پاسخ کوبندهی شهرام کاظمی مرادی
«من هر جا نمیخوانم.
زیرا خاک اگر حاصلخیز نباشد،
دانهی معنا را هدر میدهد.
من صدا را خرج نمیکنم،
تا کف بزنند و بگذرند.
میخوانم وقتی معنا بخواهد که شنیده شود.
وقتی سکوت، آمادگی شنیدن دارد.
ترانه را خلق نمیکنم برای بلندگو،
میسازمش برای دلهایی که هنوز بهخاطر یک واژه،
میلرزند.
گیتار در دستان من وسیله نیست؛
رفیق است،
و رفیق را نه بههر دستی میسپارند
و نه در هر میدانی مینوازند.
من با تمرین زندهام،
با باور، با سنجش،
با انتخاب.
با من خوانده نوازنده متعادل سنجشگر نه هر صدایی، صداست.
نه هر جایی، جای صدا.
اجرا برای من، اجرا نیست
اگر معنا در آن نتابد.
من از جنس "باشم"،
نه از جنس نمایان شدن.
خدا داده،
نه بازار.
من شاعر ترانم،
نه فروشندهی نغمه.
سکوتم، بخشی از موسیقی من است.
همهچیز اگر بسازم،
یا همهچیز اگر واگذار کنم،
از خواندن تا ساختن،
از انتخاب واژه تا انتخاب سکوت،
از من است.
مسئولم،
متعهد به معنا.
وقتی میخوانم، یعنی سکوت به احترام برخاسته.
وقتی نمیخوانم،
واگذار نکردم یعنی زمانش هنوز نیامده…»
