراب منزلت از نشر چترنگ رو خوندم با ترجمهی خوب زهرا باختری، که میتونید از طریق لینک زیر از طاقچه تهیهش کنید:
* منبع عکس