چند روز پیش با يه همكارم داشتیم گپ مي زديم، حرف از مسئوليتش در مقابل پدر ومادرش بود و اينكه مجبور شده كاري كه توش تخصص داره، رو چون خارج از شهر بوده ترک کنه، تا با خانواده اش باشه که تنها نباشند و بتونه بهشون رسیدگی کنه، بعد يهو گفت "آره...تك فرزندي اينش بده، البته من تك فرزند نبودم، تك فرزند شدم!" اول نگرفتم چي ميگه بعد كه متوجه شدم برادرش رو تو سن ١٢ سالگي به خاطر يه اتفاق خيلي غریب تو غواصي كيش از دست داده خيلي متاثر شدم...
راستش من خودم سال ها کلا مخالف بچه به دنيا آوردن بودم ولي با اين حال همیشه می گفتم یا هیچی یا چندتا :) که حداقل بچه ای که به دنیا میاد تنها نباشه و هم بازی و هم درد داشته باشه.
امروز اتفاقی این مطلب "فیلسوف زایشستیز: بچهدار شدن غیر اخلاقی است" رو تو بی بی سی خوندم
تمام این دیالوگ ها برام کاملا آشنا بود... چون بارها با دوستانم در این موردها بحث کرده بودم :)
البته اصلا اين عقيده رو دوست نداشتم و همیشه دنبال پاسخ ديگه اي به اين مساله مي گشتم
.
تا اينكه معناي رنج و درد برام تغيير كرد...
ماهيت تضاد و تناقض دنيا برام كاملا شناخته شد!
فهميدم همونطور كه روشني خوبه، تاريكي هم خوبه و همونطور كه خوشي خوبه، رنج هم خوبه
فهميدم: "خوشبختي رنج آورد است، خوشبختي نتيجه رنج انديشه است
نادان نمي تواند خوشبخت باشد، راحت طلبان ناراحتي درو مي كنند
كساني كه نمي خواهند ناراحتي، رنج و انديشه ي پرسش هاي فلسفي را ببرند"
.
زيبايي هاي دنيا كم نيست و زندگي ارزش زيستن دارد..
خرد، مهربوني، و دوست داشتن
شعر، موسيقي و هنر
نقاشي، رقصيدن و ديدن
شنيدن، خوردن و نوشيدن
لمس كردن، بوييدن و بوسيدن
همه اينقدر زيباست که معني زندگي، شكوفايي همين هاست...
پس بچه ها دار شدن اونقدرها هم غیر اخلاقی نیست :)
براي اينکه اینا رو بفهمم "كتاب افسانه سيزيف كامو، رساله ضيافت افلاطون، اندکی مطالعه فلسفه هگل
و دیدن آدمایی كه از لحظه لحظه زندگي شون با همه سختي هاش لذت مي برند و با كوچكترين چیزها خوشحال ميشند" خيلي كمكم كرد.