جانا چرا با ناز و با آوا و لبخندی به جانم آتش افکندی مرا دیگر نخواهی.
امشب که باران غمت از دیده میبارد دلم در سینه مینالد مرا دیگر نخواهی.
جانا مرا دیگر نخواهی...
اشکی که ریزد زدیده ی من،آهی که خیزد زسینه ی من،رنگ تمنا ندارد.
تو آن گل مریم سپیدی بی تو دلم شوری و امیدی دیگر به دنیا ندارد.
دیگر به دنیا ندارد...
جانا مرا دیوانه کردی در عاشقی افسانه کردی آخر کجایی؟
اشکی که ریزد زدیده ی من آهی که خیزد زسینه ی من رنگ تمنا ندارد :))
_ماله طاهر قریشیِ_ دوستش دارم+_+