فارغ تحصیلان (بخصوص از دانشگاه) بعضاً دنبال کسب مدرک بودند و عللش نیز واضح است؛ عبور از بروکراسیهای استخدامی، دریافت مجوز کار، بالا بردن کلاس و رتبهی اجتماعی، رقابت یا چشم و همچشمی با دیگران و خیلی دلایل دیگر. اما در این یادداشت قصد دارم که هدف و فلسفهی مقاطع تحصیلی را با آنچه که در عمل مشاهده میکنیم، مقایسهای کنم که شاید بعدش بتوانیم در خصوص راه نزدیک کردن آن هدف با چیزی که امروز وجود دارد، بیشتر فکر کنیم.
با پاسخ به این سوال شروع کنم که آیا مدارک دانشگاهی هدف غایی هستند؟ لازم است که ابتدا به چند اسم بزرگ اشارهای داشته باشیم. مثل آلبرت انیشتین، استیون هاوکینگ و ماری کوری. اگر خیلی اهل علم نباشیم شاید حتی ندانیم که انشتین از کدام دانشگاه و با چه نمرهای و چگونه فارغ تحصیل شد؟! اصلا توانست PHD بگیرد یا نه؟! اما کمتر کسی را سراغ دارم که با شنیدن نام انشتین عبارت «نسبیت» یا حداقل اینکه نماد یک شخص نابغه در ذهنش متبادر نشود. یا مثلا من نمیدانستم که ماریکوری اولین زن صاحب مدرک دکترا در تاریخ فرانسه بود؛ اما میدانستم که پرتو درمانی را مدیون و مرهون ماریکوری و تحقیقاتش هستیم.
اکنون نگاه دقیقتری به اسامی بزرگ جهان در هر زمینهای بیندازیم علمی، فلسفی، سیاسی، هنری و ... اسامی مثل خیام، بوعلی سینا، نیوتن، بیلگیس، گاندی، بتهوون، مارلون براندو و ... مدرک تحصیلی کدامیک برایمان اهمیت دارد؟ ما ایشان را با دستآوردهایشان برای جوامع میشناسیم نه با عناوین دکتر و مهندس! حتی اگر فرض کنیم برخی از این افراد، به ناحق مشهور شده باشند، باز هم بعید است که اغلب طرفدارانشان به دست آوردهایشان معتقد نباشند. یعنی کمتر کسی به فکر مدرک تحصیلی ایشان است. البته همین ابتدای عرض جهت رفع سوء تفاهم، بنده مخالف تحصیلات آکادمیک نیستم و اتفاقاً آن را برای خیلیها لازم نیز میدانم. اما احتمالا با من هم عقیده هستید که مدارک دانشگاهی هدف نهایی نیست و اگر اهداف ولاتری، مهمتری و حتی سختتری در سر داریم و اگر قرار است دیگران (یا حداقل خودمان) روزی ما را به محقق شدن آن اهداف بشناسند یا بشناسیم، پس چه مایهی مباهات و افتخاری است اگر بالاترین مدارک تحصیلی را نیز داشته باشم؟!
اگر میدانیم که مدارک تحصیلی هدف نیستند بهتر است این را نیز بدانیم که فارغ تحصیلی در عین حال میتوانند نقطهی شروع کارمان محسوب شوند. اگرچه کسی که عاشق یادگرفتن است، هرگز فارغ تحصیل نمیشود، اما فرضمان فارغ تحصیلی برمبنای قوانین و مدارک دانشگاهی است. پیش از ادامه، ابتدا با چند مثال ببینیم که دانش و مهارت افراد پس از فارغ تحصیلی در هر مقطع تحصیلی قرار است که از لحاظ کیفی چطور باشند. آن را فعلا «کیفیت مطلوب» فرض کنیم:
دیپلمه: کیفیت مطلوب دانش و مهارتهای کسی که دیپلم دبیرستانی دارد باید تا حدی باشد که اولاً مفاهیم عمومی، اصلی و پایهای روز جهان را بداند (تمرکز بیشتر روی رشتهی تحصیلی و مفاهیم مرتبط با آن)، دوم مهارتهای فکر کردن، یادگیری، تحقیق و ابتکار داشته باشد. سوم در قالب سفرها و اردوهای آموزشی تجربهاندوزی کرده باشد و از خامی درآمده باشد و موضوع مهم چهارم اینکه عادات ضروری برای موفق شدن را کسب نموده باشد.
تکنسین یا کاردان: دیپلمهای است که دانش کافی و مهارتهای لازم جهت انجام امور تخصصی محوله را نیز به دست آورده است. امور محوله به این معنا نیست که بگویند شاتل فضایی طراحی کن و او هم بتواند! بلکه تکنسین یا کاردان یعنی کسی که افزون بر قابلیتهای فرد دیپلمه، باید به حد کافی سواد و مهارت انجام کار تخصصی (نه طراحی، نه تحلیل و نه ممیزی کردن) را دارا باشد. این افراد برای انجام درست و دقیق کار نیاز به کمک استادکار و نظارت و کنترل سرپرست دارند.
مهندس یا کارشناس: تنکنسین یا کاردانی است که علاوه بر توانایی انجام کار تخصصی، دانش و مهارتهای تخمین و شناخت و ممیزی کار را نیز دارا باشد. تفاوت کوچکی که مهندس با کارشناس دارد این است که مهندسی بیشتر قابلیت طراحی فنی داشته در حالی که کارشناس بسته به رشتهی مورد نظر بیشتر توانایی برنامهریزی، تحلیل، کنترل و ... دارد. در واقع مهندس یا کارشناس، برای انجام صحیح کارها نیازی به کمک استادکار ندارند اما هنوز برای انجام بی نقص امور و اولویتبندیها نیاز به کنترل و نظارت سرپرست دارند.
سر مهندس (کارشناس ارشد): مهندس یا کارشناسی است که دانش و مهارتهای عمیقتر و تخصصیتری نسبت متوسط جامعهی مهندسین دارد، همچنین قابلیت راهنمایی، هماهنگی و حتی مدیریت فعالیت دیگر مهندسین (کارشناسان) را داراست. این افراد میتوانند با توجه به استراتژیهای کلان موجود، کارها را خود به درستی اولویت بندی نمایند. نیاز به کنترل و مدیریت ندارند. اغلب خودشان کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهند یا مدیریت میکنند و مدیران ارشد به یک نظارت رندوم در قبال این اشخاص اکتفا میکنند و سراغ کارهای مهمتر و استراتژیکتری میروند. از همینجا مشخص میشود که کارشناس ارشد اغلب نیاز دارد در کنار تحصیلات، صاحب تجارب ارزندهی کار و همچنین شخصیت حرفهای خاصی باشد تا لایق این مدرک شود (و معمولاً چنین اتفاقی نمیافتد و مدارک پس از اتمام کلاس و شرکت در امتحانات اخذ میشوند)
دکتر (PHD): سر مهندس یا کارشناس ارشدی است که در رشتهی تخصصی خودش حداقل یک نوآوری یا ابداع واقعی ارائه نماید که خطی به دانش موجود در جهان افزوده باشد. این افراد قابلیت جا به جایی و تعیین مرزهای علمی و استانداردهای کیفی امور را در حوزهی تخصصی خود دارند. برای روشن کردن مفهوم نوآوری و ابداع واقعی، مثال میزنم: مثلا من روش منحصر بهفردی ابداع کردهام که بتوانم آش رشتهی خوشمزهتری بپزم؛ این دکترا نیست. چون نو آوری به تنهایی برای دکتر بودن کافی نیست. بلکه اولاً باید بتوانم از لحاظ علمی از دستآورد خودم دفاعی تمام عیار داشته باشم. ثانیاً این که تمام قابلیتهای کارشناس ارشد را از قبل داشته باشم. یعنی مفاهیم عمومی، اصلی و پایهای روز جهان را بدانم، مهارتهای فکر کردن، یادگیری، تحقیق و نوآوری داشته باشم، در قالب سفرها و اردوهای آموزشی تجربهاندوزی کرده باشم، عادات ضروری برای موفق شدن، دانش و مهارت و تجربه کافی و عمومی در صنعت غذایی و تخصصی در شناخت و ایجاد طعم و مزه داشته باشم، از متوسط مهندسین سرتر باشم و ممیزی و طراحی بلد باشم و از عهدهی سر گروهی و هدایت یک تیم مهندسی یا کارشناسی در صنایع غذایی برآیم. در آن صورت آگر بتوانم روش علمی را ابداع کنم که آش رشته، خوشمزهترشود و اگر از این روش با زبان علمی دفاع کنم، آنگاه بله حق دارم که مدرک دکترای صنایع غذایی تخصص طعم آش رشته داشته باشم. هیچ ایرادی هم ندارد و لزوماً تزهای دکترا نباید عناوین دهان پر کن و به اصطلاح باکلاس داشته باشند.
حرفم این است که تواناییهای ذکر شدهی فوق، اگر با کیفیت مطلوب و مفروض، حاصل شوند (که معمولا نمیشوند) در آن صورت تازه میتوانند نقطهی شروع یا ملزومات آغاز کار از یکی از سطوح حرفهای مذکور فرض شوند. یعنی اینها موارد حداقلیی هستند که باید به صورت بالفعل و در بدو خروج از مراکز آموزشی (دبیرستان و دانشگاه) همراه با فارغ تحصیلان باشد. باز یعنی فارغ تحصیل در مقطعی مشخص، لازم است که تمام این مهارتها، دیدگاهها و دانشهای گفته شده را همزمان با استخدام و شروع کارش داشته باشد و قرار است که در آینده، مواردی به مراتب افزون بر آن یاد بگیرد و تجربه نماید. این تازه اگر شخص فارغ تحصیل به کیفیت مطلوبی که اول بحث فرض کردیم، رسیده باشد که میدانیم معمولا چنین چیزی رخ نمیدهد. پس استفاده از القاب و عناوین دکتر و مهندس آیا وصلهای ناجور یا حتی پوششی صرفاً برای پنهان کردن خلا سواد در اشخاص نیست؟ من اگر واقعاً کاردان، کارشناس یا صاحبنظری به طور جد باشم، این در کارنامهام و حتی در گفتار و رفتارم شفاف است، چه نیاز به کمک از پیشوند دکتر و مهندس دارم؟ مثلا شما فارغ تحصیل رشتهی داروسازی از معروفترین دانشگاه جهانید (خیلی عالی است) اما در عین حال کشف داروی درمان قطعی فلان سرطان را نیز در رزومه دارید یا حتی مدتی عضو تیم اکتشاف بودهاید. اگر بگویند خودتان را از لحاظ علمی در یک عبارت توصیف کنید، چه خواهید گفت؟ دکترای فلان دانشگاه یا کاشف درمان سرطان؟ حتی اگر بگویند که در مورد خودتان یک ساعت صحبت کنید، احتمالاً از نتایج تحقیقاتی خود و برنامههای آتی خودتان حرف بزنید و شاید نام دانشگاه و مدرک تحصیلی آخر جملهای باشد که در پاسخ خواهید گفت. کسی اول سراغ مدرک و تحصیلاتش میرود که دستش خالی است یا کار ارزشمندتری در رزومهاش ندارد.
در نتیجه، کسی که خودش را با کمک مدرک تحصیلیاش معرفی میکند؛ در واقع به زبانی دیگر میگوید که «بزرگترین دست آورد زندگی من برای جامعه و بشریت، اخذ مدرک دکتراست». میخواهم جسارت کنم و وام یا کمکی بگیرم از مثال جالبی که آقای محمدرضا شعبانعلی ذکر کردهاند؛ کسی که یک تابلوی زیبایی خلق کرده است، آن را قاب میگیرد و به دیوار میزند و کسی که به جایش، مدارک دورههای نقاشی مقدماتی و پیشرفته و ... را به دیوار اتاق یا دفتر کارش زده است یعنی هنوز تابلوی زیبایی خلق نکرده است.
توصیهای دارم به تصمیمگیرندگان در سیستمهای آموزش و پرورش و آموزش عالی. البته اگر برحسب اتفاق این توصیه را روزی بخوانند یا ببینند:
فارغ تحصیل شدن با کیفیتی که عرض شد، کار آسانی نیست. استعداد میخواهد و پشتکار. با این وجود، اگر هر استعدادی و با کمترین زحمت، بتواند مدارج لیسانس و فوق لیسانس را به سادگی بپیماید، یعنی این بیست سال تحصیلات، به حد شایسته عمیق و پربار نیست. چنانچه دانشآموز یا دانشجوی کاهل و غیردرسخوان بتواند پس از بیست سال از شروع تحصیلاتش فوقلیسانس بگیرد پس شاید یک فرد درسخوان و کوشا بتواند معادل این دانش را دوازده ساله همراه با دیپلم دبیرستانی اخذ نماید. چه اشکالی دارد که دروس ارائه شده آن قدر عمیق و سخت باشند که فقط افرادی از عهدهی تحصیلات عالیه برآیند که اهل مطالعهاند هستند و عاشق یاد گیریاند؟ منظور این نیست که امکان تحصیل برای مردم مهیا نباشد بلکه اتفاقاً باید بیشترین و بههنگامترین امکانات فراهم گردد، باید از موثرترین و بهروزترین متدهای آموزشی و علم روانشناسی برای بهتر فهماندن دروس، ایجاد اشتیاق و انگیزه و علاقه در دانشآموز، دانشجو، معلم، دبیر و استاد بهره برد که حتی «جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را» اما در عین حال مطالب درسی به حدی عمیق و امتحانات به حدی دقیق باشند که افراد نتوانند بیسوادانه به کلاسها و سطوح بالاتر بروند. به طور خلاصه، خوب و آسان درس بدهید و خوب و سخت آن را پس بگیرد. اهل علم ادامه میدهد، اهل جهل یا سر به راه میشود و یا عمر خود را هدر نمیدهد و از قافله سرانجام جدا میشود.