ویرگول
ورودثبت نام
خسته :)
خسته :)نگاه کرد به حالم،نگاه کرد به مِی به گریه گفتمش آری، رفیق من،آری!
خسته :)
خسته :)
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شعری که حتی اسمشم نمیدونم+_+

جانا چرا با ناز و با آوا و لبخندی به جانم آتش افکندی مرا دیگر نخواهی.

امشب که باران غمت از دیده میبارد دلم در سینه مینالد مرا دیگر نخواهی.

جانا مرا دیگر نخواهی...

اشکی که ریزد زدیده ی من،آهی که خیزد زسینه ی من،رنگ تمنا ندارد.

تو آن گل مریم سپیدی بی تو دلم شوری و امیدی دیگر به دنیا ندارد.

دیگر به دنیا ندارد...

جانا مرا دیوانه کردی در عاشقی افسانه کردی آخر کجایی؟

اشکی که ریزد زدیده ی من آهی که خیزد زسینه ی من رنگ تمنا ندارد :))


_ماله طاهر قریشیِ_ دوس‌تش دارم+_+


۲
۰
خسته :)
خسته :)
نگاه کرد به حالم،نگاه کرد به مِی به گریه گفتمش آری، رفیق من،آری!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید