ناگهان پرسید «چرا ریاضیدان شدی؟» گفتم «نمیدونم. شاید اشتباه کردم. همیشه فکر میکردم رشتههای علوم انسانیو ادامه میدم. شاید حقیقتی که تو قضیههای ریاضی میدیدم منو جذب خودش کرد، حقیقت فرازمانی، ابدی، متکیبهخود و ضمناً کاملاً دموکراتیک. شما چرا ریاضیاتو انتخاب کردین؟» سلدم گفت «چون به کسی آزار نمیرسونه. چون دنیاییه که هیچ ربطی به واقعیت نداره.»
-
کتابی که بنظرم آنچنان ارزش خواندن نداره و نویسنده تلاش کرده با استفاده از قواعد فیثاغورثی ریاضیات و علم منطق ، کار خودش را خاص و معمایی جلوه بده که بنظرم خراب کرده با این کارش. فضاسازی شلوغ همراه با هرج و مرج اضافه که بنظرم خواننده را کسل میکنه. پایان بندیش بنظرم قابل پیش بینی بود از همون چند فصل ابتدایی و شما را شوکه نمیکنه. شخصیت پردازی کاراکترها فوق العاده ضعیف هست و خیلی خشک و نپخته هستند و نویسنده به عواطف و احساسات آنها اصلا نپرداخته.. آخه ما با انسان روبرو هستیم نه ربات ! مهارت آنچنانی در قلم نویسنده نمی بینید و من فقط تند تند از کلمات رد میشدم که زودتر داستان کتاب تموم بشه . زیاد از حد به مسائل ریاضیاتی میپردازه که این میتونه برای افرادی که به دنیای ریاضیات علاقه ای ندارن ، خسته کننده باشه. اصلا کتاب "وای عجب پایان غیرقابل پیش بینی و غافلگیرکننده ای!!" نیست ... اصلا ! خرده داستان هایی که در بطن داستان اصلی روایت میشه بنظرم خیلی جذاب تر از داستان اصلی بود