تجاوز چه معنایی دارد؟ وقتی این کلمه را اولین بار ، جمعه عصر ، توی زیرزمین با صدای بلند به زبان آوردم ، ستون فقراتم به لرزه افتاد و تیر کشید. حالا میتوانم به آن فکر کنم. با دستی که دیگر نمی لرزد ، روی کاغذ بیارمش و بلند ادایش کنم تا به شنیدنش خو بگیرم. انگار بدی مطلق باشد ، همه چیز در آن ته میکشد و تمام می شود. اما نه ، بدتر از ان هم هست ...
تاحالا هرچی درباره جنگ های جهانی دوم کتاب خوندید یا فیلم دیدید ، همش درباره جنایت های آلمان در کشور های دیگر و واقعه هولوکاست بوده . اما تابحال به این موضوع فکر کردین که بعد از پایان جنگ ، چه بر سر مردم آلمان بخصوص زن ها میاد ؟ چون این سیاست مردان و قدرتمندان هستن که آتش جنگ را روشن میکنن اما مردم عادی هستن که ضرر میکنن حالا هرکسی تو یک نقش بخصوصی . تا بحال به این فکر کردین که زنان آلمانی ، پایان جنگ را چگونه گذراندن؟ طبق تخمین هایی که تاکنون صورت گرفته ، بیش از صدهزار زن آلمانی مورد تجاوز سربازان شوروی و ارتش سرخ قرار گرفته اند . مردانشان در میدان جنگ هستن و خودشون هم ... چیزی که درد داره این هست که زنان از هم میپرسند "چندبار به تو تجاوز شده؟!" انگار هرکسی کمتر بهش تجاوز شده پس خوش شانس تر بوده و پاک تر هست فارغ از اینکه خود واژه تجاوز ، روح آدم را داغون میکنه.
خوبی کتاب این هست که داستان کتاب براساس رویداد های واقعی هست . نویسنده زنی سی ساله و خبرنگار هست که اتفاقاتی که از سر گذرونده را بصورت ناشناس چاپ کرده . جالبه که موقعی که این کتاب چاپ میشه ، با واکنش منفی دولت آلمان روبرو میشه و ممنوع میشه ولی باز دوباره از سال 2001 تجدید چاپ میشه. تمامی وقایعی که در این کتاب آورده شده کاملا صریح و بی پرده هست . اینکه زنان برای بقا و تامین غذا مجبور بودن تن به چه کارهایی بدن و چه شرایطی را تحمل کنن.
چیزی که برای من خیلی جالب بود لحن نویسنده در بیان واقعیات . لحن سرد و بدون ترحم. که کاملا بیانگر احساس منجمد شده و مسخ اون فرد براثر وحشت فروانی که باهاش متوجه شده و مورد تجاوزهای متعدد قرار گرفته و اون رو به یک سنگ تبدیل کرده. نویسنده از طریق نوشتن خواسته رهایی را تجربه کنه ؛ هرچند برای چند دقیقه در روز که بتونه آنها را بیان کنه و خشم درونیش را برون ریزی کنه تا عقلش را حفظ کند. بقول نویسنده : " داریخ تاریخ را دست اول زندگی میکنیم . موضوعات قصه های هنوز ناگفته و ترانه های هنوز ناخوانده. ولی وقتی درونش هستی ، غیر از مصیبت و دل نگرانی ، چیزی نیست. حمل تاریخ بر شانه ها کار صعب و دشواری است." .