دی ۱۴۰۲: کتابی برای اینکه با مرگ چهره به چهره شوی
زمستان امسال چالش طاقچه، فصل «زندگی، عشق، مرگ و دوباره زندگی» هست و موضوع دیماه هم کتابی بود «برای اینکه با مرگ چهره به چهره شوی». خیلی از عناوین پیشنهادی توجهم رو جلب کردن، اما چون اغلب جستار و روایت شخصی برام جذابتره، در نهایت انتخابم کتاب «عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه» شد از جولین بارنز (ترجمهی عماد مرتضوی، نشر گمان). کتابی که از مدتها پیش اسمش به گوشم خورده بود اما فرصت نشده بود بخونمش تا الان.
حین خوندن کتاب فهمیدم عنوان اصلیش Levels of Life هست، اما قبل از خوندنش خود عنوان فارسی به نظرم جالب میرسید چون چیزهایی رو کنار هم گذاشته بود که تا حالا کنار هم ندیده بودم: عکاسی و بالونسواری، در کنار عشق و اندوه. درواقع نکته همین بود؛ کتاب سه فصل داره و هر فصل با همین جمله شروع میشه: «دو چیز را که تا حالا کنار هم قرار نگرفتهاند کنار هم میگذارید». من تو خلاصهی کتاب خونده بودم که بارنز این رو بعد مرگ همسرش نوشته و برام عجیب بود که فصل اول چقدر از موضوع دوره. اما اینقدر خوندنش برام لذتبخش بود که خودم رو سپردم بهش تا ببینم قراره منو کجا ببره. تا ببینم این قطعات رو چطور کنار هم میذاره و داستان و استعارههای دو فصل اول رو کجاها به کار میگیره.
فصل اول (گناه ارتفاع)، بیشتر تاریخچهای از بالونسواری و عکاسیه. داستان چند تا از بالونسوارهای معروف رو تعریف کرده که بیشتر از همه نادار (فلیکس تورناشون) برام جالب بود؛ نویسنده و مخترعی که هم پرواز میکرد و هم عکاسی، و بعد این دو تا رو کنار هم گذاشت و عکاسی هوایی رو ابداع کرد: جدّ درونهای امروزی :) از دو نفر آدم معروف دیگه هم تو فصل اول صحبت میشه که بالونسواری میکردن: سارا برنارد و فرد برنابی. بارنز تو فصل دوم (بر روی سطح) یه داستان خیالی از آشنایی و عشق و جدایی این دو نفر تعریف میکنه. ماجرایی که با «میتوانیم تصور کنیم» شروع میشه اما اینقدر با جزئیات ادامه پیدا میکنه که آخر فصل نمیشه فهمید همهی اینها خیالی بود یا بخشهاییش هم واقعیت داشته.
غیر از کنار هم گذاشتن چیزهای به ظاهر بیربط، یکی دیگه از حرفای بارنز تو این کتاب اینه که عکاسی هوایی گونهای از نگاه کردن آدم به خودش از بیرونه (حالا میخواد عکسِ زمین از روی بالون گرفته بشه یا از روی ماه) و عشق هم به تعبیری همینه؛ نگاه کردن به خود از چشم معشوق. و انگار در دو فصل اول بارنز داره تلاش میکنه حرفاشو جمع کنه تا بتونه به فصل سوم (از دست رفتن عمق) برسه: جایی که از عشق خودش و همسرش میگه و بعد مرگ، که همسرش رو ازش جدا کرده. لحن دو فصل اول که حتی جاهایی به طنز میزنه، اینجا به یکباره غمگین میشه. چون خب، «هر داستان عاشقانه بالقوه داستان اندوه نیز هست»...
بارنز تو فصل سوم مفصل از تجربهی سوگ و اندوه خودش مینویسه. از اندوههای مشابهی که الزاما درک نمیشن، از نیاز به حرف زدن دربارهی فرد از دسترفته که حتی منجر به غربال شدن دوستانش میشه، از عصبانیت نسبت به واکنشها و توصیههای اطرافیانش میگه و از بیتفاوتی نسبت به روزگار و باقی دنیا. تعریف میکنه تو بازههای زمانی مختلف بعد از این اتفاق چه احساسی داشته و چه کارهایی میکرده. به خوابها و خاطرات به عنوان راههایی برای یادآوری و دیدار دوباره اشاره میکنه، با این تبصره که این یک یادآوری نامطمئنه وقتی شخص دوم دیگه نیست که اون خاطرات رو تایید کنه. از همهی این تجربهها و افکار و احساسات در سالهای بعد از مرگ همسرش میگه و کمکم میرسه به کنار اومدن و یه بهبود نسبی، با اینکه اندوه هیچوقت کاملا از بین نمیره.
استعارههای فصلهای قبلی اینجا به کار بارنز میان تا بتونه منظورش رو بهتر بیان بکنه. مثلا یک جا اندوه و سوگواری رو تشبیه میکنه به قرار گرفتن در بالون برای اولین بار: بالون بیشتر دست باده تا دست آدم، در تودهای ابر گیر افتاده و نمیدونه چطوری کنترلش کنه. تا آخرای کتاب که میگه بالاخره این بالون دوباره به حرکت درمیاد. البته نه چون اندوه کاملا از بین رفته، بلکه ابرها موقتا کنار رفتن و نسیمی وزیده تا فعلا به حرکت ادامه بده. «اما ما به کجا کشیده میشویم»؟...
دربارهی ترجمهی کتاب هم دوست دارم بنویسم که در مجموع روان و دلچسب بود. حتی پیشگفتار و مؤخره هم تحت تاثیر کتاب بودن. تو پیشگفتار ربط زندگینامهنویسی و مرگ اینطور بیان میشد: «نوشتن از خود یکجور دستِ پیش گرفتن در برابر مرگ است و هراس فراموشی و فنا». و مثلا در مؤخره، عماد مرتضوی به اولین باری که توی ایران بالونی به پرواز دراومد اشاره کرده؛ در زمان ناصرالدین شاه (و جالبه که همون نادار معروف تو سفر ناصرالدین شاه به فرانسه ازش عکس گرفته). ضمنا مترجم یادداشتهای خوبی هم به متن اضافه کرده بود که فقط به نظرم اگه به صورت پاورقی بودن (به جای انتهای کتاب) خوندن و دنبال کردنشون خیلی راحتتر میشد.
از خوندن کتاب «عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه» لذت بردم و غمگین شدم (کنار هم!) و تبدیل به یکی از کتابهای محبوبم شد. خیلی داستانها و اشارههای جالب دیگه هم در کتاب بودن که نوشتن از همهشون طولانی و حوصلهسربر میشه. اگر دوست داشتید میتونید -و پیشنهاد میکنم که- از طریق لینکهای زیر کتاب رو از طاقچه تهیه کنید و بخونید/بشنوید: