در سومین ماه بهار که چالش طاقچه اون رو به «شناخت و تجربه کردن حسها» اختصاص داده، نوبت به خوندن کتاب ترسناک و ژانر وحشت رسید. خیلی اهل کتاب ترسناک خوندن نیستم برای همین مستقیم رفتم سروقت کتابهای پیشنهادی خود طاقچه و خلاصهی کتاب مستاجر به نظرم هیجانانگیز رسید! «مستاجر» رو رولان توپور در سال ۱۹۶۴ نوشته و سه سال بعد، رومن پولانسکی هم فیلمش رو ساخته.
قبل از هر چیز بگم که این پست خطر اسپویل و لو رفتن داستان رو به همراه داره!
مستاجر داستان مردیه به اسم ترلکوفسکی که خونهی جدیدی رو اجاره میکنه که مستاجر قبلیش خودکشی کرده. کمکم تو این ساختمون جدید با جو عجیب همسایهها و اتفاقاتی روبهرو میشه که اون رو بیشتر و بیشتر تو خودش فرو میبره. از دوستانش و حتی از کسی که خودش قبلا بوده فاصله میگیره و تبدیل به یه آدم منزوی میشه. از طرفی ما با یکسری گفتگوهای ذهنی ترلکوفسکی با خودش مواجهیم و همینطور توهماتش وقتی که مریض شده. اتفاقات داخل ساختمون قطعا برای شخصیت اول ترسناک بودن اما چیزی که بیشتر منو میترسوند همین ذهن ترلکوفسکی بود. وهم و خیالاتش، نشخوارهای فکریش، اینکه مدام نگران بود مورد تایید بقیه باشه، و بدتر از همهی اینا چرخهای که تصور میکرد توش افتاده و همسایهها قصد جونش رو دارن.
خیلی جاها در متن مشخص بود که این چیزی که میخونیم فقط افکار ترلکوفسکیه. اما وقتی پای وقایع و آدمهای بیرون به میون کشیده میشد، همه چیز واقعی به نظر میرسید. تا شاید پایان غیرمنتظرهی کتاب، وقتی با وجود مقاومتهای ترلکوفسکی چرخهی مسخ و تبدیل اون به مستاجر قبلی کامل شد، و کارش به تخت بیمارستان کشید؛ دقیقا در همون موقعیتی که اول کتاب به عیادت مستاجر قبلی رفته بود. اینجا بود که من شک کردم به اینکه شاید خیلی از وقایع فقط تو ذهن اون بودن. اما بازم نفهمیدم کدومها. یعنی همسایهها و دوستان ترلکوفسکی همه بیتقصیر بودن؟ اگر نه، دلیل کارهاشون چی بود؟ کدوم اتفاقات و دیالوگها واقعی بودن و کدومها زاییدهی خیال ترلکوفسکی؟
مقدمهی کتاب هشدار اسپویل داشت، پس گذاشتم بعد از تموم شدن داستان بهش برگشتم. خوندن اون تا حدی کمک کرد گیجیم برطرف بشه. مترجم تو این مقدمه بعد از معرفی رولان توپور، دربارهی فیلمی که رومن پولانسکی از روی کتاب مستاجر ساخته نوشته بود. با خوندن این یادداشت یاد فیلمهای دیگهای افتادم که با سوژهی پارانویا و شیزوفرنی دیدم، به طور خاص یاد ذهن زیبا و ماشینیست افتادم. جزئیاتشون یادم نیست اما یادمه اون فیلمها طوری بودن که بیننده بالاخره یه جایی متوجه میشد چه چیزایی توهمات شخصیت اصلی و چه چیزایی واقعیتن. فیلم مستاجر رو ندیدم ولی تو مقدمه اشاره شده بود که اونجا هم صحنهها رو از دو زاویه دید میبینیم.
میدونم که نشون دادن چنین چیزی تو کتاب پیچیدهتر از فیلمه. اما وقتی تو داستانی اتفاقات عجیب و غیرمنطقی میفته و این شک هم وجود داره که اینا توهمات شخصیت اصلی هستن، من منتظرم نویسنده بهم نشون بده بالاخره واقعیت چیه. از این جهت، ابهام کتاب کمی اذیتم کرد. البته اینکه من تا آخرین صفحات کتاب به خیالی بودن اتفاقاتش شک نکردم از جهتی میتونه نقطه قوت کتاب باشه، اما حتی با اینکه آخراش کمکم قضیه داشت دستگیرم میشد و حتی تونستم پیچش نهایی رو حدس بزنم، بعد از تموم شدنش و حتی با وجود خوندن مقدمه باز هم احساس میکردم گیجم.
البته که تمام این چیزی که به نظر من اشکال کتاب بود ممکنه به نظر عدهی دیگهای نقطه قوتش باشه. من فقط نظر غیر تخصصی خودم رو نوشتم.
به هر صورت، مستاجر کتاب کمحجمیه و با توجه به کشش داستانش میشه سریع خوندش. پس اگه به خوندن این سبک داستانها علاقه دارین میتونه گزینهی خوبی باشه. این کتاب رو نشر چشمه با ترجمهی کورش سلیمزاده منتشر کرده و میتونید از لینک زیر از طاقچه تهیهش کنید: