آبان ۱۴۰۲: کتابی که کنترل زندگی را به دست خودت میدهد
فصل پاییزِ چالش طاقچه به «آموزش و یادگیری» اختصاص داره و موضوع آبان هم کتابی بود که کمک کنه کنترل زندگی رو به دست بگیریم. من کتاب «چگونه تغییر کنیم» رو انتخاب کردم که از قبل تو لیست نشانشدههام بود. چند تا ویدیو از کیتی میلکمن، نویسندهی کتاب، دیده بودم و چون میدونستم در حوزهی اقتصاد رفتاری کار میکنه به نظرم رسید کتابش میتونه جزو کتابهای معتبر این حوزه باشه. در یک جمله، کتاب به این میپردازه که اگه کسی بخواد شروع به تغییر در هر زمینهای بکنه، چه روشهایی میتونه کمکش کنه این مسیر رو بهتر پیش بره و از موانع عبور کنه.
فصل اول کتاب «چگونه تغییر کنیم» به شروع مسیر اختصاص داره؛ اینکه اگر بخوایم روند تغییری رو شروع کنیم چه زمانهایی برای شروع میتونه انگیزهبخشتر باشه. چند فصل بعدی به موانعی که در مسیر ممکنه پیش بیاد میپردازه؛ اینکه چطور به سوگیری زمان حال (ترجیح دادن وسوسههای آنی به پاداشهای بلندمدت) و اهمالکاری غلبه بکنیم، چطور با برنامهریزی دچار فراموشکاری نشیم، چطور از تنبلی -یا در واقع میل به انتخاب مسیر با کمترین میزان مقاومت- استفادهی مثبت کنیم (مثلا با ایجاد عادتها یا حالتهای پیشفرض)، و چطور با پرورش ذهنیت رشد اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم. همچنین به اثر همرنگی و تاثیر پذیرفتن از افرادی اشاره میکنه که باهاشون در ارتباطیم. میلکمن در نهایت میگه روند تغییر باید همیشگی باشه چون این موانع درونی بخشی از طبیعت انسان هستن و نیاز به توجه مداوم دارن، وگرنه رفتاری که دنبال تغییرش هستیم ممکنه به حالت قبلی برگرده.
نویسنده در هر فصل یکی دو مسئله رو مطرح میکنه که خودش یا همکارانش باهاش مواجه بودهن و توضیح میده با چه تحقیقاتی به چه نتایجی در موردش رسیدن؛ نتایجی که میتونه به همه در مورد موضوع اون فصل کمک بکنه. علاوه بر این، به تحقیقات و آزمایشهای دیگهای هم که تو اون زمینه انجام شده اشاره میکنه. هم شیوهی روایتش طوریه که منِ خواننده دنبال میکردم تا ببینم اون مسائل چطور حل شدن، و هم این رفرنس دادن به کارهای علمی و آکادمیک تا حد زیادی خیالم رو راحت میکرد که میتونم به این ایدهها اعتماد کنم و حداقل مدتی به کار بگیرمشون. یک ویژگی دیگهی کتاب هم اینه که هدفش فقط تغییر رفتار خود خواننده نیست، بلکه نویسنده بارها تشویق میکنه چطور به شکل موثری به دیگرانی هم که تو این مسیر هستن کمک کنیم.
بعضی از موضوعاتی که تو کتاب مطرح شده بود برای من آشنا بود و قبلا دربارهشون خونده و شنیده بودم (مثل شکلگیری عادتها)، بعضی مباحث برام جدیدتر بودن و بعضی هم طوری مطرح شده بودن که به ابهامها و مفاهیمی که به طور پراکنده تو ذهنم بود نظم میدادن و منو به نتایج واضحتری در مورد خودم میرسوندن.
من خورهی کتابهای توسعه فردی نیستم، اما اون تعدادی که خوندهم یا خلاصههاشون رو شنیدهم من رو به این جمعبندی رسوندهن که این دسته کتابها یک سری ابزار یا نگرش در اختیار آدم قرار میدن، و این ماییم که اگر به دنبال ایجاد تغییر و کنترل پیدا کردن بیشتر رو زندگیمون هستیم باید بخوایم که از اون ابزارها استفاده کنیم. (البته لازمه یادمون باشه کنترل داشتن بر همهی ابعاد زندگی امکانپذیر نیست؛ همواره عواملی وجود دارن که خارج از کنترل ما میتونن بر مسیرمون اثر بگذارن). بنابراین فکر میکنم خوندن کتابهای توسعه فردی به خودیِ خود امتیازی نداره و مهم استفاده از ایدههاشون در زندگیه. از طرفی مرتب به خودم یادآوری میکنم که نباید دچار کمالگرایی بشم که مثلا خط به خط کتاب رو در زندگی پیاده کنم! به نظرم اگر از هر کتاب یکی دو تا ایده هم پیدا کنم که تو این مقطع از زندگی بهم کمک کنن و همونها رو پیاده کنم، این یعنی از کتاب استفاده کردهم و همین کافیه. از این نظر فکر میکنم کتاب «چگونه تغییر کنیم» میتونه نقطه شروع خوبی باشه برای ایجاد تغییر در بخشهایی از زندگی که نیاز داریم روشون کنترل بیشتری داشته باشیم. این کتاب رو نشر ترجمان به فارسی ترجمه کرده و میتونید از طریق لینک زیر از طاقچه دریافتش کنید: