ویرگول
ورودثبت نام
Shabiloo Game
Shabiloo Game
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

سواد در نگاه شابیلو

سواد یعنی دانایی، یعنی آگاهی، یعنی توانستن. سواد یعنی اندیشه و اراده، یعنی تجربه و تغییر، یعنی خواستن. سواد ما را در کلاف ارتباطات اجتماعی قرار می‌دهد، از انزوا درمان می‌آورد و به فردی کنش‌گر و مسئول تبدیل می‌کند. سواد جامعه را به سوی آرامش، رفاه، صلح و توسعه‌ی پایدار می‌برد. بی‌راه نیست که هزاره‌ی سوم را هزاره‌ی سوادها نامیده‌اند.

اگر چنین است چرا افراد زیادی را می‌بینیم که خواندن و نوشتن می‌دانند، اما به سختی می‌توان دانایی، آگاهی، توانایی یا کنش‌گری را به آن‌ها نسبت داد؟ چگونه است که مهارت خواندن و نوشتن را کسب کرده‌اند اما نگرش‌شان به زندگی تغییری نکرده است؟ کجای کار ایراد دارد که سواد در سطح مهارت مانده و نتوانسته آنان را به افرادی اندیشمند تبدیل کند؟

سواد در رویکرد سنتی و قدیمی خود، یعنی «سواد مستقل از بافت» صرفاً مهارتی شناختی به شمار می‌آید. این رویکرد برای آموزش سواد به کودکان روش‌هایی را به کار می‌گیرد که مستقل از بافت فرهنگی و اجتماعی اجرا می‌شوند. این روش‌ها حتی بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های فردی کودکان، برای همه‌ی آن‌ها نسخه و مسیر واحدی پیش‌نهاد می‌کند که لزوماً از اندیشه و تفکر نمی‌گذرد.

در مقابل و در نقد رویکرد مرسوم بالا، رویکردهای فرهنگی سواد را مهارتی شناختی می‌دانند که تنها در بافت و بستر زندگی می‌تواند به نگرش و دانایی منجر شود. در رویکرد «سواد در بافت و بستر زندگی» روش‌هایی به کار گرفته می‌شود که با زندگی روزمره‌ی یادگیرنده آمیخته است و هر گامی که برداشته می‌شود در پیوند عمیق با زندگی است.

در این رویکرد به شکل معناداری از داستان و ادبیات، کنجکاوی‌ها و کاوش‌گری‌های علمی، خلاقیت‌های هنری و همین‌طور فعالیت‌های روزمره مثل آشپزی، ساخت و ساز، بازی و ... استفاده می‌شود. مهارت خواندن و نوشتن لابه‌لای بازی کردن، کشف کردن، ماجراجویی و حل مسأله به دست می‌آید و رشد می‌کند. کودک (یادگیرنده) در این رویکرد آموزش‌پذیرِ منفعل نیست؛ او یک یادگیرنده‌ی فعال است که یاد می‌گیرد و رشد می‌کند و نتیجه‌ی این رشد و یادگیری را هم به درستی به خودش نسبت می‌دهد و از آنِ خود می‌داند. این‌گونه است که ویژگیِ «من می‌توانم» در او رشد می‌کند و این همان چیزی است که قرار بود باشد؛ یعنی اندیشه، آگاهی، اراده، تجربه، ماجراجویی و کنش‌گری.

خاله بازی، توپ بازی، عروسک بازی و بازی‌های دیگر بخش مهمی از زندگی کودکان هستند. هر کدام از این بازی‌ها سیستمی پیچیده با قواعد پیدا و پنهان فراوان دارند که البته کمتر کودکی را می‌توان یافت که از پس این پیچیدگی‌ها برنیاید. اغلب آن‌ها به راحتی و به شکلی کاملاً طبیعی، صرفاً از طریق تجربه کردن این بازی‌ها به کشف آن‌ها می‌رسند و بعد از مدت کوتاهی در آن استاد می‌شوند.

حالا فرض کنید کلاسی تشکیل دهیم و بخواهیم خاله بازی را به کودکان آموزش دهیم. چقدر موفقیت‌آمیز خواهد بود؟ ممکن است برخی از آنها از این بازی خوش‌شان نیاید، ممکن است در زمان کلاس بعضی از بچه‌ها مایل باشند بازی دیگری را انجام دهند، و مهم‌تر اینکه برای تعداد زیادی از کودکان بی‌معناست که اصل ماجرا (بازی کردن) را به تعویق بیندازیم و آن را مؤکول به اتمام آموزش بکنیم.

در چنین روشی تمرکز و انگیزه‌ی یادگیرنده پایین می‌آید، خود را بی‌اراده و بی‌اختیار می‌بیند و نسبت به جریان کلاس بی‌تفاوت و بی‌توجه می‌شود. از سوی دیگر، آموزگار که خود را متعهد به یادگیری بچه‌ها می‌بیند، تمرین و تکرار را بیشتر می‌کند و سخت‌گیرانه‌تر عمل می‌کند و چالش‌ها پیچیده و پیچیده‌تر می‌شود و در نهایت چیزی که می‌توانست بسیار لذت‌بخش و معنادار باشد، به فرایندی بی‌معنا و طاقت‌فرسا تبدیل می‌شود و اثری از خلاقیت، ذوق، انرژی و رشد باقی نمی‌ماند.

در شیوه‌های سنتی، آموزش و به صورت خاص آموزش سواد، شبیه همان کلاسی است که گفته شد. با سختی به بچه‌ها چیزی را یاد می‌دهیم تا بعدها بتوانند از آن استفاده کنند. آن‌ها با مشق و تمرین فراوان مهارتی را می‌آموزند که راستش، بعدها هم معلوم نیست چند نفرشان و به چه میزان استفاده می‌کنند.

حالا بیایید این حقیقت را مهم بدانیم که زندگی بچه‌ها زندگی در لحظه است. بیایید با آن‌ها هم‌راه شویم و لابه‌لای زندگی شیرین و لذت‌بخش آن‌ها انرژی‌شان را به کار بگیریم و به شکلی معنادار خواندن و نوشتن را به فعالیت‌های آن‌ها پیوند بزنیم.

در شیوه‌های مدرن، آموزش و به صورت خاص آموزش سواد، شبیه زندگی است. این رویکرد وارد زندگی بچه‌ها می‌شود، مسأله‌ها و دغدغه‌های آن‌ها را شناسایی می‌کند و بر علاقه‌مندی‌های آن‌ها تکیه می‌کند. از داستان و ادبیات، کنجکاوی‌ها و کاوش‌گری‌های علمی، خلاقیت‌های هنری و همین‌طور فعالیت‌های روزمره مثل آشپزی، ساخت و ساز، بازی و ... استفاده می‌شود.

مهارت خواندن و نوشتن لابه‌لای بازی کردن، کشف کردن، ماجراجویی و حل مسأله به دست می‌آید و رشد می‌کند. کودک (یادگیرنده) در این رویکرد آموزش‌پذیرِ منفعل نیست؛ او یک یادگیرنده‌ی فعال است که یاد می‌گیرد و رشد می‌کند و نتیجه‌ی این رشد و یادگیری را هم به درستی به خودش نسبت می‌دهد و از آنِ خود می‌داند. این‌گونه است که ویژگیِ «من می‌توانم» در او رشد می‌کند و این همان چیزی است که قرار بود باشد؛ یعنی اندیشه، آگاهی، اراده، تجربه، ماجراجویی و کنش‌گری.

برای دانلود بازی اینجا کلیک کنید.

بازی موبایلی کودکانیادگیریبازی اندرویدیبازی موبایلی ایرانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید