در پست قبل به اینجا رسیدیم که الان پول ها به صورت رسید طلا در جیب مردم است.
حالا چطور این پول ها را از جیب آنها به جیب خودمان جابجا کنیم؟
یک راهش این است که فرد این کار را با حیله و نیرنگ یا توسط زور انجام دهد. هستند آدم هایی که برای این جابجایی این راه را انتخاب کرده اند. دزد های خرد و کلان و زورگیران و اختلاس گران از همین گروه هستند کسانی که برای عزت انسانی خود ارزشی قایل نبوده و مورد بحث ما نیز نیستند.
اما چطور است که کاری کنیم مردم با میل و رغبت خود دست مبارک را در جیبشان کنند و این پول ها را به سمت جیب ما حواله کنند؟ طبیعی است افرادی که زندگی سالمی دارند بخاطر غریزه و ذات انسان که به صورت پیش فرض به دنبال عزتمندی است این راه را انتخاب میکنند.
اما چطور مردم حاضرند دست در جیب مبارکشان کنند؟
آنها بابت بدست آوردن کالا یا خدمات این کار را انجام میدهند. طبیعتا اگر از این تجربه راضی باشند دوباره این کار را انجام میدهند و بابتش رسید های طلای خود را خرج میکنند.
پس فهمیدیم برای پول دار شدن اول باید کالا یا خدماتی داشته باشید.
اما بعد از آن باید مردم را متوجه کالا یا خدمات خود کنیم. هرچه ارتباطاتات ما بیشتر باشد و به واسطه ی آن مردم بیشتری کالا یا خدمات ما را بشناسند امکان جلب توجه آنها و اقدام به خرید آنها بیشتر میشود. و رسید های طلای بیشتری را روانه ی جیب ما میکنند.
اما این فقط قسمتی از راه است. بعد از اینکه مردم را به مشتری خود تبدیل کردیم باید بتوانیم آنها را به مشتریان وفادار تبدیل کنیم. و این در صورتی است که بتوانیم رضایت آنها را جلب کنیم. در ثانی داشتن رسیدهای اسکناس کسانی که با کمال میل آن را از جیب خود بیرون کشیده اند به شما پیشکش کرده اند لذتبخش تر است.
هر گاه به رسید طلاهای خود نگاه میکنید گویی به لبخند مشتریان خود نگاه میکنید. چنین رسیدهایی فقط اشاره به داشتن طلای بیشتر نیست نشانه ای از عزتمندی و اعتبار و ارتباطات بیشتر است.
در نهایت امیدوارم همه ی ما از جمله افرادی باشیم که بتوانیم حس خوب عرضه کنیم و رسید اعتبار و عزتمندی و لبخند های بیشتری را در جیب خود داشته باشیم و با لبخند آن را از جیب مبارک خارج کنیم.