Fatemeh Mojab
Fatemeh Mojab
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: بهار لعنتی

نسخه‌ی پیر طریقت - خرداد: کتابی که در عنوانش کلمه‌ی «بهار» وجود دارد


اولین کتابی که از پاتریک مودیانو (نویسنده‌ی فرانسوی و برنده‌ی نوبل ادبیات سال ۲۰۱۴) خواندم «تصادف شبانه» بود. بعدتر ۳ کتاب دیگر هم از او خریدم (جوانی، افق، تا در محله گم نشوی)، اما به اندازه‌ی تصادف شبانه جذبم نکردند. یک ماه پیش که برای چالش طاقچه دنبال کتابی می‌گشتم که در عنوانش کلمه‌ی بهار داشته باشد، چشمم به کتاب «بهار لعنتی» خورد و به نظرم آمد وقت آن است که بعد از چند سال یک کتاب دیگر از مودیانو بخوانم!

تصویری از پاتریک مودیانو
تصویری از پاتریک مودیانو


گرچه داستان آن کتاب‌های قبلی دقیقا یادم نمانده، چند کتابی که از مودیانو خوانده‌ام دو وجه مشترک دارند. اولی پاریس است! اغلب داستان‌ها در شهر پاریس پیش می‌روند و اسامی زیادی از خیابان‌ها، کافه‌ها و مکان‌های مختلف پاریس و فرانسه در کتاب‌ها آورده می‌شود.

وجه مشترک دوم کتاب‌های مودیانو خاطره‌ها هستند. شخصیت‌های اصلی اغلب به دنبال چیزی در گذشته، در حال یادآوری خاطرات و حتی به دنبال هویت خود هستند. در طول داستان با برخوردن به یک شخص، یک اسم یا یادگاری، چیزهایی از گذشته یادشان می‌آید. داستان‌هایی که من از مودیانو خوانده‌ام معمولا یک روایت آرام داشته‌اند از خاطرات پراکنده‌ای از گذشته‌های دور شخصیت‌ها، خاطره‌هایی که بعضا محو شده‌اند یا قسمتی از آنها فراموش شده. یک تلاش برای یادآوری و ثبت آنچه در ذهن‌شان باقی مانده تا بیش از این فراموش نشوند. حتی گاهی (مثلا در همین کتاب بهار لعنتی) شخصیتی یاد خاطره‌ای می‌افتد مربوط به شیئی که الان از بین رفته، به‌طوری که شک می‌کند آیا آن شیء و خاطره واقعا وجود داشته‌اند یا فقط در ذهنش آن واقعه را ساخته بوده؟


در «بهار لعنتی»، راوی داستان (که ظاهرا خود مودیانو است) خاطرات مربوط به آشنایی‌اش با عکاسی به نام فرانسیس ژانسن را به یاد می‌آورد. اولین برخورد آن دو در یک کافه اتفاق افتاده، در بهاری حدود ۳۰ سال پیش و در پاریس؛ وقتی که ژانسن از او و دوست‌دخترش چند عکس می‌گیرد. آن‌ها برای چاپ عکس‌ها به آتلیه‌ی ژانسن می‌روند و به این ترتیب، آشنایی مودیانوی ۱۹ ساله با ژانسن (که سی سالی از خودش بزرگتر است) ادامه می‌یابد.

ژانسن عکاسی منزوی است که حتی از عکس‌هایش هم پیام سکوت برداشت می‌شود. دوستان زیادی ندارد و جواب تلفن همان دوست‌های اندکش را هم نمی‌دهد. او در گذشته با رابرت کاپا (عکاس معروف جنگ) دوست بوده و در واقع با راهنمایی او حرفه‌ی عکاسی را انتخاب کرده است. نام چند هنرمند شناخته‌شده‌ی دیگر نیز در حلقه‌ی محدود دوستان ژانسن به چشم می‌خورد و با این شخصیت‌ها در کتاب برخورد می‌کنیم، اما ظاهرا خود فرانسیس ژانسن شخصیتی خیالی است.

مودیانو که ژانسن را هنرمند خاصی یافته، تصمیم می‌گیرد سه چمدان عکسی را که در آتلیه‌ی ژانسن دیده فهرست‌بندی کند تا آرشیو مرتبی از تمام عکس‌های او موجود باشد (و بعدها تصمیم می‌گیرد درباره‌اش این کتاب را بنویسد). ژانسن با اینکه تمایلی به این کار ندارد مخالفتی هم نمی‌کند. به این ترتیب آشنایی این دو چند ماهی ادامه پیدا می‌کند؛ تا زمانی که ژانسن تصمیم به ترک پاریس می‌گیرد.


کتاب واقعه‌ی به‌خصوصی را دنبال نمی‌کند و راوی در اصل به بیان آنچه از ژانسن می‌داند و خاطراتی که از او داشته می‌پردازد. بیشتر این خاطرات به همان چند ماه آشنایی برمی‌گردند و بعضی هم به سال‌های بعد از آن؛ هنگامی که مودیانو به دنبال ردی از ژانسن می‌گردد یا برخورد و اتفاقی، یک خاطره‌ی دیگر از همان زمان را در ذهنش زنده می‌کند. یکی دو مورد از این خاطره‌ها تبدیل به داستان‌هایی می‌شوند که نسبتا کشش دارند، اما در حد یک یا دو فصل تکلیف‌شان معلوم می‌شود و سپس نوبت به خاطره‌ی بعدی می‌رسد.

یک روز قبل از اینکه ژانسن پاریس را ترک کند، مودیانو (بدون دانستن این موضوع) او را برای انجام کارهایش همراهی می‌کند. در طول روز ژانسن تعدادی عکس می‌گیرد و روز بعد که مودیانو به آتلیه سر می‌زند، می‌بیند ژانسن رفته و غیر از نگاتیو عکس‌های روز آخر همه چیز را با خود برده است. پس از این مودیانو دیگر ژانسن را نمی‌بیند. در طول سال‌های بعد گاهی به دنبال ردی از او می‌گردد اما حتی دوستان او را هم نمی‌تواند پیدا کند. گاهی صحبت غریبه‌ها را گوش می‌کند به این امید که اسم آشنایی به گوشش بخورد، اما هیچ. تنها چیزهایی که از ژانسن برایش باقی مانده یک آلبوم و چند قطعه از عکس‌های اوست، و نسخه‌ای از فهرست عکس‌ها که برای خود نگه داشته: تنها یادگاری‌هایی که ثابت می‌کنند خاطراتش از ژانسن حقیقی هستند.


فکر کردن بیش از حد به گذشته و به یاد آوردن همه‌ی خاطرات همیشه خوب نیست و شاید فراموشی واقعا نعمت است. اما ذهن ما انسان‌ها غیر از فراموشی، توانایی دست‌کاری و حتی ساختن خاطره‌های جعلی را هم دارد! پس شاید فقط با ثبت کردن اتفاقات به صورت نوشته یا عکس و فیلم بتوانیم در آینده مطمئن باشیم که آنها واقعا روزی اتفاق افتاده‌اند...


کتاب بهار لعنتی را می‌توانید با ترجمه‌ی نازنین عرب (از نشر پرسه) از طریق لینک زیر در طاقچه بخوانید:

https://taaghche.com/book/16515/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C


چالش کتابخوانی طاقچهمعرفی کتاببهار لعنتیپاتریک مودیانو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید