کسی که هدفی در آینده نمیدید، ناچار تسلیم واپسنگری میشد و اندیشههای گذشته را نشخوار میکرد که همین باعث سقوط او میشد.
کتاب های زیادی درباره جنگ جهانی دوم ، آشوییتس ، اردوگاه های کار اجباری و قربانیانشون خوندم ولی بنظرم این کتاب کاملا متفاوت از سایر کتاب ها بود ، جنسش فرق میکرد ... شاید در بعضی از آنها امید هم وجود داشت ولی جنس این امید با بقیه فرق داشت . سبغه روانشناسی این اثر خیلی برای من بولد بود . نویسنده کتاب که خودش هم زمانی قربانی واقعه هولوکاست بوده ، علاوه بر اینکه کمی از سرگذشت خودش را برای خواننده بیان میکنه ، حرف هایی از روانشناسی مثبت گرایی را ارائه میده که ممکنه برای خواننده کتاب هم جذاب و خواندنی باشه. نویسنده از عنصری به نام امید استفاده میکنه برای توجیه تحمل تمام سختیها و اقداماتی که در این مدت انجام میده. بنظر او ، امید وسیله ای در راستای بقا و غلبه بر ناملایمت های زندگی است. امید برای یافتن معنا در باتلاق و منجلاب گرفتاری ها و مشکلاتی که به قدری سیاه و تاریک بودند که بشر تاکنون به خودش ندیده.
اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقت گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.»؛ پاسخ خواهیم داد، «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.»
داستان کتاب حاوی دو بخش هست ؛ بخش اول مربوط به بیان خاطرات او از روزهای سختی که داشته ؛ کم آبی ، کمبود غذا ، رفتار خشن نگهبانان ، اتاق های گاز و مرده سوزی ، کارهای سخت و طاقت فرسا. ولی نکته ای که تو این بخش کتاب جالب بود برام این بود که نویسنده صرفا به بیان واقعیات و ناملایمتی ها بسنده نکرده بلکه پا را فراتر گذاشته و به خوانندگان میگه که حتی در تاریک ترین نقطه جغرافیایی و تاریخی هم میتوان معنایی برای زندگی پیدا کرد و امید داشت ؛ امید و تلاش برای یافتن معنای زندگی که فراتر از چیزی هست که ما می بینیم. ویکتور بقای خودش را مدیون این یافتن معنای زندگی میدونه و نگرشی را برای بقای خود انتخاب میکنه.
انسان از یکسو همان موجودی است که اتاق گاز و کورههای آدمسوزی آشویتس را ساخته و از دیگر سو همان موجودی که با جرات و شهامت با یاد نام خداوند و خواندن دعای «شما یسراییل» به کورههای آدمسوزی پا نهاده است.
در بخش دوم کتاب ، شاهد نظریه های روانشناختی غیررسمی نویسنده هستیم. به نظر او انسان ها نیاز ذاتی به یافتن معنا در زندگی خود دارند و این نیاز برای سلامت روان و رفاه آنها ضروری است.
معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در تغییر است. از این رو آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست، بلکه هر فرد میبایست معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد.
بعد از خوندن کتاب یکمی که درباره کتاب سرچ کردم متوجه شدم که این کتاب چه اثر متمایز و درخشانی بوده و من نمیدونستم. فهمیدم که نظریه های فرانکل تأثیر عمیقی بر روانشناسی و روان درمانی داشته و اهمیت یافتن معنا در زندگی به سنگ بنای بسیاری از رویکردهای درمانی، از جمله درمان وجودی و منطق درمانی تبدیل شده است. و نکته جالب دیگه که متوجه شدم این بود که چون این اثر بلافاصله یکسال بعد از پایان جنگ جهانی دوم چاپ شده ، چقدر بر بازماندگان هولوکاست هم تاثیر داشته ؛ ین کتاب به مردم کمک کرد تا با جنایات هولوکاست کنار بیایند و مسیری رو به جلو برای کسانی فراهم کرد که در تلاش برای درک دنیای اطراف خود هستند.
من به جرات میگویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن «معنی» وجودی خود در زندگی یاری کند. در این گفته نیچه حکمتی عظیم نفهته است که «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.»
نکته مثبتی که این کتاب داشت و برای من خیلی دلنشین بود این بود که درک مفاهیم کتاب خیلی آسان بود و نویسنده خیلی راحت و بی تکلف قلم به دست گرفته و افکارش را بر روی کاغذ آورده. همچنین توصیفات او خیلی روان و به دور از هرگونه پیچیدگی هست.
اگر انسان در اردگاه کار اجباری با از بین رفتن ارزشها، مبارزه نمیکرد و نمیکوشید عزت نفس خود را حفظ کند، احساس انسان بودن را – انسانی که دارای مغز است و از آزادی درونی و ارزش شخصی برخوردار است – از دست میداد.
برای دریافت و مطالعه کتاب به لینک زیر مراجعه کنید :