در این سلسله مطالب قراره کتاب Factfulness رو به شکل فصل به فصل، خلاصه کنم. در مطلبی که دارید میخونید قراره توضیح کلیای راجع به کتاب بدم و بعد نگاهی به فصل صفرم(!) کتاب که در واقع Introduction هست بندازیم.
قبل از شروع توضیحات، بگم که این کتاب اثر Hans Rosling و به کمک بچههاش Ola و Anna هست. ایده و محتوای متنی اکثراً از خود Hans هست و محتوای گرافیکی و نمودارها طبق گفتهی خود Hans توسط بچههاش آماده شده.
حالا ایشون کی هست(بود!)؟ ویکیپدیا اینطور میفرمایند:
Swedish physician, academic and public speaker
در واقع اونطور که من فهمیدم، ایشون استاد دانشگاه در رشتهی international health بودن ولی با توجه به دغدغهای که داشت، خیلی از عمرش رو وقف گسترش آگاهی مردم دنیا راجع به واقعیات دنیا کرد. ارائههای زیادی در جاهای مختلف (مثل TED و کنفرانس Davos) داشته و کلاً از اینجور کارها لذت میبرده.
نکتهای که وجود داره اینه که وقتی که کتاب رو میخونید هم دقیقاً حس میکنید پای یک ارائهی جذاب و رنگی رنگی نشستید و حوصلهتون سر نخواهد رفت با اینکه کتاب جدی و پرمحتواییه.
خب، بریم سراغ اصل مطالب:
قبل از هر چیز، ۲ ۳ دقیقه وقت بذارید و این کوییز کوتاه رو که مربوط به همین کتاب هست بدید:
وارد کتاب شیم:
اینجا یک اشارهای هم میکنه اگر یک شامپانزه(!) (که تمثیلی از انتخاب رندوم گزینههاست) جواب میداد
کوییز رو تقریباً از همهی مردم نتیجهی بهتری در خیلی از سوالات میگرفت و این نشون میده که یک
بدبینی معنیدار و سیستماتیک بین مردم نسبت به جهان وجود داره.
از اینجا به بعد به این سوال میپردازه: "?Why don't we beat the chimpanzees"
ابتدا از داستان خودش شروع میکنه که چیشد که اصلاً با این مسئله بین مردم مواجه شده و چطور سعی
داشته بفهمه ریشهی این دید چیه. اولین مواجههاش موقع تدریس در یکی از کلاسای دانشگاه برای
دانشجوهاش بوده در اواسط دههی ۱۹۹۰ میلادی.
اولین دلیلی که به ذهنش میرسه اینه که احتمالاً خیلی از افراد به آمارهای موثق و جدید دسترسی ندارند
و آمارها و اطلاعاتی که دارن قدیمی و آلوده به خطا هست. برای حل این مشکل با بچههاش حرف میزنه و
با هم تعداد زیادی Graph و نمودارهای Interactive و جذاب آماده میکنن و ارائههای خیلی زیادی برای
آگاهیبخشی به مردم برگزار میکنن. بعضی از جاهایی که ارائه دادن: TED, Coca-Cola, IKEA, Global
banks, hedge funds, US State Department
ولی بعد از مدتی به این نتیجه رسیدن که دلیل قبلیای که بهش رسیده بودن نمیتونه دلیل جامعی باشه؛
حالا چرا؟ چون اولاً دیدند که خیلی وقتها مردم حتی بعد از ارائههاشون و دیدن همهی اون آمار دقیق باز
هم Deep down حرفاشون رو قبول ندارند و دوماً در سال ۲۰۱۵، Hans در کنفرانس Davos(که یکی از
معتبرترین کنفرانسهای اقتصادی جهانی دنیاست و هرساله برگزار میشه) به عنوان ارائهدهنده در یکی از
استیجها شرکت میکنه و وقتی سه تا از سوالهای کوییزش رو اونجا در مقابل تعداد زیادی از
سیاستمدارها، فعالین اقتصادی و افراد بانفوذ مطرح میکنه میبینه که در این جمع هم حتی در دو تا از
سوالها افراد در مجموع بدتر از شامپانزهها عمل کردن! اونجا بود که متوجه میشه مشکل نمیتونه به
سادگی کمبود آمار و اطلاعات درست باشه چون این افراد حتماً به همهی این نوع آمارها دسترسی دارند و
سپس به بعضی واقعیات میرسه.
در ادامه میگه که قراره تو این کتاب دقیقاً همین نتایجی که بهش رسیدن رو بیان کنه. درواقع به صورت
خلاصه خیلی از مشکل رو در گرایش ذاتی انسان به نگاه به قول خودش "Overdramatic"، به مسائل و
اتفاقات اطرافش میدونه. به واقع، این گرایش رو گرایشی حاصل تکامل چند میلیون ساله تا رسیدن به
انسان امروزی میدونه.
در نهایت هم به قول خودش:
This book is my very last battle in my lifelong mission to fight devastating global ignorance. It is my last attempt to make an impact on the world: to change people's ways of thinking, calm their irrational fears, and redirect their energies into constructive activities. In my pervious battles I armed myself with huge data sets, eye-opening software, an energic lecturing style, and a Swedish bayonet. It wasn't enough. But I hope that this book will.
مرسی که تا اینجا خوندید. امیدوارم که مفید بوده باشه. اگه نظری داشتید حتماً بگید!