پادآرمانشهر یا دیستوپیا یا به قول بعضیا ویرانشهر در واقع شهر یا جامعهایه که در اون تقریبا هیچ ارزشی نمونده و جامعه داره با مغز به سمت یه پوچی و خالی شدن آدمیزاد از معنا حرکت میکنه. در اون جامعه کرامت انسانیای وجود نداره و مردم مختار نیستن هر شغلی رو انتخاب کنن. شغل که پیشکش، نمیتونن به هر چیزی که دوست دارن حتی فکر کنن! مثل کتاب سرگذشت ندیمه ، 1984 ، دنیای قشنگ نو و ... این سری هم با معرفی یک رمان پادآرمانشهری دیگه . سازوکار این پادآرمانشهر به این صورت هست که دختران وقتی به سن بلوغ میرسن ، سرنوشتشون مشخص میشه. توسط یک بلیت بخت آزمایی مشخص میشه که میتوانند مادر بشن یا نه. دخترانی که بلیت آبی میگیرن نمیتونن مادر بشن و از حق مادری محروم میشن. این وسط دختری به اسم کاملیا که بلیت آبی داره ، مسیر زندگیش را خودش انتخاب کنه اما در این پادآرمانشهر بیروح و سیمانی چشمهای همیشهناظر رهایش نخواهند کرد. مهمترین تفاوت این کتاب با کتاب سرگذشت ندیمه ، حق مادری هست که حکومت تصمیم گیرنده این حق برای هر زنی هست. چیزی که باید بگم این هست که این رمان چیزی فراتر از سایر رمان های پادآرمانشهری نیست و چیز جدیدی برای ارائه نداره اما خب خوندنش هم خالی از لطف نیست. نکته ای که باید بگم این هست که حکومت تصمیم گیرنده حق مادری ، زنانگی و زندگی شما هست حتی اگر دارنده کارت سفید باشید و بتونید مادر بشید. زنان بلیت سفید به چشم زنان بلیت آبی خوشبخت و کامل هستند اما انها همچین فکری نمیکنند و خود را فاقد ارزش میدونن ؛ زیرا ملزم به دنیا آوردن فرزند و پرورش دادن آنها برای جامعه هستند.